• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

هفتاد سال ، هفت روز يك نان

01 تیر 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

گويند عابدى هفتاد سال خدا را عبادت كرد. شبى در عبادتگاه خود مشغول راز و نياز بود. زنى آمده درخواست كرد او را اجازه دهد شب را در آنجا بسر برد تا از سرما محفوظ بماند. عابد امتناع ورزيد. زن اصرار نمود باز نپذيرفت ، ماءيوس شده برگشت . در اين هنگام چشم عابد به اندام موزون و جمال دلفريب او افتاد هر چه خواست خود را نگه دارد ممكن نشد از معبد بيرون آمده او را برگردانيد داستان گرفتار شدن خود را شرح داد. هفت شبانه روز با او بسر برد.


شبى به ياد عبادتها و مناجاتهاى چندين ساله افتاد بسيار افسرده گرديد به اندازه اى اشك ريخت كه از حال رفته بيهوش شد. زن وقتى ناراحتى عابد را مشاهده كرد همين كه به هوش آمد گفت تو خداى را با غير من معصيت نكرده اى اگر با او از در توبه درآئى شايد قبول كند. مرا نيز يادآورى كن .


عابد از عبادتگاه بيرون شد سر به بيابان گذاشت . شب فرا رسيد پناه به خرابه اى برد، در آن خرابه دو نفر كور زندگى مى كردند كه هر شب راهبى براى آنها دو گرده نان به وسيله غلامش مى فرستاد. غلام راهب آمد، به هر كدام يك گرده نان داد. يكى از نانها را عابد معصيت كار گرفت . كورى كه به او نان نرسيده بود در گريه شد. گفت امشب بايد گرسنه به سر برم . غلام گفت دو گرده نان را بين شما تقسيم كردم .
عابد با خود انديشيد كه من سزاوارترم با گرسنگى بسر برم اين مرد مطيع و فرمانبردار است ولى من معصيت كار و نافرمانم . سزايم اين است كه گرسنه باشم ، نان را به صاحبش رد كرد.


آنشب را بدون غذا بسر برده ، رنج و ناراحتى فراوانى و شدت گرسنگى توان را از او ربود، به اندازه اى ضعف پيدا كرد كه مشرف به مرگ گرديد. خداوند به عزرائيل امر كرد روح او را قبض نمايد وقتى از دنيا رفت فرشته هاى عذاب و ملائكه رحمت درباره اش اختلاف كردند.
فرشتگان رحمت مدعى بودند كه مردى عاصى بوده ولى توبه كرده است . ملائكه عذاب مى گفتند معصيت نموده با مامور او هستيم . خداوند خطاب كرد عبادت هفتاد ساله او را با معصيت هفت روزه اش بسنجيد. وقتى سنجيدند معصيت افزون شد. آنگاه امر كرد معصيت هفت روزه را با گرده نانى كه ديگرى را بر خود مقدم داشت مقابله كنيد سنجيدند به واسطه ايثار و انفاق گرده نان زيادتر گرديد و ثواب آن افزون گشت . ملائكه رحمت امور او را عهده دار شدند.(1)

_________________________________________

1- مستطرف و كلمه طيبه ، ص 321.

 2 نظر

خداحافظ كرخه؛ یك كتابِ غمگینِ شیرینِ ساده

07 خرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

خاطرات كوتاهی كه او در این فصول، بدون تكلف و با قلمی روان بیان شده، به خوبی می‌تواند ذهن خواننده را درگیر موقعیت‌های پیش آمده در آن روزها نماید.

 

داوود امیریان نگارش كتاب «خداحافظ كرخه» را در سنین جوانی یا شاید بتوان گفت نوجوانی شروع كرده است. وی بیشتر از آنكه در پی معرفی نام و اعتبار افراد در جبهه‌های جنگ باشد، به بیان خصوصیات رفتاری و اخلاقی آنها پرداخته است. شخصیت‌هایی كه او در این كتاب از آنها نام می‌برد، ناشناسند. اكثر آنها بسیجیان گمنامی هستند كه یا به شهادت رسیدند، یا جانباز شدند و یا در گوشه‌ای از این كشور زندگی می‌كنند.

اما آنچه این كتاب را خواندنی می‌كند صمیمیت و سادگی نویسنده در بیان حال و هوای رزمندگان هنگام عملیات، قبل و بعد از آن، پشت جبهه و فضای كلی جبهه‌هاست.

