گرافیک // تسبیحات حضرت زهرا(س)
در طول سالیان دراز بزرگان و علمای بسیاری در حرم حضرت عبدالعظیم و در جوار مقبره ایشان دفن شده اند. با برخی از آنها که جایگاه اخلاقی در میان مردم داشتند آشنا شوید.
مرحوم آیت الله محمد علی شاه آبادی
شيخ محمد علي شاه آبادي اصفهاني استاد عرفان امام راحل است.مدتها در نجف تحصيل نمود و يكي از اساتيدش آخوند خراساني است.مرحوم شاه آبادي از مراجع تقليد عهد خود بود و نزاع زيادي با رضا خان داشت.امام خميني هر گاه به نام او مي رسيدند معمولا عبارت روحي فداه را به كار مي بردند. خود شاه آبادي هم به حدي علاقه به خراساني دارد كه در شرح كفايه اش وقتي به نام او مي رسد عبارت"روحي فداه” را به كار مي برد.
ایشان در جایی دیگر فرموده اند:
همان طور که در حدیث شریف هم هست که در هر عصری خداوند تمام امور را بر محوریت امام عصر قرار داده است تمام امور از حرکت و سکون افلاک گرفته تا حیات و رزق و روزی بشر همه آن ها به دست حضرت ولی الله عجل الله تعالی فرجه الشریف است .
رسیدن به مقام قرب پروردگار، اساسش اوّل قلب مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. امام زمان است که قلب عالم است و این ممکن نیست بدون اطاعت تحقق پیدا کند.
وقتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مظهر تامّ پروردگار است همه جا حاضر و ناظر می باشد. حضرت هرچند غائب هستند، ولی پیش ما حاضر هستند. حضرت به افکار و اعمال گذشته و آینده ما احاطه دارد؛ معنای انتظار ظهور همین است.
مرحوم آیت الله عبدالکریم حق شناس
مرحوم آیتالله میرزا عبدالکریم حق شناس(تهرانی) در سال 1338 ه.ق برابر با 1298 ه. ش در تهران در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. وی تحصیلات مقدماتی و ادبیات را در محضر آیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی فرا گرفت و عرفان را نیز از محضر آیتالله شاهآبادی تلمذ کرد.
ایشان همچنین دروس فقه و اصول را در هجرتی که به سال 1358 ه.ق به قم داشتند از محضر بزرگانی چون آیتالله حجت و آیتالله خوانساری و آیتالله العظمی بروجردی فرا گرفتند. مدتی نیز از محضر فقه و اصول امام بهرهمند شدند و البته مراوداتی در بحث اخلاق با امام راحل نیز داشتند.
آیت الله حقشناس میفرمودند:
هر شخص مضطری در هر مكانی كه باشد به حضرت بقیه الله متوسل شود، خود حضرت تشریف میآورند.
مرحوم آیت الله شیخ محمود تحریری
ایشان در یک خانواده ی متدین و در حد متوسط از جهت زندگی ، در تهران سال 1299 ه-ش چشم به جهان گشود و از همان زمان جوانی آثار تدین و روح معنویت و تلاش در راه کسب علم و کمالات نفسانی از چهره اش نمایان بود به طوری که پدر ایشان گفته بود : من چشم امید به ایشان دارم ، شاید او برایم- آخرتم- کاری بکند.
ایشان اساتید بزرگی را در حوزه علمیه قم درک کرد، اساتید در درسهای سطح ایشان عبارتند از حضرات آیات: آقای سلطانی، آقای گلپایگانی، آقای نجفی، آقای مرعشی- رضوان الله علیهم-
اساتید درس خارج ایشان حضرات آیات عظام : آقای حاج سید محمد تقی خوانساری ، آقای سید صدر الدین صدر ، آقای سید محمد حجت امام خمینی و آقای بروجردی- رضوان الله علیهم-
اساتید فلسفه ی ایشان: مرحوم حاج آقا جواد خندق آبادی و علامه سید محمد حسین طباطبایی-رضوان الله علیهما- تلاش علمی ایشان به گونه ای بود که حدود یک دوره کتاب صلاه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی را به زبان عربی تقریر کرد که اکنون اکثر آن به صورت خطی موجود است. در حال حاضر مزار ایشان در کنار قبر مطهر آیت الله شاه آبادی می باشد.
