• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

چند روایت کوتاه از آیت الله بهجت

04 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)



چند ساعت مانده بود به اذان صبح طبق معمول بلند شده بود برای تجدید وضو هوا خیلی سرد بود از اتاق بیرون رفته بود آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود. چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده همان طور که روی زمین افتاده دارد ذکرهایش را می گوید.

گفته بودند خب چرا صدا نکردید؟

گفته بود خب؛نخواستم اذیت بشوید!


***

کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت. مثلأ می آمد پایین می دید که دندان هایش را جا گذاشته، برمی گشت بالا دندان ها را برمی داشت. یا دنبال عصایش که می خواست بگردد به هیچ کس نمی گفت.

***

آیت الله بهجت



مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد. می گفت بچه ها را بگذارید پیش من. وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت.

از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه را بغل کرده تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که بیدار نشود و در حال ذکر و عبادت خودش است…

***

یکی از مرغ ها مریض شده بود، خیلی حالش بد بود. اهل خانه چندان موافق نبودند که مرغ ها از قفس بیرون بیایند، خب کثیف کاری می شد. آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می آورد و خودش بالای سرش می ماند و مراقب بود. می گفت خب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و “بهبود” پیدا کند.

یک ماهی بود که حیوان کاملا حالش خوب شده بود. فردای عصری که آقا رحلت کرد دیده بودند که حیوان هم مرده…

مقید بود مرغ و خروس توی خانه داشته باشند. و هم مقید بود رسیدگی به مرغ و خروس ها را خودش تنهایی انجام دهد. صبح از مسجد که برمی گشت اول آب و دانه ی مرغ و خروس ها را می داد و قفسشان را مرتب می کرد. خودش پوست خیارها و غذاهای مانده را از توی خانه جمع می کرد می آورد برای حیوان ها بعد ظرفی را که با آن غذا آورده بود توی حوض می شست می آورد داخل خانه. یک بار هم اول شب به مرغ و خروس ها سر می زد، یک بار هم بعد از عبادت یک ساعته ی سرشب هایش. یک بار هم موقع خواب که روی قفس را با پتوی مخصوصشان می پوشاند، می گفت سرما می خورند!


 2 نظر

نتیجه مراقبت بر اعمال روزانه ، بیداری نیمه شب است

04 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


حاج منصور ارضی در مراسم مراسم هفتگی قرائت زیارت عاشورا در حسینیه صنف لباس فروشان تهران، ضمن تاکید بر وجود نشاط در دین مبین اسلام گفت: این نشاط می‌تواند با انجام بهترین اعمال خیر برای انسان به دست بیاید و این عمل خیر گرفتن دست دیگران است.

این مداح اهلبیت (ع) با اشاره به اینکه بعضی‌ها می‌گویند اگر برای امام حسین (ع) گریه نکنیم به چه دردی می‌خوریم افزود: باید در جواب بگویم بیش از نیمی از همین زیارت عاشورا و دیگر زیارات سفارش شده شامل برائت از دشمنان است، این نشان می‌دهد که ما باید در این روزهایی که ایام مرگ فرعون و به درک واصل شدن یزید لعنت الله علیه است نشاط داشته باشیم. خدا و اهلبیت (ع) به فکر ما بوده‌اند که ماه‌های ربیع الاول و ربیع الثانی را مثل بهار خودمان ایام خوشحالی ما قرار داده‌اند.

حاج منصور ارضی در ادامه سخنانش به انجام کار خیر به خصوص در این ایام تاکید کرد و گفت: بعضی‌ها در این روز‌ها به عشق حضرت حجت (عج) و آغاز ولایت ایشان کار خیر می‌کنند و در روایات هست که اگر کسی به عشق امام زمان (عج) دلی را شاد کند، فردی را اطعام کند ویا یک قدم خیر برای کسی بردارد چه مقامی پیدا می‌کند. ببینید در این شرایط گرانی و سختی‌های معیشتی مردم، قدمی که برمی داری به سمت چه کسی است؟ آیا به سمت خدا و اهلبیت (ع) است یا به نیت دیگری است؟

حاج منصور با اشاره به این فراز از زیارت امین الله که می‌فرماید «مشغولة عن الدنیا بحمدک و ثنایک» گفت: دقّت کنید که اهل بیت چه مقامی داشتند. تاکید شده وقتی کنار قبر امیرالمومنین می‌رسی سمت راست صورتت را به قبر یا ضریح بگذار و بگو: «اللهم ان قلوب المخبتین الیک الواله»؛ یعنی
این پیرغلام اباعبدالله (ع) با تاکید بر این موضوع حاجاتمان را از امام زمان (عج) بخواهیم گفت: حاجاتی که می‌خواهیم متصّل به دنیا و شهوت نباشد. این ایام ایام ورود حضرت به پیشگاه خدا با درجهٔ امامت است دیگر؛ حالا شما از حضرت حجّت چه می‌خواهید؟؟ برخی می‌گویند «عجّل علی ظهورک» یا «عجل لولیک الفرج» ولی باز هم برای حاجت خودشان می‌خواهند.

حاج منصور ارضی در توضیح عبارت «قلوب المخبتین» گفت: بدانید که شیعه قلبش مثل آقایش امیرالمومنین (ع) و اهل بیت (علیهم السلام) است، معلوم می‌شود که «مخبتین» برگزیدگان هستند، یعنی آن‌ها در حلال و حرام زندگیشان مواظبت دارند که هیچ در مکروهات هم دقّت دارند؛ این‌ها به خانهٔ خدا که می‌رسند شیدایند بطوری که وقتی عدّه‌ای از بیرون تماشایشان می‌کنند می‌گویند این‌ها دیوانه‌اند. امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه درباره صفات متقّین می‌فرمایند که اینگونه است که اگر کسی صورتشان را ببیند می‌گوید این‌ها از شدت ضعف انگار نان هم برای خوردن ندارند.

حاج منصور ارضی ضمن تاکید مجدد بر شادی و تولی گفت: نشاط نه تنها در گریه کردن و کربلا رفتن و مشهد رفتن و زیارت کردن است بلکه در شادی و خنده و تولّی هم است. مشهد هم که می‌روید خوشحال و خندان باشید.

حاج منصور ارضی در پایان گفت: بچّه‌ها، عزیزان، رفقا، اگر می‌خواهید بدانید نماز‌های یومیه و واجبتان ثمر و نتیجه دارد نشانه‌اش این است که نیمه شب بیدارت کنند.به خدا این کار را می‌کنند؛ یقین دارم که می‌کنند، اگر بخواهید و حواستان به اعمال روزانه‌تان باشد؛ آرام بیدارت می‌کنند، بیدار که شدی می‌گویی چه کسی مرا صدا کرد؟ آقا اگر کسی را بخواهند، همه جوره می‌خواهند. برو دنبال این موضوع، حالا چه در شادی و چه در حزن؛ الان ما شادیم ولی از آن طرف هم ناراحت برای مادرمانیم، که روز اوّل ربیع او را زدند. چکار کنیم؟، انشاالله که دروغ باشد.


