• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

حاج مهدی سلحشور/ دانلود دعای شریف افتتاح

25 تیر 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

 

مهدی سلحشور

 

 

دانلود فایل

 


 1 نظر

تلاش برای کشف حجاب خانم آمر به معروف در خیابان‌های تهران!

25 تیر 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


 

چندی است که با افزایش ناهنجاری های اجتماعی شاهد برخوردهای خشن با آمرین به معروف و ناهیان از منکر در شهرهای مختلف کشور هستیم که در همین خصوص یکی از شهروندان تهرانی شنبه این هفته در جریان امر به معروف یک خانم بد حجاب در خیابان های تهران به برخورد تند و بی ادبانه آن فرد روبرو و مورد هتک حرمت قرار گرفته است.
این شهروند تهرانی با ارسال گلایه نامه ای به دفتر پایگاه 598 به شرح اتفاق مذکور پرداخته است که متن ارسالی خانم شمس در ادامه می آید.
” حضور زنان و دختران بدحجاب در تابستان و در مسیر تردد من (میدان صادقیه و میدان پونک) هر روز وضعیت بدتر و غیر قابل تحمل تری پیدا میکند . متاسفانه هر روز ناچار از دیدن صحنه های اسف باری از وضعیت حجاب و پوشش زنان و دختران در ملا عام و بدون هیچ ممانعتی از طرف نهادهای ذیربط هستم.
به حکم وظیفه شرعی، به برخی که پوشش خیلی نامناسبی! دارند تذکر میدهم. و تا بحال هم سعی کرده ام که مودبانه و محترمانه نهی از منکر کنم.

حدود ساعت 5 بعد ازظهر روز یک شنبه، طبق معمول روزهای گذشته از محل کار به منزل بر می گشتم. هنوز چند قدمی از میدان دور نشده بودم. سر کوچه ی منتهی به منزل، دختر فوق العاده بدحجابی از روبرو می آمد، حجاب بسیار نامناسب و آرایش غلیظ دختر صحنه ی بسیار بدی ایجاد کرده بود… به نزدیکم که رسید گفتم: “خانم لطفا حجابتونو رعایت کنید.” هنوز به آخر جمله نرسیده بودم که زن برگشت و در کمال ناباوری گلویم را گرفت و چند بار به صورتم چنگ زد.

و همینطور که به سر و صورتم میزد و گلویم را فشار میداد شروع به فحاشی کرد که تو به چه حقی به من گفتی حجابتو…آدمت میکنم، درستت میکنم که دیگه “جرات نکنی” به کسی بگی حجابشو رعایت کنه … سعی کردم خودم را از دستش بیرون بکشم. رها که شدم گفتم چرا اینطوری میکنی؟ من ازت خواستم حجابتو درست کنی…دوباره چند تایی فحش حواله ام کرد و ادامه داد… به شماها هیچ مربوط نیست که …. تو خیلی … که گفتی و دوباره به سمتم هجوم آورد… باز خودمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم خب حالا که اینطوره پس بیا بریم اون سمت خیابون شما از من شکایت کن و من هم بخاطر اینکه منو کتک زدی از تو شکایت …. در حین گفتن این صحبت باز به سمتم پرید و اینبار از پشت سر چادر و روسری من رو گرفت و کشید و سعی داشت چادرو از سرم برداره… همینطور که چادرم دستش بود و میکشید، فریاد میزد: تویی که باید حجابتو برداری… خودم چادر از سرت بر میدارم…خودم روسریتو برمیدارم.. شماها باید ازاینجا برید….شماها همه چیزو خراب کردید…شما چند نفر بیشتر نیستید…"ما” نمیذاریم “شماها” اینجا زندگی کنید.خودم چادر از سرت میکشم…