خداحافظ کرخه

امیریان كتاب «خداحافظ كرخه» را در چهار بخش تنظیم نموده كه هر بخش آن چند فصل كوتاه دارد. فصل‌هایی كه گاه دو صفحه بیشتر نیست. خاطرات كوتاهی كه او در این فصول، بدون تكلف و با قلمی روان بیان كرده، به خوبی می‌تواند ذهن خواننده را درگیر موقعیت‌های پیش آمده در آن روزها نماید. از اولین لحظات اعزام به جبهه و استقرار در اردوگاه‌ها تا شوخی‌های رزمندگان در حال و هوای جنگ و روحیه بالای آنها هنگام عملیات، توسلات و مناجات‌های بسیجیان قبل از شهادت و توصیف لحظه شهادت آنها، در این كتاب به خوبی تصویر شده‌اند.نكته دیگر اینكه چون روایتگر این خاطرات خود در همه جا حضور داشته و از زبان خودش خاطرات را نقل می‌كند، بر اثرگذاری و باورپذیری آن افزوده است. « 21 دی 1365 بود. دو روز از عملیات می‌گذشت. دشمن دیوانه‌وار آتش می‌ریخت. بچه‌های ادوات هم آمدند و بغل دست ما در سنگر نشستند. در بین آنها یكی بود كه گفت: «تا خدا نخواد تیر و تركش به آدم اصابت نمی‌كنه. اون تركشی كه بخواد اصابت كنه، حتما نام اون شخص با قلم الهی روش نوشته شده و …» هنوز حرفش تمام نشده بود كه تركشی دستش را پاره كرد و خون فواره زد. دستش را گرفت و با خنده گفت: « مثلا همین تركش كه اسم من روش نوشته شده بود. در هنگامه خون و آتش هم بچه‌ها دست از شوخی نمی‌كشیدند و متلك‌های روحیه بالابر نثار هم می‌كردند.»

 

 

داوود امیریان متولد 1349 كرمان است و تاكنون 26 عنوان كتاب در كارنامه خود به ثبت رسانده كه اكثر آنها در حوزه دفاع مقدس بوده و جوایز زیادی را نصیب خود كرده است. «خداحافظ كرخه» اولین اثر داوود امیریان است كه آن را در سن 19 سالگی نوشته و خود درباره آن می‌گوید: «"خداحافظ كرخه” نخستین كتاب من است و من آن را در سن 19 سالگی نوشتم، امروز كه نگاه می‌كنم، می‌بینم برای یك جوان 19 ساله آن كتاب خوب بود.

امیریان می‌گوید: خاطره ای كه من از فرمانده شهید خودم نوشتم و برای دفتر هنر و ادبیات مقاومت فرستادم و در مسابقه «فرمانده من» سوم شد، به همراه دیگر خاطرات برگزیده آن جشنواره در یك مجموعه به صورت كتابی چاپ شد كه مخاطبان زیادی هم پیدا كرد. در واقع من «خداحافظ كرخه» را با تشویق آقای سرهنگی در عرض دو ماه نوشتم و با این اثر خودم را تخلیه كردم.امیریان فعالیت نویسندگى خود را از سال ۶۹ با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز كرد و در حال حاضر در چند حوزه خاطره‌نویسى، ادبیات كودك و نوجوان، رمان، طنز، زندگینامه داستانى شهدا و فیلمنامه‌نویسى قلم مى‌زند.

رهبر انقلاب در یاداشتی كه بر این كتاب نوشته‌اند چند نكته را متذكر شده‌اند. نكاتی كه تاكنون از دید خیلی‌ها دور مانده است. ایشان متن كتاب را شیرین و ساده دانسته، نویسنده كتاب را “یك بسیجی با همه بار فرهنگی این كلمه” معرفی نموده‌اند و “خداحافظ كرخه” را «یكی از كتاب‌های خیلی خوب در مجموعه خاطره‌ها» برشمرده‌اند.

 1 نظر

آقایون دقت کنند لطفا !!

06 خرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 نظر دهید »

چه كسی بیت رهبری را ساخت + عكس

01 خرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

کتاب «برای تاریخ می‌گویم» خاطرات محسن رفیق‌دوست از وقایع دهه اول انقلاب تا رحلت حضرت امام خمینی(ره) است. وی در این اثر ناگفته‌های زیادی را از حوادث و رخدادهای انقلاب اسلامی بیان کرده است. یکی از این ناگفته‌ها بحث ساختن محل استقرار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای بعد از رهبری ایشان است و دیگری ماجرای اولین حکم معظم‌له بعد از رهبری می‌باشد که در این کتاب منتشر شده است.