مرحوم حجت الاسلام محمد تقی فلسفی
حجت الاسلام والمسلمین محمد تقی فلسفی فرزند آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنكابنی در سال 1286 شمسی در تهران متولد شد. حجت الاسلام والمسلمین فلسفی خطیب ارزشمند و توانا و سخنور بی همتایی بود كه در جهت پیشبرد اهداف و آرمان های نهضت امام(ره) و انقلاب اسلامی با حضور فعّال و سرنوشت ساز خود در صحنه های گوناگون سیاسی، مبارزاتی و تبلیغاتی نقش موثر و به سزایی داشت. ایشان در دوران پیش از انقلاب اسلامی در سخنرانی های خود درباره دین اسلام، مسئولیت های دینی، روابط اجتماعی انسانها ـ علل انحطاط اخلاقی جوانان و به خصوص در مسایل سیاسی روز و روشنگری و افشاگری عملكرد رژیم سفاك پهلوی وقت، بارها توسط مأموران ساواك بازداشت شده و ممنوع المنبر گردید.
امام خمینی(ره) به مقام و منزلت آقای فلسفی از آغاز آگاهی داشتند از این رو، او را «زبان گویای اسلام» ودر پیام دیگر او را «سخنگوی دیانت اسلام» خواندند.با پیروزی انقلاب اسلامی حجت الاسلام فلسفی همچنان به فعالیتها و منبرهای روشنگر خویش ادامه داد و سرانجام در روز 77/9/27 دارفانی را وداع گفت و در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در مقبره آیت الله كاشانی به خاك سپرده شد.
مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
حاج آقا مجتبی از شاگردان خاص امام خمینی(ره) است که محضر علمی و معرفتی ایشان را به خوبی درک کرده و از جمله اولین کسانی به شمار میرفت که مباحث درسی امام(ره) را در سنین جوانی تدوین کرده است. وقتی حضرت امام خمینی(ره) به عراق تبعید شد وی نیز به نجف اشرف رفت و در جلسه درس امام خمینی(ره) شرکت کرد.
آیتالله تهرانی به لحاظ اخلاقی و سلوکی به شدت از حضرت امام خمینی(ره) متأثر بود و طرز تفکر معنوی و سلوکی آنها در مقام نظر و عمل کاملا با هم مشابهت داشت. آیت الله تهرانی از نظر مبانی اجتماعی و مواضع سیاسی نیز تماماً در استاد خویش ذوب شده بود.
آیتالله تهرانی اصرار داشت گمنام و ناشناخته باقی بماند به همین دلیل علاقه نداشت عکسی از وی گرفته شود، همچنین آیندهنگری و شناخت عمیق افراد و روابط آنها از خصوصیاتی است که در کمتر کسی دیده میشد.
حاج آقا مجتبی می فرمودند:
اگر میخواهی صدقه بدهی، همینطوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا (ع) برای سلامتی آقا امام زمان (عج) بده! برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند، تو هم اینجا حق واسطهگریات را می گیری. تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی …
مرحوم آیت الله عزیز خوشوقت
حضرت آیت الله عزیز خوشوقت أعلی الله مقامه در سال 1305 هجري شمسي در دامان والدینی متدین از اهل زنجان قدم به عالم فانی گذاشتند. والدین ایشان بعد از مدت کوتاهی به شهر تهران مهاجرت نمودند و ایشان از سه سالگی در منطقه مذهبی در جنوب تهران رشد و نمو یافتند. فارغ از مراتب علمي شخصيتي مستحكم و استوار و انقلابی داشتند. آنان كه محضر مباركش را درك كرده بودند سکینه و وقار الهی را در او مي يافتند و استحكام معنوي و علمي را در پاسخهای کوتاه و شفاف وی به وضوح مي ديدند.