همه توانمو گذاشتم که چادر از سرم برداشته نشه و بحمدلله موفق به کشف حجاب کامل نشد وبا فریادهایم بالاخره آقایی اومد و منو از دستش نجات داد. در این فاصله حدود بیست سی نفری هم جمع شده بودن و تماشا میکردند یا چیزی میگفتن اما خبری از نیروی انتظامی که محل استقرارش دقیقا آن سمت خیابان بود نشد که نشد .با اصرار مردانی که اونجا بودن به سمت خانه برگشتم در حالی که اون زن همچنان فریاد میزد اگه یک بار دیگه ببینمت میکشمت…مگه بار دیگه نبینمت،اگه ببینمت زنده نمیذارمت ….
بعد از برگشتن به خانه، همراه اعضای خانواده دوباره برگشتم و به همان کلانتری مراجعه کردم که گویا با شرایط موجود، کمکی از آنها نیز ساخته نبود و باید کم کم باور کنیم که جای منکر و معروف عوض شده و حکمی به نام امر به معروف و نهی از منکر را باید فراموش شده بدانیم. باید کم کم باور کنیم که اگر بخواهی محجبه باشی و حکم خدا را رعایت کنی، باید قید امنیت و حداقل حقوق شهروندی ات را بزنی، نه قانون و نه مجری از تو حمایت نخواهد کرد… در همین تهران خودمان، پایتخت ایران اسلامی، شهر اخلاق …”

 

 1 نظر

تا می‌توانید نافله بخوانید!

25 تیر 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


 

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در ایام ماه مبارك رمضان، به صورت روزانه توصیه‌های كاربردی رهبر انقلاب درباره نماز، قرآن و نهج البلاغه كه در بیاناتشان به آن پرداخته‌اند را به ترتیب در سه دهه ایام ماه مبارك رمضان منتشر می‌نماید.
* * *

خداى متعال آنها را ملت برگزيده قرار داده بود؛ اما چون به خدا غرّه شدند و وظايف خودشان را انجام ندادند، خداى متعال درباره‌ى آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة». آنها همانهايى هستند كه خداى متعال در چند جاى قرآن تصريح كرده كه من اينها را مردمان برگزيده قرار دادم؛ «و انّى فضّلتكم على العالمين»؛ اما همين‌ها با عمل بد خود كارى كردند كه خداى متعال درباره‌ى آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة و باؤوا بغضب من اللَّه»، و مورد خشم الهى قرار گرفتند. غرّه شدن به خدا، اين چيزها را دنبال خودش دارد. بايستى به خودمان، دلمان و جانمان و به شستشوى روانى خودمان بپردازيم و وظايف سنگين، ما را غافل نكند. البته، راه باز است؛ همين نمازهاى پنجگانه، همين امكان دعا، همين نافله، همين نماز شب؛ همه از راههاى به خود پرداختن است؛ اين راهها را در مقابل ما باز گذاشته‌اند. اگر تنبلى نكنيم، مى‌شود؛ آن وقت انسان اعتلاء و نورانيت پيدا مى‌كند و كارهايش بركت پيدا مى‌كند. ۱۳۸۵/۰۳/۲۹

توصیه‌ی‌ مؤكد اینجانب‌ به‌ همه‌ بویژه‌ جوانان‌ آن‌ است‌ كه‌ خود را با نماز مأنوس‌ و از آن‌ بهره‌مند سازند. یعنی‌ این‌ كه‌ نماز را با توجه‌ به‌ معنی‌ و با احساس‌ حضور در محضر پروردگار متعال‌ جلت‌ عظمته‌، به‌ جای‌ آورند و این‌ كار را با تمرین‌، بر خود هموار و آسان‌ سازند و تا بتوانند نوافل‌، مخصوصا نافله‌ی‌ نمازهای‌ صبح‌ و مغرب‌ را نیز ادا كنند. و اگر هنوز در میان‌ كسان‌ و نزدیكان‌ و دوستان‌ آنان‌، كسی‌ هست‌ كه‌ خود را از فیض‌ نماز محروم‌ كرده‌ باشد، او را از این‌ گناه‌ بزرگ‌ و خسارت‌ عظیم‌ بازدارند و این‌ كار را با زبان‌ خوش‌ و رفتار حكیمانه‌ انجام‌ دهند، البته‌ پدران‌ و مادران‌ نسبت‌ به‌ نماز فرزندان‌ خود مخصوصا نوجوانان‌، مسؤولیت‌ بیشتری‌ دارند. ۱۳۷۴/۰۶/۱۴

 

 نظر دهید »

توبه هایی که در تاریخ ماندگار شد!

25 تیر 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


انسان تا در این دنیا هست ورشته حیاتش باقی است و تا وقتی که مرگ مستقیما به او روی نیاورده است، مهلت برای توبه کردن دارد. تنها وقتی که انسان در چنگال مرگ گرفتار است و هیچ امیدی به نجات ندارد توبه مورد قبول واقع نمی شود. نمونه هایی از توبه حقیقی در کتاب “آزادگی بندگی هدف زندگی” منتشر شده است که در متن ذیل می خوانید.