حاج منصور ارضی


به گزارش عقیق، حاج منصور ارضی مراسم این هفته زیارت عاشورا را با این شعر در ستایش حضرت ولی عصر (عج) آغاز کرد:

فوج مَلَک دُور و بَرَش دارد نگارم
یک آسمان زیرِ پرش دارد نگارم

باید تمام عرشیان چاوش بخوانند
تاج ولایت بر سَرَش دارد نگارم

صبرش علی کویش حسن خویَِِش حسینی
خُلقی چو جدّ اطهرش دارد نگارم

نامی دِگر از حاتمِ داعی نمانده است
از بس گدا در محضرش دارد نگارم

حتّی منه پیمان شکن را هم دعا گوست
الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

از اوّل غیبت به شیعه بوده معلوم
فکری برای آخرش دارد نگارم

وقتِ فرج شمشیر حیدر را به دستی
قرآن به دستِ دیگرش دارد نگارم

یعنی به سر فکر تقاص خون جدّ و
شش ماههِ طفلِ پرپرش دارد نگارم

کوری چشم دشمنان لطفی مدارا
بر این نظام و رهبرش دارد نگارم

ما در پیِ دیدارِ رویِ یــــار هستیم
از غمزه چشمان او بیمار هستیم

 نظر دهید »

فلسفه بلاها و مصیبت ها در دنیا

03 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


1. هر عملی که از انسان صادر می شود، بلکه هر چه در مُلک بدن واقع شود و متعلق ادراک نفس شود، ازآن یک نحو اثری در نفس واقع شود، چه اعمال حسنه باشد یا سیّئه، که از اثر حاصل از آنها در لسان اخبار به «نکته بیضاء» و «نکته سوداء» تعبیر شده(1)، و چه از نسخ لذایذ باشد یا سنخ آلام باشد.
مثلا از هر لذتی که از مطعومات (غذاها) یا مشروبات (نوشیدنی ها ) یا منکوحات (زناشویی ) و جز آنها انسان می برد، در نفس اثری از آن واقع می شود و ایجاد علاقه و محبتی در باطن روح نسبت به آن می شود و توجه نفس به آن افزون می شود. و هرچه درلذات و مشتهیات بیشتر غوطه زند، علاقه و حب نفس به این عالم شدیدتر گردد و رکون و اعتمادش بیشتر شود، و نفس تربیت شود و ارتیاض پیدا کند به علاقه دنیا، و هرچه لذایذ در ذائقه اش بیشتر شود، ریشه محبتش بیشتر گردد، و هر چه اسباب عیش و عشرت و راحت فراهم تر باشد، درخت علاقه دنیا برومند تر گردد. و هرچه توجه نفس به دنیا بیشتر گردد، به همان اندازه از توجه به حق و عالم آخرت غافل گردد، چنانچه اگر رکون نفس به کلی به دنیا شد و وجهه (صورت) آن مادی و دنیاوی گردید، سلب توجه از حق تعالی و دار کرامت او به کلی گردد و (اخلد الی الارض و اتّبع هواه)(2) شود.
پس، استغراق در بحر لذایذ و مشتهیات قهراً حب به دنیا آورد، و حب به دنیا تنفر از غیر آن آورد، و وجهه (توجه ) به مُلک، غفلت از ملکوت آورد. چنانچه به عکس، اگر انسان از چیزی بدی دید و ادراک ناملایمات کرد، صورت آن ادراک، در نفس ایجاد تنفر نماید. و هر چه آن صورت قوی تر باشد، آن تنفر باطنی قویتر گردد. چنانچه اگر کسی در شهری رود که در آنجا امراض و آلام بر او وارد شود و ناملایمات خارجی و داخلی بر او رو آورد، قهراً از آنجا متنفر و منصرف شود. و هر چه نامیلایمات بیشتر باشد، انصراف و تنفر افزون شود. و اگر شهر بهتری سراغ داشته باشد، کوچ به آنجا کند؛ و اگر نتواند به آنجا حرکت کند، علاقه به آنجا پیدا کند و دلش را به آنجا کوچ دهد.
پس، اگر انسان از این عالم هر چه دید، بلیّات و آلام و اسقام و گرفتاری دید و امواج فتنه ها و محنت ها بر او رو آورد، قهراً از آن متنفر گردد و دلبستگی به آن کم شود و اعتماد بر آن نکند.
واگر به عالم دیگری معتقد باشد و فضای وسیع خالی از هر محنت و اَلمی (درد و ناراحتی ) سراغ داشته باشد، قهراً بدانجا سفر کند. واگر سفر جسمانی نتواند کرد، سفر روحانی کند و دلش را بدانجا فرستد. و پر واضح است که تمام مفاسد روحانی و اخلاقی و اعمالی، از حب دنیا و غفلت از حق تعالی و آخرت است. و حب به دنیا سر منشأ هر خطیئه است(3)؛چنانچه تمام اصلاحات نفسانی و اخلاقی و اعمالی از توجه به حق و دار کرامت آن و از بی علاقگی به دنیا و عدم رکون و اعتماد به زخارف آن است.
پس، معلوم شد از این مقدمه که حق تعالی عنایت و الطافش به هرکس بیشتر باشد و مراحم ذات مقدس شامل حال هر کس زیادتر باشد، او را بیشتر از این عالم و زخارف آن پرهیز دهد (دور کند)، و امواج بلیات و فتن را بر او بیشتر متوجه فرماید، تا اینکه روحش از این دنیا و زخارف آن منصرف و منزجر گردد و به مقدار ایمانش رو به عالم آخرت رود و وجهه قلبش متوجه به آنجا گردد. و اگر نبود از برای تحمل شدت ابتلا مگر همین یک جهت، هر آینه کفایت می کرد. و در احادیث شریفه اشارت به این معنی دارد:
محمد بن یعقوب بإسناده عن ابی جعفر (ع)، قال:
إنّ الله تعالی لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرّجل اهله بالهدیّة من الغیبة، و یحمیه الدنیا کما یحمی الطبیّب المریض (4).
حضرت باقر (ع) فرماید:
«همانا خدای تعالی هر آینه تفقد کند مؤمن را به بلا (با بلا از مؤمن دلجویی کند) چنانچه تفقد کند مردی عیال خود را به هدیه از سفر. و هر آینه پرهیز دهد او را از دنیا، چنانچه پرهیز دهد طبیب مریض را».
و در حدیث دیگر نیز به همین مضمون وارد است. و گمان نشود که محبت حق و شدت عنایت ذات اقدس به بعضی بندگان، نعوذ بالله، جزاف (بیهوده) و بی جهت است، بلکه هر قدمی که مؤمن و بنده خدا به سوی او بردارد، عنایت حق به او متوجه شود، حق تعالی به قدر ذراعی به او نزدیک شود(5).


