گزارشی از حاشیههای دیدار رهبر انقلاب با فرماندهان پایگاههای بسیج كشور در مصلی امام خمینی تهران
مهدی قزلی
وقتی داشتیم وارد شبستان اصلی مصلی میشدیم، صدای همهمه و گاهی شعارهای انقلابی میآمد. دفعات قبلی كه در برنامههای رهبر انقلاب در مصلی حاضر بودم ماجرای نمایشگاه كتاب بود و ازدحام مردمی كه آمده بودند برای دیدن و خریدن كتاب. اینبار اما قضیه فرق میكرد. همایش پرچمداران تمدن اسلامی بود و دیدار بیش از ۵۰ هزار فرمانده پایگاههای بسیج كشور با ایشان. ۵۰ هزار نفر تعداد كمی نیست ولی اگر ضربش كنیم در تعداد اعضای هر پایگاه كه از استعداد یك دسته هستند تا استعداد یك گردان عدد عجیبی به دست میآید.
وارد سالن شدیم. مثل همیشه یك مجری داشت با جمعیت شعار تمرین میكرد: «خونی كه در رگ ماست؛ هدیه به رهبر ماست». جمعیت نصفهنیمه جواب میداد. مجری صدایش را محكمتر میكرد و انتظار داشت جمعیت هم با او هماهنگ شوند. انتظار درستی نبود. اینها همه فرمانده پایگاه بودند و عمری خودشان به این و آن تمرین دادهاند. از طرفی به تجربه برایم معلوم شده حضور خود رهبر است كه جمعیت را به هیجان میآورد. بگذریم از اینكه این بنده خداها از صبح زود آمدهاند و حالا حسابی خستهاند. كمی كه گذشت فهمیدم مجری خودش زاپاس است! مجری قبلی از بس داد زده بود صدایش گرفته بود. مجری میخواست همه منظم بنشینند ولی جمعیت بعضی نیمخیز و ایستاده بودند. معلوم است نمیشود چند ساعت پشت سر هم نشست. میثم مطیعی پشت تریبون رفت تا سرود دسته جمعی را با هم تمرین كنند. میثم دانشجوی دكتری است و البته مداحی جوان و خوب. تمرین او هم خیلی چنگی به دل نمیزد. من نگران این بی نظمی نبودم. یادم هست در محوطه لشگر ۲۷ محمد رسول الله صلیاللهعلیهوآله هم ۱۱۰ هزار نفر در فضای باز تمام مدت بینظم بودند و با آمدن آقا انگار جان تازه گرفتند.
[دیدار ۱۱۰ هزارنفری بسیجیان در روز عید غیدیر سال ۱۳۸۹]
شاعر شعر سرود دسته جمعی هم محمدمهدی سیار بود كه او هم دانشجوی دكتری است. خانمها در بالكن بودند و تعدادشان هم در این برنامه كمتر از آقایان بود. دوری همانجاها زدم. زیر جایگاهی كه برای آقا درست كرده بودند جملهای از امام زده بودند: «باید بسیجیان جهان اسلام در فكر ایجاد حكومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است».
این حرف از همان جنس حرفهایی بود و هست كه تن خیلیها را در دنیا میلرزاند. یادم هست رهبر انقلاب هم در مراسمی گفتند آنچه دشمنان باید نگرانش باشند سلاح هستهای نیست كه البته ما دنبالش نیستیم، آنها باید نگران دمیده شدن روح حماسه در میان ملتهای مسلمان باشند. [بیانات در مراسم افتتاح ناوشكن جماران]
حالا هم حاضرین در مصلی هرچند خسته بودند ولی این حماسه را میشد در چهرههای مصممشان دید. حاضرینی كه همه سربند سبز و سرخ بسته بودند و با خیال راحت نشسته بودند. و خدا امام خمینی را بیامرزد كه با زندهكردن همین روح حماسه، مردم مسلمان ایران را از رنج و تعبی تاریخی نجات داد. حالا ما با خیال راحت زندگی میكنیم و با خیال راحت خیمه عزاداری میزنیم و حسین حسین میگوییم ولی همچنان مسلمانان علی الخصوص شیعیان در بسیاری از نقاط دنیا امنیت ندارند. حتی بچههای حزبالله در جنوب بیروت و لبنان مجبورند بعضی مواقع وقتی بیرون میروند سرشان كلاه بگذارند و نقاب كلاه را هم جلو بكشند. آن هم از عراق و بحرین و…
بگذریم؛ ساعت كمی مانده بود به ۱۰ صبح كه طاقت بسیجیها تمام شد و دسته جمعی شعار دادند: «ای پسر فاطمه منتظر تو هستیم». شعاری كه اصلا تمرین نشده بود.
كم كم مهمانان ویژه هم آمدند. از شهردار و رئیس حوزه هنری گرفته تا دو نفر جانبازی كه خود سردار نقدی ویلچرشان را هل داد و جابجایشان كرد میان صندلیهای پلاستیكی جایگاه مهمانان. معلوم بود آقا یا رسیدهاند یا دارند میرسند. یكی از بچهها زد روی شانهام كه: بدو برسیم به برنامهی تقدیر آقا. انگار قرار بود ایشان از چند نفر از این فرمانده پایگاههای نمونه تقدیر كنند.