توبه بُشر حافی
امام موسی بن جعفر علیه السلام از بازار بغداد می گذشت. از یک خانه ای صدای ساز و آواز و طرب و بزن و بکوب بلند بود. وقتی که امام از جلوی آن خانه می گذشت، کنیزی از خانه بیرون آمده بود درحالی که ظرف خاکروبه ای در دست داشت که آورده بود تا مثلاً مأمورین شهرداری آن را ببرند.

امام از او پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز از این سؤال تعجب کرد، گفت: معلوم است که آزاد است. صاحب این خانه «بُشْر» است که یکی از رجال و شخصیتهای معروف این شهر است. این چه سؤالی است که شما می کنید؟ ! وقتی که به خانه برگشت، صاحبخانه (بشر) از او پرسید: چرا طول کشید، چرا دم در معطل شدی؟ گفت: یک آقایی آمد از اینجا رد بشود با این نشانی و این علائم، با من چنین گفتگو کرد، از من این طور سؤال کرد و این طور جواب دادم، در آخر کار به من گفت: بله معلوم است که او بنده نیست و آزاد است؛ اگر بنده می بود که این سروصداها اینجا بلند نبود، این بزن وبکوب ها نبود، این شرابخواری ها نبود، این عیّاشیها نبود. بشر تا این جمله را شنید و با علاماتی که این زن از آن مرد گفت و تعریف کرد، فهمید که موسی بن جعفر بوده است.

این مرد مهلت کفش به پاکردن هم پیدا نکرد. با پای برهنه دوید دم درب. پرسید: از کدام طرف رفت؟ گفت: از این طرف. دوید تا به امام رسید. خودش را به دست و پای امام انداخت و گفت: آقا! شما راست گفتید، من بنده هستم، ولی حس نمی کردم که بنده هستم. از این ساعت می خواهم واقعاً بنده باشم. آمده ام به دست شما توبه کنم. 
همان جا به دست امام توبه کرد و برگشت و تمام آن بساط را از میان برد، و از آن پس هم دیگر کفش به پایش نکرد و در بازارها و خیابانهای بغداد با پای برهنه راه می رفت و به او می گفتند «بشر حافی» یعنی بشر پابرهنه. گفتند: چرا با پای برهنه راه می روی؟ گفت: چون آن توفیقی که در خدمت امام موسی بن جعفر نصیب من شد در حالی بود که پایم برهنه بود. دلم نمی خواهد که دیگر کفش به پایم کنم. می خواهم آن هیئتی را که در آن، توفیق نصیب من شد برای همیشه حفظ کنم.

توبه ابولُبابه
بنی قُرَیْظه خیانتی به اسلام و مسلمین کردند. رسول اکرم تصمیم گرفت که کار آنان را یکسره کند. آنها گفتند: ابولُبابه را پیش ما بفرست. او با ما هم پیمان است. ما با او مشورت می کنیم. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: ابولبابه برو. او هم رفت. با او مشورت کردند، ولی در اثر یک روابط خاصی که با یهودیان داشت، در مشورتْ منافع اسلام و مسلمین را رعایت نکرد. جمله ای گفت، اشاره ای کرد که آن جمله و آن اشاره به نفع یهودیان بود و به ضرر مسلمین.

آمد بیرون و احساس کرد که خیانت کرده است. حالا هیچ کس هم خبر ندارد. قدم که برمی داشت و به طرف مدینه می آمد، این آتش در دلش شعله ورتر می شد. به خانه آمد ولی نه برای دیدن زن و بچه، بلکه یک ریسمان با خودش برداشت و به مسجد پیغمبر رفت. خودش را با ریسمان، محکم به یک ستون بست و گفت: خدایا! تا توبه ی من قبول نشود، من خودم را از این ستون باز نخواهم کرد. فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت، دخترش می آمد و ریسمان را باز می کرد. مقدار مختصری هم غذا می خورد. مشغول التماس و تضرّع بود: خدایا! غلط کردم، گناه کردم، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت کردم، خدایا به پیغمبر تو خیانت کردم، خدایا تا توبه ی من قبول نشود من خودم را از این ستون باز نخواهم کرد تا بمیرم. 