تواضع و مردمی بودن به همراه سكوتهاي طولاني و معنا دار ایشان، پرده از عمق وجود او برمي داشت. همين ویژگیهای ممتاز موجب شده بود تا علامه طباطبائي أعلي الله مقامه، ايشان را محل رجوع مطمئني براي طالبان معرفت و هدایت بدانند و رهبر معظم انقلاب نيز ايشان را فانوس هدايت در طوفانهاي گوناگون معرفي نمايند
حجرهنشینی از یادگارهای دوران طلبگی و یکی از بخشهای مهم زندگی هر طلبه است که همواره با خاطرات فراوانی همراه است؛
سکونت در حجره میتواند زمینهساز و آغازی بر رشد علمی، معنوی و اجتماعی هر طلبه و فرصتی طلایی برای خودسازی او باشد.
اين روزها كه خبرهاي متفاوتي از جنايت وهابيها در كشورهاي مختلف به گوش ميرسد، آشنا شدن با برخي ويژگيهاي اين قوم خالي از لطف نيست. مخصوصاً اگر اين آشنايي در قالب خواندن برشي از زندگي يك مولوي وهابي باشد كه البته حالا يك شيعه تمام عيار است.
«سلمان حدادي» يك مولوي وهابي بود؛ كسي كه خودش ميگويد بين 500 تا 1000 فرد سني مذهب را وهابي كرده است. اما يك بار نشستن در مجلس عزاي سيدالشهدا(ع) كار را بجايي ميرساند كه همان مبلغ وهابي شيعه شود و در اين مسير سختيهايي ببيند كه تحمل يكي از آنها براي ما قابل تصور نيست. خواندن زندگينامه سلمان حدادي را از دست ندهيد.
آموزش تبليغ وهابيت در 5 دقيقه
سلمان سال 61 در سنندج بدنيا آمد. مادرش اهل سوريه و شيعه بود اما پدرش نه. اسمش را به اصرار مادرش كه سيراب از محبت اميرالمومنين بود سلمان گذاشتند. خودش ميگويد هميشه از اينكه اسمم سلمان و مادرم شيعه بود شرمنده بودم.
«با تشویق پدرم در دوران راهنمایی، در كنار درس های مدرسه، تحصیل دروس حوزوی را هم شروع كردم و ادامه دادم. بعد از اتمام دبیرستان، 3 سال دوره ی تكمیلی حوزه را به زاهدان و مسجد مكی رفتم و پس از مولوی شدن، 4 ماه هم به رایوند پاكستان، برای آموزش یك دوره كامل نحوه ی تبلیغ و جذب رفتم. پس از برگشت از پاكستان، امتحان كنكور دادم و در دانشگاه كرمانشاه در رشته استخراج معدن قبول شدم. در پاکستان به طور تخصصی در 20 جلسه یاد می دادند که چگونه فردی را در عرض 5 دقیقه به وهابیت جذب کنیم این آموزش را نزد آقایی به نام ابراهیم نژاد می دیدیم.»
گفت يكبار هيئت!
در همانجا دوستي پيدا ميكند به نام مهدي. مهدي شيعه بود و سلمان در عين رفاقت تلاش ميكرد او را وهابي كند. كلي كتاب به او ميدهد و در عوضش مهدي هم يكبار او را به مجلس عزاي سيدالشهدا(ع) دعوت ميكند. سلمان با همان لباس و ظاهر مولويهاي وهابي و بعد از كلي اين پا و آن پا كردن ميرود به هيئت.
«یك گوشه ای با خشم مجبور شدم که بنشینم. دیدم سید بزرگواری منبر رفت (نماینده ولی فقیه در کرمانشاه بود) و در حین صحبت هایش گفت: كدام یك از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام جانتان را بدهید و بعدش هم مطمئن باشید زن و بچه تان به اسارت می روند؟ در آن زمان سیدالشهدا(علیه السلام) چه دید كه حاضر شد، جانش گرفته شود و اهل و اولادش به اسارت روند؟ چرا امام حسین(علیه السلام) دست به چنین كار بزرگ زد؟
هر چی فكر كردم دیدم كه در شخصیت های محبوب من، شخصیتی مثل امام حسین(علیه السلام) پیدا نمی شود كه حاضر باشد به خاطر اسلام، دست به چنین كار بزرگ و خطرناكی بزند! این سوال مهمی بود كه برایم ایجاد شد.»