مثَل مراتب ایمان و تهیه اسباب توفیق، مثل انسانی است که با چراغی در راه تاریک حرکت کند: هر قدمی که بردارد، جلو او روشن گردد و راهنمایی برای قدم دیگر نماید. هر قدمی که انسان به سوی آخرت بردارد، راه روشن تر شود و عنایات حق به او بیشتر گردد و اسباب توجه به عالم قرب و تنفر از عالم بُعد (دنیا که مظهر دوری از خداست ) را فراهم فرماید. و عنایات ازلیه حق تعالی به انبیا و اولیا به واسطه علم ازلی اوست به اطاعت آنها در زمان تکلیف. چنانچه شما اگر دو بچه داشته باشید که در حال طفولیت آنها علم پیدا کنید که یکی موجبات رضایت شما را فراهم می کند و یکی موجبات سخط و غضب شما را، البته عنایت شما از اول به آن مطیع بیشتر از دیگری است.
2. و دیگر از نکات شدت ابتلای بندگان خاص این است که آن ها در این ابتلا و گرفتاری ها به یاد حق افتند و مناجات و تضرع در درگاه قدس ذات مقدس نمایند و مأنوس با ذکر و فکر او گردند. وطبیعی است این نوع بنی الانسان است که در وقت بلیات، تشبث (روی آوردن، چنگ زدن) به هر رکنی که احتمال نجات در او دهند پیدا می کنند و در وقت سلامت و راحت، غفلت از آن پیدا می کنند، و چون خواص، رکنی جز حق سراغ ندارند، بدان متوجه شوند و انقطاع به مقام مقدس او پیدا کنند. و حق تعالی از عنایتی که به آنها دارد، خود سبب انقطاع را فراهم فرماید. گر چه این نکته، بلکه نکته سابقه، نسبت به انبیا و اولیاء کُمَّل درست نیاید، چه که آن ها مقامشان مقدس تر از آن است و قلبشان محکم تر از آن است که به این امور علاقه به دنیا پیدا کنند، یا در توجه و انقطاعشان به حق فرقی حاصل شود.
وتواند بود که انبیا و اولیاء کمّل چون به نور باطنی و مکاشفات روحانی یافته اند که حق تعالی به این عالم و زخارف آن نظر لطف ندارد و دنیا و هرچه در اوست خوار و پست است در پیشگاه مقدس او، از این جهت اختیار کردند فقر را برغنا و ابتلا را بر راحتی و بلیّات را بر غیر آن ها؛ چنانچه در احادیث شریفه شاهد بر این معنی است (6).


در حدیث است که جبرئیل، کلید خزائن ارض را در حضور خاتم النبیین (ص) آورد و عرض کرد: در صورت اختیار آن، از مقامات اخروی شما نیز کم نشود. حضرت برای تواضع از حق تعالی قبول نفرمود و فقر را اختیار فرمود(7). و در کافی شریف سند به حضرت صادق (ع) رساند
در حدیثی قال: «إنّ الکافر لیهون علی الله حتی لو سأله الدنیا بما فیها أعطاه ذلک»(8).
و این از خواری دنیاست درنظر کبریای حق. و در حدیث است که حق تعالی از وقتی که عالم اجسام را خلق فرموده، به آن نظر لطف نفرموده است (9).


3. و دیگر از نکات شدت ابتلا مؤمنین آن است که در اخبار به آن اشاره شده است که از برای آنها درجاتی است که به آن ها نایل نشوند مگر بلیات و امراض و آلام (10). و ممکن است این درجات صورت اعراض از دنیا و اقبال به حق باشد، و ممکن است از برای خود این بلیّات صورت ملکوتی باشد که نیل به آنها نشود مگر با ظهور در عالم ملک و ابتلای آن ها به آن. چنانچه در حدیث شریف کافی سند به حضرت صادق (ع) رساند:
قال إنّه لیکون للبعد منزلة عند الله، فما ینالها إلّا باحدی الخصلتین: إما بذهاب ماله، أو ببلیّة فی جسده (11).
فرمود: «همانا چنین است: هر آینه می باشد از برای بنده درجه ای پیش خدا، پی نمی رسد به آن مگر به دو خصلت: یا به رفتن مالش، یا به بلیه در جسم او». و درخبر شهادت حضرت سید الشهداء (ع)، وارد است که حضرت رسول (ص) را در خواب دید، حضرت فرمود به آن مظلوم که: از برای تو درجه ای است در بهشت، نمی رسی به آن مگر به شهادت (12).
البته صورت ملکوتی شهادت در راه خدا حاصل نمی شود مگر به وقوع آن در مُلک، چنانچه مبرهن است در علوم عالیه، و در اخبار متواتره وارد است که از برای هر عملی صورتی است در عالم دیگر (13). و در کافی ازحضرت صادق (ع) نقل شده است، قال: إنّ عظیم الاجر لمع عظیم البلاء، و ما احبّ الله قوما إلّا ابتلاهم (14).
فرمود: «همانا بزرگی مزد هر آینه با بزرگی بلاست. و دوست ندارد خدا قومی را مگر آنکه مبتلا کند آن ها را». و احادیث به این مضمون بسیار است (15).

