حسينيه هنر در شب هاي دهه دوم ماه محرم ميزبان فعالان جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي است تا در هياتي كه به مناسبت ايام عزاي سيدالشهداء برپا شده به عزاداري بپردازند.
به گزارش رجانيوز، آيت الله جاودان استاد محجوب اخلاق، سخنران ششمين شب از اين ضيافت اشك و معرفت بود. در ادامه گزيده اي از سخنان اين استاد برجسته را مي خوانيد:
یک حدیث داریم که قاعدتاً حداقل با اسمش آشنا هستید. حدیث معراج که تقریباً در میان احادیث اخلاقی و عرفانی شیعه بینظیر است. حرفهای خیلی بلند دارد که ظاهراً نظیرش هیچ جای دیگری وجود ندارد. ما به آن بلند بلندهایش کاری نداریم، در حد بنده.
خدای متعال دارد با پیامبر صحبت میکند و نام میبرد. بعد به دنبالش یک مطلبی میفرمایند. اینجا فرمودند: «یا احمد هل تدری ای عیشٍ اهنی و ای حیاه ابقی؟» آیا میدانی، کدام زندگی گواراتر است و کدام زندگی باقی ماندنیتر است؟ «قال اللهم لا»، نه. فرمود آن زندگیای است که صاحبش از یاد من فتور نکند. لحظهای از یاد من بیرون نرود. «و لاینسی نعمتی» و نعمت من را فراموش نکند. «و لایجهل حقی».
اما آن زندگی باقی ماندنی، آن زندگیای است که صاحبش یعمل لنفسه، برای خودش کار میکند. یا بعبارت ديگر روی خودش کار میکند. توی خودش کار میکند.
«فهی التی یعمل لنفسه حتی تکون علیه الدنیا.» نتیجه کاری که شخص روی خودش میکند، این است که دنیا در نظرش سبک میشود. کوچک میشود. آخرت در نزدش عظیم و بزرگ میشود و خواسته من را بر خواسته خودش مقدم میدارد. و رضای من را دنبال و طلب میکند. و آن طوری که باید حق من را تأسی میکند. و توجه دارد که من به او علم دارم.
در برابر این قرآن دارد که قائم علی کل نفساً به ما عملت. در آنچه که عمل میکند، بالا سر هر کسی ایستاده است. این را یاد دارد. به هیچ کدام اینها کاری نداشتیم. این یک تکه.
«و یراقبنی باللیل و النهار عند کل سیئه او المعصیت» من را مراقبه میکند. من را مراقب است. در شب و روز و نزد هر سیئه و هر معصیت. حالا سیئه را صغیر حساب بکنیم و معصیت را کبیر. در مقابل، در کنار، در برخورد با هر معصیتی من را مراقبت میکند. عرضم این است.
آدم باید یک راه درازی را بپیماید تا به این جایگاه که قدم اول است، برآید. حداقل ما یک آروزهایی را داریم. این اولین قدم است. این را در روایات متعدد دیگر هم دارد. چندین روایت هست که میفرمایند، سختترین وظیفه مسلمان مؤمن چیست؟ چند تا چیز است. مثلاً مواسات با برادران است. چیست و چیست و یکیش ذکر دائم است. بعد میگویند، ذکر دائم یعنی چه؟ امام میفرماید، مقصودم این نیست که دائماً سبحان الله و الحمدالله و لاالهالاالله و الله اکبر بگویند بلکه در بین اعمال و رفتارهایی که در طول روز برایش پیش میآید، این کار را بکنم یا این کار را نکنم، به معصیت برمیخورد. اگر معصیت است، کنار بگذارد و اگر غیرمعصیت است، انجام بدهد. یک دستهاش این است.
اولین بار که آدم دل می بندد یا ایمان میآورد، مثلا یک نفر که مسیحی است مسلمان میشود، ما که در خانواده مسلمان بزرگ شدیم، ذرهای از آن علقهها در طول زمان ایجاد میشود. بعضا در یک حادثه آن علقه پیش میآید. در آن اولین قدم چیزی ممکن است آدم را بترساند و آن میشود یک سرمنشا برای اصلاح راه.
از این شروع بنده خدا تصمیم میگیرد که مسلمان باشد، مسلمان! مثلا نماز بخواند، یک مرحله بالاتر اینست که دائما مواظب اعمال و کردارش باشد. سخنش را وزن میکند که غیبت نشود و یا توهینی نکند.
آن ذکری که در من یک جریان بوجود آورد، شروع یک حرکت بود. در طول روز آدم دائما باید مشغول وزن باشد. این خیلی مهم است که هیچ جایی را نگذارد که از دستش لیز بخورد، یعنی مواظبتش جوری است که گاهی لیز خوردن هم پیش نیاید. این مرحله دوم بود.
