۸ اسفند، روزامور تربیتی و تربیت اسلامی
امام خامنه ای: به برادران و خواهران و عزیزان امور تربیتی عرض میكنم: همه تلاش شما باید این باشد كه جوان مسلمان و مؤمن و بیدار تربیت كنید. رحمت خدا بر شهید رجایی و شهید باهنر كه این نهال را در زمین آموزش و پرورش نشاندند.
( بیانات در دیدار اعضای اتحادیههای انجمنهای اسلامی دانش آموزان و مسئولان امور تربیتی سراسر کشور- ۸/۱۲/۸۹)
وجه تسمیه این روز
نوجوانان و جوانان، نقش مهم و تعيين كنندهاي در ساختن جامعه دارند. استمرار و بقاي هر جامعه نيز مستلزم انتقال مجموعه باورها، ارزشها، رفتارها، گرايشها، دانشها و مهارتها به نسلهاي جديد به وسيله آموزش و پرورش است. همچنين مدرسه، علاوه بر ايفاي نقش انتقال دانش و مهارت فني، به اجتماعي كردن افراد و نيز تطبيق دادن دانش آموزان با هنجارها و نگرش هاي اجتماعي مطلوب و مناسب توجه خاص دارد.
بر همين اساس در دوره نخست وزيري شهيد رجايي و در دوران تصدي شهيد باهنر در وزارت آموزش و پرورش، در ۸ اسفند ۱۳۵۹، اقدام به تأسيس ستادهاي امور تربيتي در مدارس كردند تا فرهنگ اسلامي را گسترش دهند و دانشآموزان را به احترام و عمل به ارزشهاي اسلامي ترغيب نمايند و به اخلاق پسنديده شخصيتي، آراسته گردانند.
پاسداري از ارزشهاي اسلامي و دستاوردهاي انقلاب، برنامهريزي و ايجاد هماهنگي بين عملكرد عوامل تربيتي، توجه جدي به اهميت نقش معلمان در فعاليتهاي تربيتي و توجه به نقش دانشآموزان در فعاليتهاي تربيتي از جمله اهداف حاكم بر ستادهاي امور تربيتي است.
همچنين تلاش در جهت اشاعه فرهنگ اسلامي در بين دانشآموزان، نظارت بر فعاليتهاي آموزشي و پرورشي، نظارت بر برنامه هاي انضباطي و اخلاقي مدرسه و برنامهريزي به منظور استفاده بهينه از انجمن اوليا و مربيان به منظور تقويت و توسعه فعاليتهاي پرورشي مدرسه از جمله وظايف ستادهاي امور تربيتي ميباشند.
مادر از زبان فرزندان
امشب؛ شب ولادت زهرای اطهر است/ کز نور طلعتش همه عالم منور است
بحر طویل ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
جبرئیل است که باز آمده از جانب معبود سوی ختم رسل احمد محمود ولی خرم و خشنود که ای بود خدا را ز ازل مقصد و مقصود خدا راست یکی گوهر نایاب رخش مهر جهان تاب کَفش، بحر در ناب تَنش، جان مجسم دَمش، آیت محکم که خواهد کند از لطف و کرامت این گوهر را به تو تقدیم که غیر از تو کسی لایق این هدیه شایسته نبود است و نباشد، به تو حکم آمده از ذات الهی که چهل روز و شب از همسر خود دور شوی، غرق یم نور شوی، نورعلی نور شوی، آن دُر یکتای احد مظهر الله و صمد دور شد از همسر و گردید روانه به سوی خانه بنت اسد آن مادر فرخنده مولا، همه شان غرق تجلی، همه شان محو تولی و در آن چهل شب و چهل روز، خدا گفت و خدا خواند و خدا دید و نمی دید به جز روی خدا را.