چراغها را كه خاموش كردند و مشغول سينه زدن شدند، او شروع كرد به گريه كردن. آنقدر كه لباسهايش خيس شد. براي غربت و مظلومين غريب كربلا گريه ميكرد. از اينكه در وهابيتشان نگذاشتند امام حسين(ع) را بشناسد افسرده شده بود.
تحقيق و پژوهش حتي در شيطان پرستي
از هيئت كه بيرون ميآيد چهار سال جديدي در زندگياش شروع ميشود. چهار سالي كه به مطالعه و پژوهش درباره تمام مذاهب اهل سنت، مسيحيت، زرتش و حتي شيطان پرستي ميانجامد. اما تعارضات موجود در اين مكاتب و فرقهها او را راضي نميكند.
«گذشت و خیلی با احتیاط فرقههای شیعه را بررسی كردم تا اینكه برای شناخت بهتر شیعه دوازده امامی، رهسپار قم شدم. به دفتر آیت الله بهجت رفتم و سوالات و شبهاتی كه داشتم از آنجا پرسیدم و آنها هم با صبر و حوصله و محبت بسیار به من پاسخ دادند.
بعد از آنان خواستم كتابی به من معرفی كنند تا دربارهی شیعه بیشتر تحقیق كنم. آنها كتاب المراجعات و شبهای پیشاور را به من معرفی كردند. آن كتاب ها را تهیه كردم و شروع كردم به خواندنشان.
مطالب آن دو كتاب را كه می خواندم برای اینكه ببینم مطالبی كه از كتاب های اهل سنت نقل می كنند صحیح است یا نه، فورا مراجعه می كردم به كتاب های اهل سنت یا به نرم افزار المكتبه الشامله و با كمال تعجب میدیدم مثل اینكه این روایات، واقعیت دارد. برای من سوال پیش آمده بود كه چرا بعد از این همه سال، این روایات دور از چشم ما بوده و ما ندیدیم؟»
در مباحثه كه كم اوردند پاي ماكسيما را وسط كشيدند!
خواندن اين كتابها شش ماه طول ميكشد. كمكم حقانيت شيعه با استناد به خود كتابهاي اهل سنت برايش مسجل ميشود. اما هنوز شيعه نشده است. ترديد دارد. خودش ميگويد تعصبات اجازه نميداد. به سختيهايي كه پيش رويش بود فكر ميكند.
«بالاخره شیعه شدم و بعد از شیعه شدنم یك دفترچه هایی را چاپ كردم كه تحت این عنوان كه “آیا شیعه حق است؟” و در آن دلائلی از كتابهای اهل سنت كه ثابت می كرد مذهب شیعه، مذهب صحیح است آوردم و پخش كردم. یك نفر این دفترچه را برد و به پدرم داده بود. و گفته بود: این را پسر شما چاپ كرده است.
پدرم به من گفت: سلمان شیعه شده ای؟ من هم جرات نكردم بگویم: آره. تقیه كردن را هم بلد نبودم.
گفتم: اگر خدا قبول كند .
گفت: نه گولت زدند .
گفتم. من یك عمری به مردم می گفتم شما گول شیعه را نخورید حالا شما به من می گویید گول خوردهای؟»
بحث كردن با پدر و خيلي از اهل سنت شش ماه طول ميكشد. همه را در مناظرهها شكست ميدهد. حتي چند نفري هم شيعه ميشوند. پدر وقتي در بحث نميتواند مقاومت كند به تطميع رو ميآورد. ميگويد زانتياي زيرپايت را ماكسيما ميكنم اما حرف از شيعه نزن. حتي ميگويد شيعه بمان اما شيعه را تبليغ نكن. وقتي سلمان قبول نميكند، راه ديگري در پيش ميگيرند. راهي كه به آوارگي سلمان و همسرش ختم ميشود.
چيزي شبيه ماجراي كوچه بنيهاشم
شش ماه آزار و اذيتها را تحمل كرد. ميخواست راهي تهران شود تا كاري گير بياورد و خانهاي اجاره كند و بعد بيايد دنبال همسرش. همسري كه شيعه شده بود و باردار بود. از خانه كه بيرون ميرود ميبيند پدرش با چند نفر سر كوچه ايستادهاند. مثل اينكه خبر داشتند مرغ دارد از قفس ميپرد.