دنیا، محل پاداش و عذاب حقیقی و خالص نیست.
بدان که این عالم برای نقص و قصور و ضعفی که در آن است نه دار کرامت و جای ثواب حق تعالی است و نه محل عذاب و عقاب است؛ زیرا که دار کرامت حق، عالمی است که نعمت های آن خالص و اختلاط به نقمت ندارد و راحت آن مشوب (آغشته) به تعب و رنج نیست. و در این عالم چنین نعمتی امکان ندارد؛ زیرا که دار تزاحم است و به هر نعمتی انواع رنج و زحمت و نقمت اختلاط دارد. بلکه حکما گفته اند لذات این عالم دفع آلام است. و توان گفت که لذاتش موجب آلام است؛ زیرا که اینجا هر
لذتی در پی، رنج و الم و تعبی دارد. بلکه ماده این عالم تعصی دارد (گریزان و ناتوان است) از قبول رحمت خالص و نعمت غیر مشوب.
و همین طور عذاب و زحمت و رنج و تعب این عالم نیز خالص نیست، بلکه هر رنجی و تعبی محفوف (همراه وآغشته) به نعمتی و نعمت هایی است. و هیچیک از آلام واسقام و رنج و محنت در این عالم غیر مشوب نیست، و مواد این عالم تعصّی دارد از قبول عذاب خالص مطلق. و دار عذاب و عقاب حق، داری است که در آن عذاب محض و عقاب خالص باشد. آلام و اسقام آنجا مثل این عالم نیست که به عضوی دون عضوی (غیر از عضو دیگر) متوجه باشد؛ یک عضو، سالم و راحت باشد و عضو دیگر تعب و زحمت. و به بعض آنچه ذکر شد اشاره فرموده درحدیث شریف، که ما به شرح آن پرداختیم، آنجا که فرماید: «و ذلک أنّ الله لم یجعل الدنیا ثواباً لمؤمن و لاعقوبة لکافر»(16).
یعنی جهت (علت) اینکه مؤمن در این عالم مبتلا به بلیات شود آن است که خدای تعالی قرار نداده این دنیا را ثواب برای مؤمنی و نه سزا برای کافری. اینجا دار تکلیف و «مزرعه آخرت» وعالم کسب است، و عالم آخرت دار جزا و سزا و ثواب و عقاب است.
آنها که متوقع اند که حق تعالی هر کس را که در این عالم مرتکب معصیت و فحشایی شد یا ظلم و تعدّی به کسی [نمود]، فوراً جلو او را بگیرد و دست او را منقطع کند و او را قلع و قمع فرماید، غافل از آن هستند که خلاف ترتیب و مخالف سنة الله جاریه (سنت جاری الهی ) است. این جا دار امتحان و امتیاز
(جدایی و تمایز) شقی از سعید و مطیع از عاصی است، و عالم ظهور فعلیات است نه دار بروز نتایج اعمال و ملکات. و اگر نادراً حق تعالی ظالمی را گرفتار کند، می توان گفت از عنایات حق تعالی به آن ظالم است(17).

- انواع صبر و برکات آن ها
بدان که از برای صبر نتایج بسیار است، که از جمله آن ها ارتیاض (تمرین و ورزش) و تربیت نفس است. اگر انسان مدتی در پیشامدهای ناگوار و بلیات روزگار و در مشقت عبادات و مناسک و تلخی ترک لذات نفسانیه، به واسطه فرمان حضرت ولی النّعم، صبرکند و تحمل مشاقّ (مشکلات و سختی ها) را گرچه سخت و ناگوار باشد بنماید، کم کم نفس عادت می کند و مرتاض می شود و از چموشی بیرون می آید و سختی تحمل مشاقّ بر آن آسان می شود، و از برای نفس ملکه راسخه نرویه پیدا می شود که به واسطه آن از مقام صبر ترقی می کند و به مقامات عالیه دیگر نایل می شود.
بلکه صبر در[برابر] معاصی منشأ تقوای نفس می شود، و صبر در طاعات منشأ انس به حق گردد، و صبر در بلیات منشأ رضا به قضای الهی شود. و اینها از مقامات بزرگ اهل ایمان، بلکه اهل عرفان است. و در احادیث شریفه اهل بیت عصمت [ستایش] بلیغ از صبر گردیده، چنانچه در کافی شریف سند به حضرت امام صادق (ع) رساند: «قال: الصّبر من الایمان بمنزلة الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس، ذهب الجسد، و کذلک اذا ذهب الصّبر، ذهب الایمان»(18).
فرمود: «صبر نسبت به ایمان به مثابه سر است نسبت به بدن. پس وقتی رفت سر، جسد برود، و همین طور وقتی که صبر رفت، ایمان برود».
و در حدیث دیگر سند به حضرت سجاد، علی بن الحسین (ع) رساند، «قال: الصّبر من الایمان بمنزلة الرّأس من الجسد، و لا ایمان لمن لا صبر له…» (19).
صبر کلید ابواب سعادات و سر منشأ نجات از مهالک است. بلکه صبر بلیات را بر انسان آسان می کند و مشکلات را سهل می نماید و عزم و اراده را قوت می دهد و مملکت روح را مستقل می نماید. و جزع و بیتابی علاوه بر عاری که خود دارد و کاشف از ضعف نفس است، انسان را بی ثبات و اراده را ضعیف و عقل را سست می کند(20).

. در برابر بلاها و مصیبت ها، مردانه قیام کن و بردباری نما
بنده ای که نتواند یک مصیبت که از حق و محبوب مطلق به او می رسد تحمل کند، و انسانی که از ولی نعمت خود - که هزاران هزار نعمت دیده و همیشه مستغرق نعمت های اوست - یک بلیّه دید زبان به شکایت پیش خلق گشود، چه ایمانی دارد و چه تسلیمی در مقام مقدس حق دارد؟ پس درست است که گفته شود کسی که صبر ندارد ایمان ندارد.
اگر تو به جناب ربوبی ایمان داشته باشی و مجاری امور را به ید قدرت کامله او بدانی و کسی را متصرف در امور ندانی، البته از پیشامدهای روزگار و از بلیات وارده، شکایت پیش غیر حق تعالی نکنی، بلکه آنها را به جان و دل بخری و شکر نعم حق کنی.
پس، آن اضطراب های باطنی و آن شکایت های زبانی و آن حرکات زشت غیر معتاد اعضا، همه شهادت می دهند که ما از اهل ایمان نیستیم. تا نعمت در کار است، صورتاً شکری می کنیم و آن نیز مغزی ندارد، بلکه برای طمع ازدیاد است. وقتی که یک مصیبت پیشامد کرد، یا یک درد و مرضی رو آورد، شکایت ها از حق تبارک و تعالی پیش خلق می بریم و زبان اعتراض و کنایه گویی را باز کرده پیش کس و ناکس شکوه ها می کنیم.
کم کم این شکایت ها و جزع و فزع ها در نفس تخم بُغض به حق و قضای الهی می کارد، و آن بتدریج سبز می شود و قوت می گیرد تا آنکه ملکه می شود، بلکه خدای نخواسته صورت باطن ذات، صورت [بغض] به قضای حق و دشمنی ذات مقدس شود. آنوقت عنان از کف گسیخته شود و مهار اختیار از چنگ رها شود و انسان به هیچ وجه نتواند ضبط حال و خیال نماید و ظاهر و باطن، رنگ دشمنی حق تعالی گیرد و با یک پارچه بغض و عداوت مالک النّعم از این عالم منتقل گردد و به شقاوت ابدی و ظلمت همیشگی دچار شود. پناه می برم به خدا از بدی عاقبت و ایمان مستودع. پس، صحیح است که می فرماید وقتی که صبر برود ایمان می رود.
پس ای عزیز، مطلب مهم و راه خیلی خطرناک است. از جان و دل بکوش و در پیشامدهای دنیا صبر و بردباری را پیشه کن، و در مقابل بلیات و مصیبات مردانه قیام [کن] و به نفس بفهمان که جزع و بیتابی علاوه بر آنکه خود ننگی بزرگ است، برای رفع بلیات و مصیبات فایده ای ندارد، و شکایت از قضای الهی و اراده نافذه حق پیش مخلوق ضعیف بی قدرت و قوه، مفید فایده نخواهد بود(21).