این چهل شب همه پایان شد و پیغمبر اسلام ز سر تا به قدم جان شد و آئینه جانان شد و خندان به سوی خانه شتابان شد و کوبید در خانه و بگشود خدیجه در و ناگه نگهی کرد به خورشید رخ خواجه لولاک چراغ دل افلاک تبسم به لبش بود و به از روز شبش بو، گل انداخته ماه رخش از دیدن رخسار محمد، و در آن مرحله جبرئیل امین بوسه نهادی به زمین، گفت: ای صاحب دین آمدم از خلد برین بر تو فرستاده خدا میوه جنت که در آن طینت زهراست گل گلبن طاهاست که او را شرف ام ابیهاست تناول کن و رو کن به سوی بستر دلدار به فرمان خدای احد قادر قَفار، عیان می شود این مطلب انوار ز صلب کفر در آن قسمت دادار، چو شد منتقل آن نور مکرم ز پیغمبر اکرم در آن بانوی عالم جلوات روی زهرا ز رخش گشت نمایان و ثنا گفت رسول دو سرا را.
زنان قرشی یکسره از مادر اسلام بریدند ز کاشنه او پای کشیدند چو دیدن شده همسر و دلدار پیمبر، ز خدا باد درودش به قیام و به سجودش که یکی طُرفه ندا خواست ز اعماق وجودش، چه صفابخش ندایی، چه فرخنده صدایی، چه دل انگیز کلامی، چه پیامی، که الا مادر پاکیزه سرشتم گل خوشبوی بهشتم منم ای مادر فرخنده منم فاطمه فرزند تو دلبند تو هم صحبت تو هم دم و غمخوار تو، غم نیست اگر خیل زنان از تو بریدند، مقام تو ندیدند تو ناموس خدایی تو کانون وفایی تو دنیای صفایی تو که از هستی خود دست کشیدی و خدا فاطمه ات داد که روشن کند از پرتو انوار رخش چون دل پیغمبر و چشم تو همه عرض و سما را، خدیجه تک و تنها در امواج محن ها نه یاور نه معین و نه مدد کار، زده تکیه به دیوار که از لطف خدای احد قدر قفار رسیدند ز ره چهار زن پاک، لب خویش گشودند و سلامش بنمودند، سلامش ز ادب باز نمودند، یکی گفت: منم مریم عَضرا، یکی گفت، منم خواهر موسی، یکی گفت: منم ساره یکی، گفت: منم آسیه ای مادر زهرا، همگی دل به تو بستیم و تو را قابله هستیم که آری به جهان سیده کل نساء را.
خواطین بهشتی همه گشتند ثناگوش گهی بوسه نهادی به گل روش گهی دست کشیدند به پهلوش که یکباره همه حجره او گشت پر از نور و درخشید جمالی که از آن چشم قمر کور و به رخ سوره والشمس به قامت شجر طور بسی خوب تر از حور نهاده قدم از لطف به چشم کره خاک، دو دستش سوی افلاک، به ذکر احد پاک، گهی حمد خدای ازلی گفت گهی وصف نبی گفت گهی مدح علی گفت به آواز جلی گفت؛ سپس خنده به رخ مادر زد و آن چهار زن پاک بگفتند: سلامش بستودند تمامش همگان محو مقامش همه سرمست کلامش همه شستند به اِبریق بهشتی همه گفتند درود و صلواتش همه محوش همه ماتش همه مستش همه دادند به هم دست به دستش همه دیدند در او آئینه غیب نما را.
به تو پیوسته درودم به تو هر لحظه سلامم که تویی حجج کل حجج الله تویی از همه اسرار الهی همه واقف همه آگاه زنور تو شده خلق بهشت و ملک و حوری و قلمان و سپهر و فلک و اختر و شمس و قمر الحق که تو خود جان رسولی و تو مرآت عقولی و تو زهرای بتولی و تویی حاکم صحرای قیامت و تویی مادر والای امامت تویی آن عبد خدا جلوه که پیوسته خداوند فرستاده سلامش تویی آن کس که همه هست جهان هست ز هستش تویی آن کس که محمد زده گل بوسه به پیشانی و دستش تو که دست همه گیری چه شود دست بگیری ز من بنده دلباخته بی سرو پا را.
حاج حسن خلج