خاطرات رفیق‌دوست از این دو واقعه در صفحات 434 الی 439 درج شده است.

پانزدهم شهریور 1368 مقام معظم رهبری، در حالی که سه ماه از رهبری‌شان گذشته بود، جناب‌عالی را به ریاست بنیاد مستضعفان و جانبازان منصوب کردند. فکر می‌کنم این حکم از اولین حکم‌های ایشان بود.

اولین حکم است و خود این هم داستانی دارد. بعد از رحلت امام(ره) و رهبری آقا، ایشان هنوز در ریاست جمهوری مستقر بود. آقای نخست‌وزیر هم نخست‌وزیر بود و آقای هاشمی هم هنوز رئیس جمهور نشده بود. ورود من به این قضایا این طور بود که روز دوم رهبری آقا، به دفتر ریاست جمهوری رفتم و خدمت آقا عرض کردم که من مدارج علمی ندارم و یک آدم اجرایی هستم. مثل چماق می‌مانم؛ هر وقت چماق لازم داشتید، من هستم. مردم مرتب می‌آمدند و می‌رفتند و من هم آنجا خدمت می‌کردم. تا اینکه رفراندم متمم قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری انجام شد و آقای هاشمی هم انتخاب شد. قرار بود که رهبری جایی پیدا کند و آقای هاشمی هم به محل ریاست جمهوری‌اش برود. نزدیکی محل ریاست جمهوری، ملکی متعلق به خانواده نظام مافی‌ها بود. آقا مرا صدا گردند و گفتند: «اینجا را به قیمت مناسبی که صاحبش راضی باشد بخرید تا ما به آنجا برویم.» من آن روز مسئول بنیاد تعاون سپاه بودم و این ملک را برای بنیاد تعاون خریدم. بعداً خودم آنجا را از بنیاد تعاون برای بنیاد مستضعفان خریداری کردم.

آن خانواده در آنجا زندگی می‌کردند؟

بله زندگی می‌کردند. چهارتا برادر که همه‌شان دکتر و مهندس بودند.

با فروش ملکشان موافقت کردند؟

بله. آنجا هم دیگر شلوغ شده بود و مردم دسته دسته به آنجا رفت و آمد می‌کردند.

 

 

به چه قیمتی خریدید؟

کارشناس آوردیم و قیمت داد، ولی آن‌ها قیمت بالاتری گفتند که قبول کردیم. آن روز مجموعه ساختمان و متعلقاتش را به مبلغ 120 میلیون تومان خریدیم که شاید حدود 6 میلیون تومان گران خریدیم. آنجا را تمیز کردیم. ملک چهار ساختمان داشت. یکی از ساختمان‌ها، که خیلی هم قدیمی بود، سالن بزرگی داشت که آنجا را برای آقا در نظر گرفتیم. بعداً فهمیدیم که این نظام مافی‌ها از فرماسون‌ها هستند. آرم مار و عقاب فرماسون روی دیوار گچبری شده بود و چندین ملاقات آقا زیر همان آرم انجام شد. تا اینکه روزی حسین شیخ‌الاسلام آمد به ما گفت که می‌دانید این شکل روی دیوار چیست؟ وقتی گفت، آن‌ها را کندیم و تمیز کردیم.

در کنار این ساختمان، زمینی به مساحت حدود دو هزار متر بود که شباهت به زمین ورزشگاه یا تعمیرگاه داشت. دور این زمین گچ ریخته بودند تا حسینیه‌ای برای آقا بسازند. بعد از اینکه آقا منتقل شدند، قرار شد آن حسینیه ساخته بشود؛ چون آقا هنوز برای سخنرانی‌ها و دیدار عمومی با مردم به ساختمان ریاست جمهوری می‌رفتند. حتی یکی دوبار هم آقا خسته بودند و من به جای ایشان رفتم و از مردم تشکر کردم که خود آن هم داستانی دارد.