گفتند: یا رسول اللّه! ابولبابه چنین کرده است. فرمود: اگر پیش من می آمد و اقرار می کرد، من در نزد خدا برایش استغفار می کردم ولی او مستقیم رفت پیش خدا و خدا خودش به او رسیدگی می کند. من نمی دانم دو شبانه روز طول کشید یا بیشتر؛ پیغمبر اکرم در خانه ی امّ سلمه بود که به آن حضرت وحی شد که توبه ی این مرد قبول است. پیامبر فرمود: امّ سلمه! توبه ی ابولبابه قبول شد. امّ سلمه گفت: یا رسول اللّه! اجازه می دهید که من این بشارت را به او بدهم؟ فرمود: مانعی ندارد. اتاقهای خانه ی پیغمبر هرکدام دریچه ای به سوی مسجد داشت و آنها را دور تا دور مسجد ساخته بودند.

امّ سلمه سرش را از دریچه بیرون آورد و گفت: ابولبابه بشارتت بدهم که خدا توبه ی تو را قبول کرد. این حرف مثل توپ در مدینه صدا کرد که خدا توبه ی ابولبابه را قبول کرد. مسلمین ریختند که ریسمان را از او باز کنند. گفت: نه، کسی باز نکند. من دلم می خواهد که پیغمبر اکرم با دست مبارک خودشان مرا باز کنند. گفتند: یا رسول اللّه! ابولبابه خواهشش این است که شما بیایید با دست مبارک خودتان او را باز کنید.

پیامبر آمد و باز کرد.فرمود: ابولبابه! توبه ی تو قبول شد.
آنچنان پاک شدی که مصداق “إِنَّ اَللّهَ یُحِبُّ اَلتَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِینَ” شدی. الآن تو حالت آن بچه ای را داری که از مادر متولد می شود. دیگر لکّه ای از گناه در وجود تو وجود ندارد. (کسانی که به مدینه مشرّف شده اند می دانند که در روی یکی از ستونهای مسجدالنّبی نوشته شده است: «اُسْطُوانَةُ التَّوْبَة» یا: «اُسْطُوانَةُ اَبی لُبابَة» .

این همان ستون است که البته آن موقع چوبی بوده ولی محل ستونها تغییر نکرده است. این همان استوانه ای است که پیغمبر اکرم با دست مبارک خودشان ابولبابه را از آن باز کردند. ) بعد ابولبابه عرض کرد: یا رسولَ اللّه! می خواهم به شکرانه ی این نعمت که خدا توبه ی مرا پذیرفت، تمام ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم. فرمود: این کار را نکن. گفت: یا رسول اللّه! اجازه بدهید دوثلث ثروتم را به شکرانه ی اینکه توبه ام در راه خدا قبول شده صدقه بدهم. فرمود: نه. گفت: اجازه بدهید نصف ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم. فرمود: نه. گفت: اجازه بدهید یک ثلث ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم. فرمود: مانعی ندارد. 

توبه زهیربن القین
مرد دیگری است از اصحاب حسین بن علی به نام «زُهَیْر بن القَیْن» . او هم از آن توابین است ولی به شکل دیگر. عثمانی بود یعنی از شیعیان عثمان بود؛ از کسانی بود که معتقد بود عثمانْ مظلوم کشته شده است و فکر می کرد که- العیاذباللّه- علی علیه السلام در این فتنه ها دخالتی داشته است. با حضرت علی خوب نبود. او از مکه به عراق برمی گشت.

اباعبداللّه هم که می آمدند. تردید داشت که با ایشان روبرو بشود یا نه. چون در عین حال مردی بود که در عمق دلش مؤمن بود و می دانست که حسین فرزند پیغمبر است و چه حقی بر این امت دارد. می ترسید روبرو بشود و بعد امام از او تقاضایی کند و او هم آن را برنیاورد و این کار بدی است. در یکی از منازل بین راه اجباراً با امام در یک جا فرود آمد، یعنی بر سر یک آب یا بر سر یک چاه فرود آمدند. امام شخصی را دنبال زهیر فرستاد که بگویید بیاید.