از دری كه زیر جایگاه بود با مصائبی گذشتیم و در اتاقی بزرگ كه شبیه اتاق عملیات بود رهبر انقلاب را دیدم كه نشستهاند روی صندلی. جلویشان سه تا ال.سی.دی بزرگ بود كه در هر كدام تصویری از چند استان زنده پخش میشد. سرداری داشت گزارش میداد از پایگاههای بسیج و اینكه آنها منتظر هستند تا رمز عملیات اعلام شود. آقا اجازه دادند و سردار یا محمداً رسولالله گفت و بعد از هر استانی صدای لبیك آمد و همایش و رزمایش شروع شد. آقا برای آن سردار و همه كسانی كه در استانها بودند آرزوی موفقیت كردند. سردار نقدی اجازه گرفت تا چند فرمانده پایگاه نمونه معرفی شوند. چهار فرماندهی آقا و سه فرماندهی خانم گزارش كوتاه از عملكرد پایگاهشان دادند و رهبر انقلاب بدون عجله گوش دادند. وقتی آنها برای ارائه گزارش ایستادند روبروی آقا و شروع كردند به معرفی و دادن گزارش، آقا از روی صندلی بلند شدند و ایستادند. فرماندهان نمونه از كرج بودند و ماكو و لنگرود و سروستان و شاهرود و كرمانشاه و اصفهان. خانمی كه از اصفهان گزارش میداد گفت دعا كنید شهید بشویم. به نظرم از میان این ۶۰ هزار نفر خیلی هایشان همین آرزو را داشتند. ملتی كه شهادت آرزویش باشد بعید است شكست در كارش باشد.
بعد از جلسه تقدیر رفتیم داخل سالن. فرمانده كل قوا چند دقیقه بعد از ما آمدند به جایگاه. جمعیت همه از جا بلند شدند و با هم شعار دادند: «صل علی محمد نایب مهدی آمد». آقا برای همهی سالن از ابتدا تا انتها دست تكان دادند و یك دقیقه ایستادند تا احساسات جمع فروكش كند كه نكرد. بعد از چند شعار ناهماهنگ، جمعیت یك صدا شد به لبیك یا حسین. از چند تا پله بالا رفتم و به جمعیت نگاه كردم. همه دستهایشان به سمت رهبرشان بود و یك صدا میگفتند لبیك یا حسین. این شعار را اگر اشتباه نكنم بار اولی بود كه در دیدارهای رهبر انقلاب میشنیدم. حتما دیگران هم در جاهای دیگر دنیا میشنیدند حتی در ژنو. بعد از لبیك یا حسین هم، همه پر انرژی فریاد زدند خونی كه در رگ ماست هدیه به رهبر ماست تا شعار لبیك یا حسین را تفسیر هم كرده باشند. [دریافت فیلم حاشیهای ورود رهبر انقلاب]
میثم مطیعی جمع را وادار به همخوانی كرد و كمكم آرام گرفتند. بعد از همخوانی هم برنامه نمادین پرچمگذاری برگزار شد كه برای مناسبتهای مختلف از خرداد ۱۳۴۲ تا امروز ۷ پرچم با شعار مخصوص توسط چند نفر در جایگاهی قرار گرفت. بعد هم سردار جعفری فرمانده سپاه و سردار نقدی فرمانده بسیج گزارش دادند تا نوبت به آقا رسید. ایشان بسمالله را كه گفتند جمعیت ساكت شدند. حالا همه چشمها به رهبر انقلاب بود.
آقا با سلام زیارت عاشورا صحبتشان را شروع كردند و بسیجیها با گریه همراهی كردند. بعد هم از حضرت زینب گفتند و جهاد صداقت و صبرش. از استكبار گفتند و مختصاتش. از بسیج گفتند و قبولیاش در امتحان صداقت. از مردم گفتند و اینكه خیلیهایشان بسیجی هستند هر چند در سازمان بسیج نیستند. از مسئولین گفتند و حمایت همیشگیشان از دولتمردها. از اسراییل گفتند و از توحش و نحسیاش. و البته از اینكه هیچ وقت از حقوق مردم كوتاه نخواهند آمد.
به نظرم صحبتهای رهبر انقلاب خیلی ویژه بود و همه آنهایی كه زلف سرنوشتشان به ایران گره خورده باید این صحبتها را با دقت بخوانند و باید صدای تكبیر بسیجیها را وقتی آقا گفتند «ملت ایران در برابر فشار تسلیم نمی شود»، میشنیدند.
درست وقتی رهبر انقلاب دعا كردند و از روی جایگاه پایین آمدند صدای اذان در مصلی پخش شد. بسیجیها از اذان صبح تا اذان ظهر در مصلی بودند ولی خسته به نظر نمیرسیدند. بیرون هوا گرفته بود و آرام آرام باران میآمد.