برای ساخت حسینیه هم ابتدا چند مهندس وزارت مسکن نقشه‌ای تهیه کردند. آقا دیدند که اگر آن‌ها بخواهند بسازند، حالا حالا‌ها طول می‌کشد. یک روز مرا صدا کردند و گفتند: «آنجا را زود بساز و من را از دست این‌ها نجات بده.» لباس کار پوشیدم و مهندس، معمار، بنا، لوله‌کش، و … را به آنجا بردم. از مهندس وزارت مسکن خواستم نقشه‌هایش را به من بدهد. ایشان فقط نقشه فونداسیون را داد و گفت: «ما گودبرداری را کرده‌ایم، بروید فونداسیون را بریزید و صفحه‌ها را هم کار بگذارید. بعد که این کار را کردید، بگویید بیایم ببینم. اگر تائید کردم، نقشه ستون را می‌دهم.» بچه‌های مهندسی سپاه آمدند و نقشه‌های ستون و سقف را هم کشیدیم. به سرعتف صفحه‌ها را گذاشتیم، ستون‌ها را هم عَلَم کردیم و تیرهای سقف را هم زدیم. داشتیم دیوارها را می‌چیدیم که آقای مهندس آمد تا مثلاً صفحه‌گذاری را تایید کند. وقتی چشمش به ساختمان افتاد گفت: «من را مسخره کردی؟» {خنده} گفتم: «تو ما را مسخره کردی.»

کل مدتی که حسینیه را با همه آن نمای آجر سه سانت ساختم 61 روز طول کشید؛ حتی بالکن هم زدیم. روز پنجم یا ششم کار بود که آقا مرا صدا کردند و گفتند که از ده شب تا شش صبح حق نداری کار کنی؛ مردم منطقه ناراحت می‌شوند. اگر این نهی را نمی‌کردند، زودتر تمام می‌شد. اتفاقاً همان سال زلزله‌ای هم آمد ساختمانی که ما ساخته بودیم اصلاً تکان نخورد؛ ولی قسمتی از خانه مافی‌ها ترک برداشت.

آقا کجا بودند؟

آقا در همان خانه بودند. بعد آن جا را کوبیدند و ساختند. هنوز یکی از ساختمانهای قدیمی بر خیابان آذربایجان را نگه داشته‌اند که الان دفتر آقای حجازی است.

مقام معظم رهبری درباره حسینیه حرفی نزدند؟

مرتب می‌آمدند و سر می‌زدند. ما می‌خواستیم دو تا کتیبه رو به روی هم و چند جای دیگر را کاشی کنیم، اما ایشان نگذاشتند. حتی یک کاشیکار پیدا کردیم که پول از ما نمی‌خواست. آقا گفتند نمی‌خواهد این کار را بکنید. اول گفتم فرش دستباف، ایشان موافقت نکردند. با فرش ماشینی هم موافقت نکردند. بعد این گلیم‌ها را خودشان تهیه کردند، که هنوز هم هست.

 

حسینیه را با چه بودجه‌ای ساختید؟

از مردم پول گرفتم. پول دولتی نبود و پول خودم هم نبود.

چطور از مردم پول گرفتید؟

به دوستان بازاری‌ام گفتم کمک کنید می‌خواهیم حسینیه بسازیم. خرج زیادی هم نشد؛ ما با سی میلیون تومان حسینیه را ساختیم. {با خنده} به حالا نگاه نکنید، آن موقع ارزان بود. البته تاسیسات سرما گرما را بعداً خود دفتر درست کرد و هزینه‌اش را داد.

حالا از حکم بگویید. در حکم مقام معظم رهبری تعابیری چون سوابق درخشان کار و مدیریت در مورد شما به کار رفته است.

من آن روز تهران نبودم. وقتی رسیدم، گفتند از دفتر آقا زنگ زدند. خدمت آقای محمدی گلپایگانی تماس گرفتم، گفتند فوری بیا دفتر کارت دارم. رفتم دفتر. گفت: «نمی‌دانم آقا چه کارت دارد، ولی آن‌قدر کار مهمی است که فرمودند وقتی حاج محسن آمد اگر ملاقات هم داشتم. ایشان داخل بیاید.» رفتم داخل. دیدم ایشان دارد با آقای اختری، امام جمعه سمنان، صحبت می‌کنند. آقا بلند شدند و من دستشان را بوسیدم. ایشان گفتند: «همین الان می‌روی و بنیاد مستضعفان را تحویل می‌گیری.» چند لحظه ایستادم. ایشان گفتند که مگر متوجه نمی‌شوی چه می‌گویم؟ برو بنیاد مستضعفان را تحویل بگیر. عقب گرد کردم، سوار ماشین شدم و یک راست به بنیاد رفتم.