وقتی که رفتند دنبال زهیر که رئیس قبیله بود، اتفاقاً او با کسان و اعوان و اهل قبیله اش در خیمه ای مشغول ناهار خوردن بود. تا فرستاده ی اباعبداللّه آمد و گفت: «یا زُهَیْرُ! اَجِبِ الْحُسَیْن» یا «اَجِبْ اَباعَبْدِاللّه الْحُسَین» زهیر رنگ از صورتش پرید و با خود گفت: آنچه که من نمی خواستم شد. نوشته اند دستش در سفره همان طور که بود ماند، هم خودش و هم کسانش، چون همه ناراحت شدند. نه می توانست بگوید می آیم و نه می توانست بگوید نمی آیم. نوشته اند: «کَاَ نَّهُ عَلی رُؤوسِهِمُ الطَّیْرُ» . زن صالحه ی مؤمنه ای داشت.

متوجه قضیه شد که زهیر در جواب نماینده ی اباعبداللّه سکوت کرده. آمد جلو و با یک ملامت عجیبی فریاد زد: زهیر! خجالت نمی کشی؟ ! پسر پیغمبر، فرزند زهرا تو را خواسته است. تو باید افتخار کنی که بروی، آیا تردید داری؟ بلند شو! زهیر بلند شد و رفت ولی با کراهت. وقتی می رفت، چهره ای گرفته و دژم داشت ولی وقتی که بیرون آمد چهره اش خندان و خوشحال و شاد بود. چه انقلابی حسین در وجود او ایجاد کرد، نمی دانم. چه چیز را به یادش آورد، نمی دانم.
ولی همین قدر می دانم که انقلاب مقدس در وجود زهیر صورت گرفت. آمد، معطل نشد، دیدند دارد وصیت می کند: اموالم، ثروتم را چنین کنید، بچه هایم را چنان. راجع به زنش وصیت کرد که او را ببرید به خانه ی پدرش برسانید؛ یک وصیت تمام.

خودش را مجهز و آماده کرد و گفت: من رفتم. همه فهمیدند که دیگر کار زهیر تمام است. می گویند وقتی که خواست برود، زن او آمد، دامنش را گرفت و گفت: زهیر! تو رفتی و به یک مقام رفیعی نایل شدی؛ جدّ حسین از تو شفاعت خواهد کرد. من امروز دامن تو را می گیرم که در قیامت جدّ حسین، مادر حسین از من شفاعت کند.

بعد دیگر زهیر از اصحاب صف مقدّم کربلا شد. وضع عجیبی بود. زن زهیر نگران است که قضیه به کجا می انجامد. تا به او خبر رسید که حسین و اصحابش همه شهید شدند و زهیر هم شهید شد. پیش خودش فکر کرد که لابد دیگران همه کفن دارند ولی زهیر کفن ندارد و کسی را هم ندارد. کفنی را به وسیله ی یک غلام فرستاد، گفت:
برو بدن زهیر را کفن کن. ولی وقتی که آن غلام آمد، وضعی را دید که شرم و حیا کرد که بدن زهیر را کفن کند چون دید بدن آقای زهیر هم کفن ندارد.

رکن اول توبه: ندامت و پشیمانی
مولای متقیان فرمودند: اولش این است که روحت آتش بگیرد، مشتعل بشود، خودت را غرق در حسرت ببینی، غرق در ندامت و پشیمانی ببینی.

رکن دوم: تصمیم به عدم بازگشت
شرط (رکن) دوم توبه چیست؟ حضرت فرمودند: “اَلْعَزْمُ عَلی تَرْکِ الْعَوْدِ” یک تصمیم مردانه، یک تصمیم جدی که دیگر من این عمل ناشایست را تکرار نمی کنم.

این دو رکن توبه است: اول ندامت، حسرت، اشتعال درونی، ناراحتی از گذشته، پشیمانی کامل از گناه؛ و دوم تصمیم قاطع و جدی برای تکرار نکردن گناه. اما توبه دو شرط هم دارد:

شرط اول توبه: بازگرداندن حقوق مردم
شرط اول این است که حقوق مردم، حق الناس را باید برگردانی. انسان اگر می خواهد توبه کند باید حقوق و دیون مردم را بپردازد. 

شرط دوم: ادای حقوق الهی
شرط دوم توبه این است که حقوق الهی را ادا کنی. حق الهی یعنی چه؟ مثلاً روزه حق اللّه است، روزه مال خداست. روزه هایی را که خورده ای باید قضا کنی.