همسرم گفت من تا سر كوچه با تو می آیم .
گفتم: نه، همین جا بمان. ولی اصرار كرد و با من آمد .
به سمتشان رفتم .مانع عبور من شدند. آنها 5 ، 6 نفری بر سرم ریختند و یكی شان با چوب دستی كه در دست داشت محكم بر سرم كوبید و من بر اثر آن ضربه آنجا افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم و بواسطه آن ضربه لکنت زبان گرفتم.
خانمم كه قصد داشت از من دفاع كند، جلو آمده بود تا مانع آنها شود، كه یكی از آنها با لگد به او زد ، و بر اثر آن ضربه، بچه اش را که 4 ماهه بود سقط كرد ولی خدا رو شكر، من آن صحنه را ندیدم.»
ياد مظلوميت امام علي ميافتد و به ياد ماجراهاي كوچه بنيهاشم ميسوزد.
جرم شيعه بودن بالاتر از هزاران قتل است!
سه روز بعد وقتي در بيمارستان بهوش ميآيد دست زنش را ميگيرد و با همان حال و روز فرار ميكنند. ميروند اروميه پيش يكي از دوستان سلمان تا شايد كمكش كند. او وقتي ميفهمد سلمان شيعه شده است ميگويد اگر هزار قتل انجام داده بودي كمكت ميكردم اما حالا كه شيعه هستي، نه!
جالب بود كه اين رفيق سني متعصب اصلاً از دين و مذهب چيز درست و حسابي نميدانست. عمر و ابوبكر را نميشناخت اما بخاطر تبليغات مسموم وهابيت چنين تفكري پيدا كرده بود.
«آنجا بود كه از خانه اش بیرون رفتم و برای اولین بار در طول عمرم، با همسر مریضم كه بچه اش را سقط كرده بود در خیابان خوابیدیم .
با مقدار پولی كه داشتیم، خودمان را به قم رساندیم و چون هیچ كس را در قم نمی شناختیم و جایی برای ماندن نداشتیم، مدت 45 روز در جمكران ماندیم. گرسنگی می كشیدیم ولی وقتی یاد گرسنگی و آوارگی و پای برهنه ی اهل بیت امام حسین (علیه السلام) می افتادم تحملش برایمان آسان می شد.»
ما شیعه ها اینقدر بی غیرت نیستیم كه ناموسمان توی خیابان بخوابد
سال 85 بود. 45 روز در جمكران، بدون پول و جا و غذا. تكه كاغذي پيدا ميكند و نامهاي به امام زمان(عج) مينويسد. ميگويد آقاجان ما بخاطر شما همه چيز را رها كرديم و آمديم اينجا. ميگويد هرجوري بود روزي يك وعده غذا برايمان جور ميشد. يا هيئتي ميآمد يا نذري ميدادند. تا اينكه…
«شبها روی كارتون می خوابیدم مدت ها كه گذشت یكی از انتظامات جمكران كه ما را چند روزی زیر نظر داشت، آمد و گفت: كارت شناسائی تان را ببینم! شما كی هستید؟
كارت شناسایی را نشانش دادیم . وقتی اسم سنندج را دید گفت: شما اینجا چه كار می كنید؟
با لكنت زبان شدیدی كه در اثر ضربه به سرم وارد شده بود، بهش گفتیم: ما شیعه شده ایم.
گفت: كار بدی نكرده اید آیا قم جایی را دارید؟
خجالت كشیدم بگویم نه، گفتیم یك جایی داریم . رفت و 20 دقیقه بعد برگشت و گفت: 30 هزار تومان شما را بس است تا به شهر خودتان برگردید؟
گفتم: من پول نمی خواهم!
گفت: ما شیعه ها اینقدر بی غیرت نیستیم كه ناموسمان توی خیابان بخوابد و بی تفاوت باشیم .
پول را به من داد و بعد از دو ماه و خورده ای توانستم با آن پول به حمام بروم و موهای سرم را كوتاه كنم.»
وقتي امام رضا بطلبد
ميروند حرم كريمه اهل بيت(س). متوسل ميشوند به بيبي معصومه. يكي از خادمها راهنمايي ميكند كه بروند دفتر مراجع و كمك بخواهند.