پی نوشت ها :

1. -زرارة عن ابی جعفر (ع) قال [قال:] مامن عبد إلا و فی قلبه نکته بیضاء؛ فاذا اذنب ذنبا، خرج فی النکته نکته سوداء؛ فإن تاب، ذهب ذلک السّواد. و إن تمادی فی الذّنوب، زاد ذلک السّواد حتی یغطّی البیاض؛ فإذا تغطّی البیاض، لم یرجع صاحبه الی خیر ابدا…؛ زرارة از امام باقر (ع) روایت کرده است که فرمود: «هیچ بنده ای نیست مگر در دل او نقطه سفیدی است؛ و چون گناهی انجام دهند نقطه سیاهی در آن پیدا شود؛ سپس اگر توبه کند، آن سیاهی از بین می رود؛ و اگر به گناه ادامه دهد برآن سیاهی افزوده شود چندانکه سفیدی را بپوشاند؛ و چون سفیدی پوشیده شود، صاحب آن هرگز به نیکی و خوبی باز نمی گردد… اصول کافی، ج 2، ص 273، حدیث 20.
2. - به زمین چسبید و به لذت های دنیا گرایش یافت و از هوای نفس خویش پیروی کرد. سوره اعراف: آیه 176.
3. - اشاره است به حدیثی از علی بن الحسین (ع) که فرمود: حبّ الدّنیا رأس کل خطیئة، اصول کافی، ج 2، ص 131، حدیث 11.
4. - اصول کافی، ج 2، ص 255، حدیث 17.
5. - در حدیث قدسی است: من تقرّب الی ّ شبراً تقرّبت الیه ذراعاً. هر کسی به قدر یک وجب به من نزدیک شود، من به قدر یک ذراع به او نزدیک شوم. بحارالانوار، ج 3، ص 313، کنز العمال،ج 1، ص 225، حدیث 135.
6. - نهج البلاغه، خطبه 159 و 234.
7. 56- اشاره است به حدیث… و هبط مع جبرئیل ملک لم یطإ الارض قطّ، معه مفاتیح خزائن الارض. فقال: یا محمد، إنّ ربک یقرئک السّلام و یقول هذه مفاتیح خزائن الارض، فإن شئت فکن نبیاً عبدا. و إن شئت فکن نبیا ملکا. فأشار الیه جبرئیل (ع): أن تواضع یا محمد. فقال: بل اکون نبیاً عبداً. ثم صعد الی السّماء… و یکی از فرشتگان الهی که هرگز به زمین فرود نیامده بود با جبرئیل به زمین آمد و با او کلیدهای گنج های زمین بود، وبه پیغمبر گفت: «ای محمد، پروردگارت بر تو سلام کرد و فرمود این کلیدهای گنج های زمین است، اگر خواهی پیامبری بنده باش و اگر خواهی پیامبری دارای ملک و سلطنت باش». پس جبرئیل اشاره کرد که «یامحمد فروتنی کن». پیامبر گفت: «من پیامبری بنده خواهم بود». فرشته به سوی آسمان رفت… امانی صدوق، مجلس 69، حدیث 2.
8. - کافر نزد خدا خوار و پست است بدان حد که اگر دنیا را با هر چه در آن است از خداوند بخواهد به او می دهد. اصول کافی، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب شدة ابتلاء المؤمن، حدیث 28.
9. - چنانچه در روایت آمده است: فما لها عند الله عزوجل قدر و لا وزن؛ و لا خلق فیما بلغنا خلقا ابغض الیه منها، و لا نظر الیها مذخلقها. پیش خداوند عزوجل دنیا را ارج و بهایی نیست؛ و خدای تعالی بین موجوداتی که آفریده و خبر آن به ما رسیده، موجودی نیافریده است که پیش او از دنیا مبغوضتر باشد، و خداوند از وقتی که دنیا را آفریده در او نظر نکرده است. بحارالانوار، ج 70، ص 110، حدیث 109.
10. - اصول کافی، ج 2، ص 255.
11. - اصول کافی، ج 2، ص 257.
12. - در بحار نقل می کند: فجاءه النّبی _ و هو فی منامه فاخذ الحسین و ضمّه الی صدره و جعل یقبّل بین عینیه، و یقول: بابی انت کانّی اراک مرمّلا بدمک بین عصابة من هذه الامّة یرجون شفاعتی، مالهم عندالله من خلاق. یا بنیّ إنّک قادم علی ابیک و امّک و اخیک و هم مشتاقون الیک، و إنّ لک فی الجنّة درجات لا تنالها إلّا بالشهادة. پس پیامبر نزد وی آمد - و او در رختخواب بود - حسین را گرفت و بر سینه خود نهاد و میان دو چشم او بوسه داد و فرمود: پدرم فدای تو باد، چنان است که می بینم گروهی از این امت که به شفاعت من امید بسته اند در خونت بغلطانند. گروهی که نزد خدا بهره ای از خیر ندارند. فرزندم تو بر پدر و مادر و برادرت وارد گردی در حالی که آنها مشتاق اند به دیدار تو. به تحقیق تو را در بهشت درجاتی است که بدان نرسی مگر به شهادت. امام این رؤیا را هنگام خروج از مدینه از کنار قبر پیامبر مشاهده فرموده بود. بحارالانوار، ج 44، ص 313، باب 37، حدیث 1.
13. - چنانچه در حدیث طولانی «معراج» از امام صادق (ع) روایت شده است که پیغمبر (ص) فرمود: فإذا انا بقوم بین ایدیهم موائد من لحم طیّب و لحم خبیث، و هو یأکلون الخبیث و یدعون الطیّب. فسألت جبرئیل من هؤلاء. فقال: الذین یاکلون الحرام و یدعون الحلال من امتّک. قال: ثم مررت باقوام لهم مشاخر کمشاخر الابل، یقرض اللّحم من اجسامهم و یلقی فی افواههم. فقلت: مَن هؤلاء یا جبرئیل؟ فقال: هم الهمّازون اللّمازون. ثم مررت باقوام ترضخ و جوههم و رؤوسهم بالصّخر. فقلت: مَن هؤلاء یا جبرئیل؟ فقال: الذین یترکون صلاة العشاء… امام صادق (ع) از پیامبر نقل کرده است که فرمود شب معراج گروهی را دیدم که در برابر آنان سفره هایی از گوشت پاکیزه و پلید قرار داشت، و آن گروه از گوشت پلید می خوردند و گوشت پاکیزه را رها کرده بودند. از جبرئیل سؤال کردم این گروه کیستند؟ گفت: اینان گروهی از امت تو هستند که حرام می خورند و حلال را ترک می کنند. سپس گروهی دیگر را دیدم که دهانشان همانند دهان شتر بود، از تنشان گوشت می برید و در دهانشان می افکند. پرسیدم اینان کیستند؟ گفت اینان عیبجویان سخن چین اند پس برگروهی گذشتم که صورت و سرهایشان را با سنگ می کوبیدند. سؤال کردم اینان کیستند؟ گفت اینان کسانی اند که نماز عشاء را ترک کنند. بحارالانوار، ج 6، ص 239.
14. - اصول کافی، ج 2، ص 252.
15. - شرح چهل حدیث، ص 242.
16. - اصول کافی، ج 2، ص 259.
17. - شرح چهل حدیث، ص 245.
18. - اصول کافی، ج 2، ص 87.
19. - امام سجاد (ع) فرمود: «نسبت به صبر به ایمان همچون نسبت سر است به تن. و هرکه صبر ندارد ایمان ندارد». اصول کافی، ج 2، ص 89، حدیث 4.
20. - شرح چهل حدیث، ص 262- 261.
21. - شرح چهل حدیث، ص 263.
منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.