کسی که طاعت را انتخاب میکند مقام برتری دارد. در تمام چهارراهها نگاه میکند ببیند که کدام طاعت است، کوشش برای انتخاب طاعت است. کل زندگی را من مناظره میکنم تا حتما طاعت را انتخاب کنم. از اینجا آدم با سایرین فرق میکند، با او یک رفتار دیگری میکنند، این امر مهمی است. ملاحظهاش را می کنند، مواظبتش میکنند. اینها را ما اسمش را میگذاریم ولایت. ولایت الهی سایهاش بالای سر این شخص افتاد.
امام زمان دائما مواظب اوست. در روایت است که من این را از حلال صافی هم مراقبت میکنم، از ترس اینکه این حلال صافی او را به شبهه بکشاند. این کار صحیح است، مراقبت است، ولی ممکن است در طول آن کار حوادثی پیش بیاید که پای بندهام بلغزد، نمیگذارم آن کار سر بگیرد.
استاد حق شناس می فرمودند که استادش را هم مشخص میکنند، کدام دانشگاه برود، کدام رشته…
در مرحله والاتر همسر برایش انتخاب میکنند. آقای حق شناس میخواست خانه بخرد، ولی گفتند اینجا نه، رفتند کمی عقبتر پس کوچه شد، گفتند اینجا خوب است. ایجا سلامت دینی شما بهتر رعایت میشود. این مرحله سوم است.
بعضی گناهان از کسی بخشیده نمیشود. وقتی میگویی ای کاش میشد که فقط من را به آن گناه مواخذه میکردند چون گناه کوچکی بوده، از آن دسته گناهانی است که بخشیده نمیشوند.
برنامه عملی داشته باشید. بگویید من میخواهم از امروز صبح گناه نکنم. دوستی داشتم که تصمیم گرفته بود که از امروز به نامحرم چشمش نیفتد. آمد پیش من گفت که حالا که تصمیم گرفتم نگاهم عمدی شده. باید به خدا تکیه کنیم و شاید او برای تو کاری بکند. باید به خدا پناه ببریم. اگر هم سنم کم باشد پناه بردن را می پذیرند، باور کنید می پذیرند، کمک می کنند.
وقتی به میرزای شیرازی بزرگ مراجعه میکردند، میگفتند که ۴۰ روز بکوش گناه کبیره نکنی و اگر توانستی این تبدیل میشود به ملکه برای تو. بعد از آن سعی کن هر کاری میکنی طاعت باشد.
ممکن است که یک روزه همه گناهها را بگذاری کنار، ولی طاعت کامل سخت است، راه درازی وجود دارد که هزار بار زمین میخوری و این ایرادی ندارد و اگر پی بگیری آنجایی است که خدا کمک میکند، اگر مقاومت در کار باشد حتما کمک خواهد شد.
من تصمیم دارم گناه نکنم ولی در همین روز اول ۴۰ تا گناه کردم، باید فردا هم تصمیم بگیرم، من نمیتوان با گناه بسازم، ساختن مثل اینست که دستم را بکنم در آتش، ماندن در آتش ممکن نیست. این چیزی نیست که آدم بتواند تحمل کند، من ناگزیرم، اگر من معتقد به یک قیامت هستم ناگزیر به تصمیم هستم.
اگر هزار بار شکست خوردی بلند شو بگو من میتوانم، قدم اول قدم بسیار بزرگی است. برای قدم دوم ممکن است ۶۰ سال زمان ببرد، چون طول میکشد میگویی من نمیخواهم، نمی شود که، قیامتت بسته به آن است. دست مهربان از اینجا بر سر آدم میآید.
باز یک قصه از حاجآقای حقشناس عرض بکنم. فکر میکنم، من آن وقت هیجده نوزده سالم بود. ما ظهر میرفتیم. ایشان میفرمود، چه کار بکنیم که خدا از ما راضی باشد. شب میرفتیم، این را به یک زبان دیگری میگفت. فردا صبح به یک زبان دیگر میگفت. شاید دو سال، سه سال این ذکر بود. این مثل یک تسبیح دستش بود. ما چه کار بکنیم که خدا از ما راضی باشد. بعد دیگر هیچی نگفت. بعدها بالاترش را گفت. حالا نمیخواهم عرض بکنم. چه کار کنیم که خدا از ما راضی باشد، آن روزها برای ما یک آرزو شده بود. بعد از این که این ذکر از زبان ایشان افتاد، برای ما هم فراموش شد.