ساختمان بنیاد در بلوار کشاورز بود. مدتی بود که امور جانبازان را به بنیاد مستضعفان داده بودند. آقای دکتر محمد باقریان قائم مقام آقای موسوی در بنیاد بود. به دفتر ایشان رفتم و در اتاق انتظار نشستم. ایشان با معاونان خودش جلسه داشت. حدود یک ساعتی آنجا نشستم. رفتند به ایشان گفتند که من در اتاق انتظار نشسته‌ام. وقتی داخل شدم، آقای باقریان گفت: «شما با من کاری دارید؟» گفتم: «بله، آقا فرمودند برو بنیاد مستضعفان را تحویل بگیرد.» گفت: «آخر دست‌خطی، نوشته‌ای، چیزی.» گفتم: «فعلاً چیزی ننوشتند. اگر شما حاضرید، این کار را بکنید، وگرنه می‌توانید بروید بپرسید.» بلند شد و رفت. همان‌جا به معاونان گفتم: «آقایان معاونان همه سر کارشان باشند.» دو روز بعد، آقای سیف، معاون مالی وقت بنیاد، آمد و گفت: «اگر قرار است رئیس بنیاد بشوید، باید حساب‌های بنیاد به امضای شما باشد و امضای مدیر هم تا رهبر ننویسند، معتبر نیست؛ قبلاً امام نوشتند و معرفی کردند؛ حالا شما باید از آقا حکم بگیرید. شما هم باید از آقا حکم بگیرید.»

رفتم خدمت آقا و عرض کردم که می‌گویند تا شما حکم نداشته باشید، نمی‌شود رئیس بنیاد شوید. آقا گفتند که من به آقای موسوی گفتم خودش اینجا را اداره کند و به ایشان حکم می‌دهم، اما حکم زمان‌دار. ایشان گفتند همان حکم امام برای من کافی است و حکم زمان‌دار قبول نمی‌کنم. حالا من می‌خواهم به شما حکم زماندار بدهم. وقتی می‌خواستم از در بیرون بروم، گفتند: «نروی آنجا همه را قلع و قمع بکنی‌ها.» گفتم: «چشم.»

 3 نظر

یکی از خارق العاده ترین کارهای خداوند + تصاویر

26 اردیبهشت 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

پل یک وسیله عبور و مرور انسان هاست که در اندازه و کیفیت های متفاوت ساخته می شود اما در میان پل های آهنی نیز می توان نمونه های زیبای پیدا کرد که بسیار جالب و عجیب هستند.
جام کشکول؛ سالانه پل های مختلف با استفاده از مواد اولیه خوب، نظام مهندسی خاص ساخته می شود اما برخی مواقع طبیعت خودش پل های خاصی را می سازد که قابل باور نیستند.

صدها سال است که مردم دو روستا در اندونزی از یک پل 30 متری بسیار خاص استفاده می کنند. این پل از ریشه دو درخت چند صد ساله ساخته شده است که از دو طرف رودخانه به روی آن آمده است پلی جالب را ایجاد کرده است.

 

“جامباتان اکار” پلی است که این روزها به یکی از شگفتی های طبیعت و محلی برای جذب توریست در اندونزی تبدیل شده است. تاریخ نشان می دهد که این پل در سال های 1890 نیز وجود داشته است ولی کسی قدمت اصلی آن را نمی داند.

 

بسیاری بر این اعتقاد هستند که “پاکی سوهان” یک معلم مسلمان اهل این روستا همت به ساخت این پل کرده است و ریشه هایی که به هم رسیده بودند را برای عبور و مرور بهتر به پل تبدیل کرده است که این باعث شد اسلام را به روستاهای دیگر نیز گسترش دهد.

 

این پل در روزهای اول خیلی مورد استقبال قرار نمی گیرفت چرا که کسی نمی توانست به آن اعتماد کند اما پس از گذشت چند سال و قدرت گرفتن ریشه های درختان پل نیز مستحکم شد.

این پل نزدیک به 4 متری سطح آب رودخانه ساخته شده است اما این روزها یکی از ایمن ترین پل های منطقه به شمار می آید چرا که ریشه های درحت بسیار قوی شده اند و با آب خوردن نیز قدرتمند تر می شوند.

 

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 68
  • 69
  • 70
  • ...
  • 71
  • ...
  • 72
  • 73
  • 74
  • ...
  • 75
  • ...
  • 76
  • 77
  • 78
  • ...
  • 91

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اوقات شرعی

امروز: جمعه 27 تیر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح: ۰۴:۱۹
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب: ۰۶:۰۱
  • اذان ظهر اذان ظهر: ۱۳:۱۰
  • غروب آفتاب غروب آفتاب: ۲۰:۲۰
  • اذان مغرب اذان مغرب: ۲۰:۴۰
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: ۰۰:۱۹