 

 نظر دهید »

صورت ملکوتی

02 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

1. صورت ملکوتی غیبت و شدت زشتی آن
از برای این موبقه کبیره در عالم غیب و پس پرده ملکوت، صورت مشوّه زشتی است که علاوه بر بدی آن موجب رسوایی در ملأ اعلی و محضر انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین می شود. صورت ملکوتی آن همان است که خداوند تبارک و تعالی در کتاب کریمش اشاره به آن می فرماید و احادیث شریفه نیز صراحتاً و اشارتاً بیان آن را کرده اند.
قال الله عزّوجل:
(ولا یغتب بعضکم بعضا أیحبّ احدکم أن یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه )(1). فرمود: غیبت نکند بعض شما بعضی را. آیا دوست دارد یکی از شما که گوشت برادر خود را بخورد در صورتی که مردار است؟ پس کراهت دارید او را البته.
ما غافلیم از آنکه اعمال ما عیناً به صورت های مناسبه با آنها در عالم دیگر به ما رجوع می کند. نمی دانیم که این عمل صورت مردار خوردن است. صاحب این عمل همانطور که چون سگ های درنده اعراض (آبرو) مردم را دریده و گوشت آنها را خورده، در جهنم نیز صورت ملکوتی این عمل به او رجوع می کند.
وفی روایة أنّ رسول الله لمّا رجم الرّجل فی الزّنا، قال رجل لصاحبه: هذا اُقعص کما یقعص الکلب. فمرّ النّبیّ معهما بجیفة، فقال: انهشا منها. فقالا: یا رسول الله، ننهش جیفة فقال: ما أصبتما من اخیکما انتن من هذه (2).
رسول خدا (ص) به واسطه زنا مردی را سنگسار فرمود. یکی از حضار رفیقش گفت: «این شخص در جایگاه خود کشته شد مثل سگ». پس از آن پیغمبر(ص) با آن دونفر به مرداری عبور کردند. فرمود به آنها: با دندانهای خود از گوشت این مردار بکنید. عرض کردند: یا رسول الله، از گوشت مردار بخوریم فرمود: آنچه از برادرتان به شما رسید، گندش بیش از این است».
آری، رسول اکرم (ص)، به قوت نور بصیرت و مشاهده، می دید عمل آنها را که گندش از مردار بیشتر است و صورت آن فضیح تر و فظیع تر ( زشت تر) است.
و در روایت دیگر است که غیبت کننده در روز قیامت گوشت خود را می خورد.
و در وسائل از مجالس صدوقه طائفه (ره)، سند به حضرت امیر (ع) رساند در ضمن مواعظش به نوف البکالی: قال قلت: زدنی. قال: اجتنب الغیبة، فإنّها إدام کلاب النّار. ثم قال: یا نوف، کذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو یاکل لحوم النّاس بالغیبة. الحدیث (3).
نوف گوید: گفتم به مولی (ع): زیاده از این موعظه فرما مرا.
فرمود: دوری کن از غیبت، زیرا که آن نانخورش سگ های آتش است. پس از آن فرمود: ای نوف، دروغگوست کسی که گمان کند زاییده حلال است و حال آنکه گوشت های مردم را می خورد به غیبت.
و منافات میانه این روایات شریفه نیست، همه این ها ممکن است واقع شود:
هم گوشت مردار بخورد، و هم از گوشت خود بخورد، و هم به صورت سگ باشد و خوراکش مردار باشد، و هم به صورت مردار باشد و خوراک سگهای جهنم باشد. آن جا صور (صورت ها) تابع جهات فاعلیه است و یک موجود، صور عدیده (صورت های متعدد) ممکن است داشته باشد(4).

2. غضب و شهوت انسان را هیچ چیز فرو ننشاند مگر تصرفات رحمانی وعقلانی
انسان اگر از تصرفات رحمانیه و عقلانیه خارج شد و در تحت تصرفات شیطانیه و جهلانیه وارد شد، در اوصاف حیوانی از همه حیوانات بالاتر شود. قوه غضب و شهوت انسانی، عالم را آتش زند، و بنیان جهان را فروریزد، و سلسله موجودات را به باد فنا دهد و اساس تمدن و تدین را منهدم کند.
گاهی شود که بر اثر غضب یا حبّ ریاست یک نفر، صدها هزار خانواده بنیان کن شود، و اساس رشته یک جمعیت گسسته گردد. هیچ یک از حیوانات، آتش غضبشان به این سو زندگی و تنور شهوتشان به این گرمی نیست. انسان است که برای غضب و شهوتش پایان نیست و حرص وطمعش را هیچ چیز فروننشاند.
انسان است که با اغلوطه و شیطنت و مکرو خدعه، خانمان هایی را به قبرستان نیستی فرستد و عائله هایی را به باد هلاکت دهد.
عالَم به همه آسمانها و زمینش، اگر طعمه این جانور شود، آتش حرص و طمعش فرو نشیند، و ممالک عالم اگر مسخّر او گردد، از خواهش های نفسانی او نکاهد. دیگر حیوانات چون به طعمه خود رسیدند آتش شهوت آنها فرونشیند، و اگر در آن ها نادراً صاحب حس مال اندیشی و حرص جمع آوری پیدا شود، حس محدودی و حرص ضعیفی است. مورچگان که در بهار و تابستان به جمع آوری مشغولند، زمستان راه ارتزاق آن ها را بسته، و درآن ایام، جمع آورده خود را مصرف می کنند. و اگر زمستان می توانستند چون بهار از خانه و لانه بیرون آیند، و ارتزاق کنند، شاید به جمع آوری اشتغال پیدا نمی کردند.
انسان است که جمع آوری او، معلوم نیست روی چه اساس و پایه است. اگر جمعش برای خرج بود و تحصیلش برای اعاشه (زندگی) بود، چرا پس از تأمین نیز دنبالش بیشتر می رود و پس از جمع، حرصش افزون می شود؟
پس انسان سرخود، از حیوانات اضلّ و از بهائم پست تراست(5).