شرط اول کمال توبه
بعد علی علیه السلام دو موضوع را فرمودند که شرط کمال توبه ی واقعی است. فرمودند: “توبه آن وقت توبه است که این گوشتهایی را که در حرام رویانیده ای آب کنی.”

شرط دوم کمال توبه
حضرت درمورد ششمین شرط فرمودند: “به این بدن که اینهمه لذت معصیت را چشیده است، رنج طاعت را بچشان.” یک مدت به خودت رنج و سختی بده، خودت را تأدیب کن.

بنا بر این گزارش کتاب آزادگی بندگی هدف زندگی استاد شهید مطهری کاری از دبیرخانه طرح مطالعاتی بینش مطهر به ترتیب در شش فصل هدف زندگی، عبادت و دعا، توبه، تقوا، فواید و آثار ایمان و بزرگی و بزرگواری روح در 286 صفحه منتشر شده است.

منبع:شبستان

 1 نظر

به نماز جماعت اهمیت بدهیم!

24 تیر 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در ایام ماه مبارك رمضان، به صورت روزانه توصیه‌های كاربردی رهبر انقلاب درباره نماز، قرآن و نهج البلاغه كه در بیاناتشان به آن پرداخته‌اند را به ترتیب در سه دهه ایام ماه مبارك رمضان منتشر می‌نماید.
* * *

نشانه‌ى ديگر [حقگزاری نماز]، آبادى مساجد و افزايش نمازهاى جماعت است، و اين به معناى بروز بركات نماز در سطح همكارى و همدلى اجتماعى است. بى‌شك اين فريضه نيز با همه‌ى اتكالش به عامل درونى يعنى توجه و ذكر و حضور، همچون ديگر واجبات دينى، ناظر به همه‌ى عرصه‌ى زندگى انسان است و نه به بخشى از آن يعنى زندگى فردى و شخصى هر كس. و آن‌جا كه پاى فعاليّت و نشاط دستجمعى افراد جامعه به ميان مى‌آيد، نماز همچون گرم‌ترين و پرشورترين عبادت دستجمعى، نقش بزرگى را بر عهده مى‌گيرد. مظهر اين خصوصيت، همين نمازهاى جماعت پنجگانه و نماز جمعه و نمازهاى عيد است. ۱۳۷۳/۰۶/۱۰

در محيط دانشجويىِ جوان، پرداختن به معارف دينى، پرداختن به الگوهاى دينى، توسلات به پروردگار، توسلات به ائمه (عليهم السلام)، خواندن دعاى عرفه، برگزارى مراسم اعتكاف و خواندن نماز جماعت، بسيار خوب است. ۱۳۸۴/۰۲/۱۹

خودسازى بايد بكنيد. مساجد را رها نكنيد. نيروى مقاومت بسيج، بهترين جايى كه دارد، همين مساجد است. منتها مساجد را مسجد نگه داريد. با امام جماعت مسجد، با عبادت كنندگان مسجد و با مؤمنينى كه در مسجدند، برادرانه صميمى باشيد - كه بحمداللَّه هستيد - و آن را حفظ كنيد و بيشتر كنيد. اوّل وقت، نماز را به جماعت، پشت سر پيشنماز هر مسجدى كه در آن هستيد، بخوانيد. در مراسم دينى مسجد و تبليغات آن شركت كنيد. در مراسم دعا و قرآن و مراسم مذهبى شركت كنيد. شما و امام جماعت آن مسجد - هر كس كه هست - مشتركاً مسجد را حفظ كنيد. براى مسجد، جاذبه درست كنيد تا بچه‌ها، جوانان و زن و مرد محله، مجذوب مسجدى شوند كه شما در آن هستيد و بيايند. مسجد، پايگاه بسيار مهمّى است. ۱۳۷۱/۰۸/۲۷

 4 نظر
  • 1
  • ...
  • 297
  • 298
  • 299
  • ...
  • 300
  • ...
  • 301
  • 302
  • 303
  • ...
  • 304
  • ...
  • 305
  • 306
  • 307
  • ...
  • 399

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اوقات شرعی

امروز: یکشنبه 29 تیر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح: ۰۴:۲۱
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب: ۰۶:۰۲
  • اذان ظهر اذان ظهر: ۱۳:۱۱
  • غروب آفتاب غروب آفتاب: ۲۰:۱۸
  • اذان مغرب اذان مغرب: ۲۰:۳۹
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: ۰۰:۲۰