«اول دفتر آقای مکارم شیرازی رفتم . بعد دفتر مقام معظم رهبری رفتم. آقایی آنجا نشسته بود. تا آمدم جریان را تعریف کنم خانمم شروع به گریه کرد و من داستان را تعریف کردم.
او وقتی وضعیت ما را دید خیلی به ما محبت كرد و گفت: اگر می خواهید قم بمانید جایی برای شما بگیرم .
گفتم: نه می خواهیم برگردیم ارومیه و در مدارس آنجا ، كار پیدا كنم .
گفت: باشه و یك مقداری پول به ما داد و ما از آنجا خارج شدیم.»
بيرون كه ميآيند هواي زيارت برادر حضرت معصومه به سرشان ميافتد. بجاي اروميه ميروند مشهد، پابوس امام رضا(ع). زيارت دو سه روزه تبديل ميشود به مجاورت سه چهار ساله.
فرزند خواستم و كربلا، هر دو جور شد
همسرش بر اثر سختيها نحيف شده و افسردگي گرفته بود. به صورت غير رسمي طلبه حوزه علميه مشهد ميشود. بعد از آن برميگردند قم و به كمك يكي از دوستان خانهاي ميگيرند. ماجراي كربلا رفتنشان هم خواندن دارد.
«در سال 89 در مراسم عید حضرت زهرا (س)، دو چیز خواستم یكی ، یك بچه و دیگری زیارت كربلا . هفتهی بعدش یك نفر هیئتی، مرا دید و گفت: دیشب خواب دیدم كه شما و خانمت در حسینیه برای عزاداران امام حسین(علیه السلام) چایی می ریزید. خوابش را اینگونه تعبیر كرد باید شما و خانمت را به كربلا بفرستم. او یك بانی پیدا كرد و ما را به كربلا فرستاد. چند وقت بعد از سفر كربلا، متوجه شدیم كه بچه ی تو راهی داریم. اولش باورمان نمی شد، سالها از اون ضربه ای كه به پهلوی خانمم وارد شده بود می گذشت و احتمال نمی دادیم كه او دوباره حامله شود.»
سفينه النجاه بودن سيد الشهدا به دادم رسيد
بغير از سلمان يكي از خواهرها و يكي از برادرهايش هم شيعه شدهاند و همگي از خانواده طرد. خودش ميگويد گريه آن شبش در هيئت رنگ و بوي عجيبي داشت.
«آن گریه واقعا یک گریه ی خاصی بود یک لطف بود آن شب به قدری گریه کردم که تمام لباسم خیس شد. همان سفینة النجاة بودن حضرت سیدالشهدا آن شب تأثیر خودشان را روی من گذاشت.
به نظرم آن 4 سالی هم که خواندم و مطالعه کردم و طول کشید برای این بود که پایه های من قوی شود که در هر مناظره ای همه را شکست دهم که وقتی یک مسیحی می آید و به من چیزی می گوید من به او نخندم و هیچ شبهه ای برای من هیچ گاه بوجود نیاید.»
سلمان حدادي حالا همه وقتش را گذاشته است براي تلاش در مسير خدمت به مذهب تشيع و معارف اهل بيت. راه سختي بود اما حتما ارزشش را داشت. ارزشي كه شايد ماهايي كه از ابتدا شيعه بودهاين هيچ وقت آن را درك نكنيم.
امام علی(ع) در حدیث شریفی 5 مرحله رسیدن از پرحرفی به جهنم را در حدیثی حکیمانه و زیبا بیان فرمودهاند.
امیرالمومنین حضرت علی(ع) میفرمایند:
هر کسی که سخنش افزایش یافت، اشتباهات او نیز فزونی خواهد یافت و هر کس خطایش افزایش یافت، حیایش کم میگردد و هرکس حیایش کم شد، تقوایش کم میشود و کسی که تقوایش کم شود، دلش میمیرد و هر کس قلبش مرد به دوزخ وارد خواهد شد.»
متن عربی این حدیث بدین شرح است: « مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَن کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ وَ مَن قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ وَ مَن ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ ».
منبع:شبستان