3. کمتر چیزی که مثل غضب بی جا انسان را به بدبختی و هلاکت رساند
باید دانست که ما بیچاره ها که اکنون در غلاف طبیعت وحجاب ظلمانی حیات پست دنیاوی گرفتاریم، و از غیب و ملکوت نفس و مضارّ (ضررها) و مفاسد و مصلحات و مهلکات (عوامل مورد پسند و ناپسند و هلاک کننده) آن محبوب و بی اطلاعیم، تشخیص نمی دهیم که چه طور نورانیّت ایمان به واسطه غضب زایل شود، و حقیقت ایمان انسان فاسد و ناچیز گردد، مضادّت (ضدیت) حقیقی ایمان و غضب بی موقع را به نور بصیرت ادراک نکنیم.
آنها که اطبّاء نفوس و قلوبند و با علم محیط الهی وچشم بصیرت نافذ در بواطن ملک و ملکوت، امراض قلوب و ادویه آن و مصلحات و مفسدات آن را دریافته اند، از جانب ذات مقدس الهی، مبعوث به کشف حقایق و اظهار بواطن و بیدار کردن ما خفتگانند.
آنها به ما خبر از باطن قلب خودمان دهند، و ملکوت نفس خود ما را برای ما کشف کنند. آنها می دانند که همان طور که سرکه و صبر ( نام ماده ای خاص ) زود عسل را فاسد کند، و آن شیرینی لطیف را مبدّل به تلخی و ترشی غیر مطبوع نماید، آتش غضب و نائره آن، نور ایمان را منطقی کند و فاسد نماید.
اکنون اگر برای غضب جز این نبود که سرمایه حیات ملکوتی انسانی را- که ایمان است - فاسد و باطل کند، و مایه سعادت انسان را از دست او بگیرد، و او را با دست تهی به عالم دیگر سوق دهد، همین بس بود، با آنکه انسان را در این عالم نیز چه بسا باشد که به مخاطرات (خطرات) و مهالک اندازد و او را در دو دنیا به بدبختی و شقاوت کشاند کمتر چیزی مثل آتش سوزان غضب، انسان را به سرعت برق به عالم بدبختی و هلاکت سوق دهد. چه بسا که با یک آن غضب، انسان از دین خدا خارج شود، و به خدای تعالی و انبیاء عظام او جسارت ها کند و چه بسا که با غضب یک ساعت، به قتل نفوس محترمه دچار شود، چنانچه از حضرت صادق (ع) در کافی شریف نقل نموده که: «پدرم می فرمود: کدام چیز از غضب شدیدتر است؟ همانا انسان غضب می کند پس می کُشد نفسی را که خداوند حرام فرموده و تهمت به زن نیکوکار می زند»(6).
وفی الوسائل، عن الخصال، بإسناده عن ابی عبدالله (ع) قال:
«قال الحواریّون لعیسی (ع): أیّ الاشیاء أشدّ؟ قال: أشدّ الاشیاء غضب الله - عزّوجلّ - قالوا: بما نتّقی غضب الله؟ قال: أن لا تغضبوا. قالوا: و ما بدء الغضب؟ قال: الکبر و التجبّر و محقرة النّاس»(7).
این حدیث شریف به طریق اشاره می فهماند که باطن غضب صورت آتش غضب الهی است.
آری، این نائره سوزان از باطن قلب بروز می کند، چنانچه (نار الله الموقدة التی تطّلع علی الأفئدة )(8). شاید صورت همین نار باشد که از باطن دل بروز کند و مشرف بر فؤاد شود.
ما اکنون که از آتش غضب الهی خبری می شنویم، و با هیچ بیانی ممکن نیست حقیقت آن را برای ما آن طور که هست، بیان کنند. همت دنیا و قاموس طبیعت، کوتاه تر از آن است که بتواند حقایق عالم غیب و ماورای طبیعت را به طوری که هست، بیان کند. ما هرچه از جانب سعادت یا شقاوت می شنویم، به (در) مقایسه به این دنیا و مأنوسات وعادیات (اموری که به آن انس گرفته و عادت کرده ایم) خود از آن چیز می فهمیم، و عالم آخرت و ملکوت در تحت مقایسه (قابل مقایسه) و میزان دنیا و ملک در نیاید.
ما هر چه آتش دیدیم، آتش ملاصدق با بدن - آن هم نوعا با سطح بدن- را دیدیم و بیشتر وبالاتر از آن چیزی نیافتیم. تمام آتش های عالم دنیا را اگر روی هم گذارند، فؤاد (قلب و جان) انسان را نمی تواند بسوزاند، چه که فؤاد از مراتب ملکوت است و آتش ملکی به آن نرسد، آتش ملکی از حدّ بدن ملکی دنیاوی خارج نشود. آن آتش ملکوتی الهی است که باطن و ظاهر و روح وقلب و فؤاد و بدن را می سوزاند، و از باطن قلب بروز می کند و به ظاهر از مجرای حواس نفوذ کند.
حضرت عیسی (ع) می فرماید: کسی که بخواهد از آتش غضب الهی محفوظ باشد و گرفتار (نار الله الموقدة) نشود، باید خود را از این آتش سوزان غضب حفظ نماید(9).

