روزگار جوان ایرانی
این طرف استکان یونانی
آن طرف قاشق لهستانی
گاز و یخچال بهترینش چیست؟
آلمانی و انگلستانی
برده از رو تمام قزوین را
سنگ پاهای ازبکستانی
معنوی کرده حالت ما را
مهر و تسبیح ارمنستانی
در خود چین هم احتمالاً نیست
جنس چینی به این فراوانی
هرچه دستت رسید وارد کن
شده از کشور موریتانی
فکر چیزی نباش غیر از سود
سود دارد کلاه سودانی
در همین حال و روز وانفسا
می نویسم چنان که میدانی
میرود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
هر که تولید می شود هنرش
آنچنان میزنند توی سرش
که بریزد تمام کرک و پرش
و در آید ز شش جهت پدرش
چوب قاچاق از قضا و قفا
می خورد چون چماق بر کمرش
بعد هم هرچه دست و پا بزند
در نیاید حقوق کارگرش
میزند توی کار دلالی
تا که محسوس تر شود اثرش
بعد سی سال، شخص صنعتگر
دُم ندارد هنوز کره خرش
جنس تولید داخلی اوخ است
هموطن جان نگرد دور و برش
دولت وقت هم که فی الجمله
ریشهاش را زده است با تبرش
میرود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
این جوان زور قابلی بزند
یا به دریا اگر دلی بزند
یا برای گرفتن یک وام
رو به هر کور و کاملی بزند
میتواند نهایتاً در شهر
یک دکان فلافلی بزند
یا اگر بیشتر هنر بکند
یک فلانشاپ فسقلی بزند
یا که دائم پی مسافرها
برود دور باطلی بزند
البته راه بهترش این است
که به موهای خود ژلی بزند
و سپس بین دود یک قلیان
دل خود را به غافلی بزند
وای اگر جنس خارجی روی
دست تولید داخلی بزند
میرود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
شاعر طنز: محمد حسین مهدویان