4. تا انسان در قید اسارت نفس و شهوات آن است، به هیچ یک از مقامات معنوی و روحانی نمی رسد.
بدان که تا انسان در قید اسارت نفس و شهوات آن است وسلسله های طولانی شهوت و غضب در گردن اوست، به هیچ یک از مقامات معنوی و روحانی نایل نمی شود، و سلطنت باطنیه نفس و اراده نافذ آن بروز و ظهور نمی کند و مقام استقلال و عزت نفس، که از بزرگترین مقامات کمال روحانی است، در انسان پیدا نمی شود. بلکه این اسارت و رِِقِّیَت (در بند بودن) باعث می شود که انسان، سر پیچ از اطاعت نفس نباشد در هیچ حال.
و چون سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن قوی شد وتمام قوا سر به رقیّت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پیشگاه آنها نمودند و تسلیم تام شدند، آنها قانع به معاصی تنها نمی شوند؛ کم کم از معصیت های کوچک، انسان را به معاصی بزرگ و از آنها به سستی عقاید، و از آن به ظلمت افکار، و از آن به تنگنای جحود (انکار)، و از آن به بغض و دشمنی انبیا واولیا می کشانند. ونفس که در تحت سلطه و رقیّت آنهاست نتواند از آن سرپیچی نماید. پس عاقبت امر طاعت و اسارت، خیلی وخیم است و به جاهای خیلی هولناک انسان را ممکن است بکشد.
انسان عاقل رئوف به حال خود، باید به هر وسیله ای شده خود را از این اسارت خارج کند، و تا فرصت دارد و قوای او سالم است و حیات و صحت وجوانی برقرار است و قوا به کلی مسخّر نشده (در تسخیر او در نیامده)، در مقابل آن قیام کند، و مدتی مواظب اوقات خویش کند و مطالعه در حالات نفس کند وحالات گذشتگان و سوء عاقبت آن ها را مداقه (مورد دقت قرار دهد) نماید و گذشتن این چند روزه را به باطن قلب خود بفهماند و قلب را بیدار کند و به قلب بفهماند حقیقت منقول از رسول اکرم (ص) به ما، که فرمود: «الدّنیا مزرعة الآخرة»(10)؛ دنیا کشتگاه باز پسین است. اگر این چند روزه کشت نکنیم وعمل صالح ننماییم، فرصت از دست می رود، عالم دیگر که فرا رسید و موت حلول کرد، تمام اعمال منقطع می شود و آمال پایمال می گردد.
و اگر خدای نخواسته با این عبودیت از شهوات و اسارت از قید [قیود] گوناگون هواهای نفسانیه، ملک الموت در رسد، شیطان ممکن است مقصد آخر را که ربودن ایمان است انجام دهد، و با ما طوری سلوک کند و به قلب ما طوری نمایش دهد که با دشمنی حق و انبیا و اولیاء او از دنیا برویم. و خدا می داند که در پس این پرده چه بدبختی هاست و چه ظلمت ها و وحشت هاست.
هان ای نفس خسیس و ای دل غافل! از خواب برخیز و در مقابل این دشمنی که سالهاست تو را افسار کرده و در قید اسیری درآورده و به هر طرف می خواهد می کشاند و به هر عمل زشتی و خُلق ناهنجاری دعوت می کند و وادار می نماید، قیام کن و این قیود را بشکن و زنجیرها را پاره کن و آزادی خواه باش و ذلت و خواری را برکنار گذار و طوق عبودیت حق جلّ جلاله را به گردن نِه که از هر بندگی و عبودیتی وارهی و به سلطنت مطلقه الهیه در دو عالم نایل شوی.
ای عزیز! با آنکه این عالم، دار جزا نیست و محل بروز سلطنت حق نیست، و زندان مؤمن است (11)، اگر تو از اسارت نفس بیرون آیی و به عبودیت حق گردن نهی و دل را موحّد کنی و زنگار دوبینی را از آیینه روح بزدایی و قلب را به نقطه مرکزیّه کمال مطلق متوجه کنی، در همین عالم آثار آن را بعیان (آشکار) می یابی، چنان وسعتی در قلبت حاصل شود که محل ظهور سلطنت تامّه الهیه شود و از تمام عوالم، فُسحَت و سعه (گستردگی و وسعت) آن بیشتر گردد: «لا یسعنی ارضی و لا سمائی بل یسعنی قلب عبدی المؤمن»(12).
وچنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزی نشمری، و چنان اراده ات قوی گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند.
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
بدر آی تاببینی طیران آدمیت (13)(14)

پی نوشت ها :

1. - حجرات، آیه 12.
2. - المحجة البیضاء، ج 5، ص 253.
3. - وسایل الشیعه، ج 8، ص 600.
4. - شرح چهل حدیث، ص 304- 303.
5. - شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 111- 110.
6. - اصول کافی، ج 2، ص 229.
7. - از امام صادق (ع) نقل شده که حضرت فرمودند: حواریون عیسی (ع) به آن حضرت فرمودند: سخترین چیزها چیست؟ فرمود: سخت ترین چیزها، غضب خداوند عزوجل است. آنان گفتند: به چه چیزی خود را از غضب خدا حفظ کنیم؟ فرمود به این که غضب نکنید و خشمگین نشوید. آنان گفتند: منشأ غضب چیست؟ فرمود: کبر و خودکامگی و کوچک شمردن مردم. وسائل الشیعه، ج 15، ص 53.
8. - سوره همزه: آیات 7- 6.
9. - شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 249- 247.
10. - علم الیقین، ج 1، ص 347.
11. - اشاره است به حدیثی از ابی عبدالله (ع) که فرمود: الدّنیا سجن المؤمن. اصول کافی، ج 2، ص 250.
12. - «من در آسمان و زمینم نگنجم، ولی در دل بنده مؤمنم جای گیرم». این حدیث با اندکی تغییر در عوالی اللثانی، ج 4، ص 7، و بحارالانوار، ج 55، ص 39، المحجة البیضاء، ج 5، ص 27و احیاء علوم الدین، ج 3، ص 17 آمده است.
13. - بیت از سعدی است.
14. - شرح چهل حدیث، ص 259 - 258.
منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.

 نظر دهید »

السلام علیک حین تسجد / مناجات با امام زمان (عج)

01 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

آقایی که من را سرباز شما نام نهادند

آقایی که روزی‌م سر سفره شما بدستم میرسد

آقایی که صبح ها را با تو شروع میکنم و شب ها بدون اینکه یادتان بیفتم خوابم می برد

آقای غریبِ دوران …

از اینکه معرِّف خوبی برای اسلام، تحت لوای شما نیستم

از اینکه با یک سوال ساده ی استاد بر سر شناخت شما ماه‌هاست ذهنم درگیر است و آن را نیافتم

از اینکه شب های چهارشنبه کم‌تر یادتان میکنم

از اینکه همان دختربچه ی نه ساله نیستم

از اینکه مفید نیستم تا برایم نامه بنویسید

از اینکه عطار صابونی‌م

از اینکه شماطیل ماههاست خاک می خورد

و …

مرا ببخش ؛ آقا …

اما از تو خدای بزرگ؛

پس از حمد و ستایش‌ت و درود بر محمد (ص) و آل او میخواهم روزهایم را به روزهای آخرین ذخیره ت متصل، نگاه‌م را به نگاه‌ش گره، اطاعت‌م از تو را به اطاعت‌‌ش از تو شبیه کنی و صدای دلنشین‌ش را به گوش دل‌م برسانی تا دلی سیر برایشان ازین فراغ شکوه کنم و پس از آن شکرگزار وصال‌ش باشم…

آمین یا رب العالمین

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 150
  • 151
  • 152
  • ...
  • 153
  • ...
  • 154
  • 155
  • 156
  • ...
  • 157
  • ...
  • 158
  • 159
  • 160
  • ...
  • 174

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

اوقات شرعی

امروز: پنجشنبه 27 آذر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: