شهید بهشتی همسری مهربان
جز به آسایش من و فرزندانش فکر نکرد و می گفت حاضر نمی باشم به خاطر موقعیت اجتماعی خودم و حرف مردم، از آسودگی و رفاه خانواده ام صرف نظر کنم. اگر کسی از من توقع دارد گذشت و …
جز به آسایش من و فرزندانش فکر نکرد و می گفت حاضر نمی باشم به خاطر موقعیت اجتماعی خودم و حرف مردم، از آسودگی و رفاه خانواده ام صرف نظر کنم. اگر کسی از من توقع دارد گذشت و …
نهایت فروتنی و تواضع
دکتر حسین وله نقل می کند: در مجلس بزرگداشتی برای مرحوم آیت الله حاج مصطفی خمینی در مسجد حاج ملا هاشم مشهد، شرکت کردم. مرحوم آیت الله تهرانی تشریف آوردند و در صف النعال نشستند.
از نزدیک، ایشان را می دیدم. خطیب منبر در اثنای سخن، به رسم رایج، از بزرگان حاضر در مجلس یاد کرد. از آیت الله تهرانی هم با لقب حجت الاسلام نام برد. ایشان …
آقای حاج حبیب الله محمود زاده درباره ی اهتمام آیت الله محمد کوهستانی مازندرانی به دستورهای دین و روزه ی ماه مبارک رمضان تعریف می کند:
ایام ماه مبارک رمضان فرا رسید، روزی آقاجون به من فرمود: مشهدی حبیب آماده هستی با هم به زیارت حضرت رضا علیه السلام مشرف شویم، عرض کردم: چه توفیقی بهتر از این. پس از تهیه مقدمات، راهی سفر شدیم. وقتی به دامغان رسیدیم آقاجان اصرار داشت زودتر ماشین تهیه کنیم تا قبل از ماه مبارک رمضان مشهد باشیم تا صدمه ای به روزه ماه مبارک نخورد من به ایشان عرض کردم: آقاجان چرا عجله می کنید، بر فرض یک روز دیرتر به مشهد برسیم و روزه را افطار کنیم عوض آن قضایش را به جا می آوریم. معظم له با یک لطافت خاصی در جواب من فرمود: درست است اما آن آجیل هایی که خداوند برای هر روز ماه مبارک وعده داده دیگر نصیب ما نمی شود، چراکه هر روز از ماه رمضان ثواب خاص خودش را دارد.
بر قله پارسایی، عبدالکریم کوهستانی، ص 308
منبع: www.hossna.ir( وب سایت حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم علیه السلام)
عنوان: عبرت گرفتن از تاریخ عصر حاضر
تاریخ: ۱۳۵۸/۰۴/۱۰
محل: قم
موضوع: عبرت گرفتن از تاریخ عصر حاضر
حضار: هیأت شرکت کننده در کار محاسبات وزارت دارایی
تاریخ و آنچه که به ملتها میگذرد، این باید عبرت باشد برای مردم. از جمله، تاریخ عصر حاضر ببینیم که چه شد که یک همچو قدرتی از بین رفت، دولتها ببینند که برای چه اینطور منهدم شد یک همچو قدرتی، و اجزای دولتی، ادارات، ببینند که چه شد قضیه؛ و موجب عبرت همه باشد.
هر دولتی که متکی بر ملت نباشد، بلکه مقابل ملت بایستد، این عاقبتش، ولو یک قدری هم طولانی باشد، عاقبتش به همین عاقبتی که این پدر و پسر منتهی شدند، منتهی خواهد شد. رضاخان کاری کرد که بین ملت هیچ پایگاهی نداشت. و من شاهد قضیه بودم که متفقین که به ایران رو آوردند و ایران را گرفتند و همه چیز ایرانیها در معرض خطر بود، وقتی که نتیجه این شد که رضاخان رفت شادی کردند مردم! من به این پسر نادانش گفتم[۱]که تو نکن کاری که همان طوری که پدرت رفت و شادی کردند، برای رفتن تو هم شادی بکنند. و نشنید. و دیدید که برای این بیشتر شادی کردند! و حق هم همین بود؛ چرا؟ برای اینکه بین مردم پایگاه نداشت. اساس این بود که یک دولتی که خیانتکار است، این نمیتواند با مردم بسازد. و برای خیانتکاریای که دارد و چپاولگریای که میکند و وابستگی به بیگانگان که دارد، این همیشه از خودش میترسد. یک دولتِ همیشه نگران است که مبادا این خیانتها که کرده است، ملت جبران
بکند و ملت تلافی کند. از این جهت، اینها مجبورند به اینکه با ملت به فشار و ارعاب عمل کنند. و لهذا هر روز که میگذرد فشار آنها زیادتر میشود؛ تنفر ملت هم از این طرف زیادتر. در این پنجاه و چند سال، اینها هر روز فشارشان زیادتر شد؛ و هر روز ملت از آنها تنفرش زیاد شد؛ تا رسید به آنجایی که دیدید که تمام ملت، نه یک قشر، دو قشر، همۀ ملت، یکدفعه از او روبرگرداندند. و چون بین مردم هیچ پایگاه نداشت نتوانست. نه خودش توانست؛ و نه قدرتهای بزرگ توانستند او را نگه دارند.
سرنوشت شاه، درسی برای دولتها
وقتی یک ملت یک چیزی را خواست، نمیشود خلافش را کسی عمل بکند. و ملت ما همه با هم خواستند که رژیم طاغوتی نباشد، ولهذا کوششهایی که دولتهای بزرگ و ابرقدرتها هم کردند برای نگهداشتن او به جایی نرسید و نتوانستند نگهش دارند. این باید یک سرمشقی برای دولتها باشد.
دولتهایی که در عالم هستند که ببینند که چه شد که یک همچو قدرت بزرگی که همۀ قدرتها هم دنبالش بودند، همه هم از او پشتیبانی میکردند، نه فقط ابرقدرتها، این قدرتهای کوچکتر هم، اینها هم از او پشتیبانی میکردند و میشود گفت که همۀ قدرتهای شیطانی جمع شده بودند با هم که این را حفظش کنند و نتوانستند. این باید یک سرمشقی باشد از برای دولتها که وظیفۀ خودشان را بدانند. چه دولتهایی که بعدها در ایران تشکیل میشود، و امید است که دولت اسلامی ـ انسانی باشد، و چه دولتهایی که در خارج این مملکت هستند، این باید یک سرمشقی برای آنها باشد که با ملت چه بکنند، چه جور رفتار بکنند. اگر با ملت اینها رفتار خوب کرده بودند، همۀ قدرتها میخواستند اخراجش کنند نمیتوانستند. اگر ملت پشتیبان او بود و مردم میخواستند او را، فرض کنید که دولتهای بزرگ میخواستند او را بیرونش کنند، قدرت ملت او را نگهش میداشت؛ نمیتوانستند کاری با او بکنند. چنانکه عکسش هم همینطور بود، که همه خواستند باشد، ملت گفت نه، تمام شد.
مردمی بودن دولتمردان
ملتها و دولتها باید با هم تفاهم داشته باشند. یعنی دولت جوری باشد، ارتش جوری باشد، شهربانی جوری باشد، ژاندارمری جوری باشد، که مردم به آنها محبت داشته باشند؛ احساس دوستی و محبت بکنند. نه اینکه وقتی که شهربانی بیاید یا مأمور شهربانی بیاید توی بازار، مردم از او بترسند و از او تنفر داشته باشند. چنانکه در این نقاط اینطور بود. بلکه در طول سلطنت اینطور بودند. در سلطنتی که ـ یعنی در حکومتی که، «سلطنت» که نباید گفت ـ در حکومتی که در اسلام هست اینطور است که آنکه رأس است با آنکه در لشکر واقع شده است و در ارتش واقع شده است، و آنکه در ادارات واقع شده، همۀ اینها با سایر ملت فرقی ندارند که از هم جدا باشند، همین ملت هستند که یک مقداری از آنها ارتش شده، و یک چند تا از آنها هم حکومت را اداره میکنند و اینها. و وقتی که رئیسشان بیاید توی جمعیت، هیچ باکی از این ندارد که مردم با او چه میکنند. هیچ. برای اینکه با آنها خوبی کرده است. وقتی خوبی کرد، مردم هم با او خوب هستند. شما دیدید که یک روز نمیتوانست، یک ساعت نمیتوانست، محمدرضا بیاید توی مردم! اگر میخواست از این خیابان عبور کند، قبل از اینکه بیاید از این عبور کند، تمام منازل ـ آنطور که میگفتند ـ تمام منازلی که در سر راه او بود کنترل میشد! سازمان امنیت میفرستاد تمام اینجاها را میدیدند میگرفتند و کنترل میکردند. برای چه؟ برای اینکه خوف این را داشتند که از اینجاها یک کسی سوءقصد بکند به او. که حُسن قصد اسمش بود! اما یک حکومتی که برای مردم باشد، مردم آن را بخواهند، این نمیترسد از اینکه توی بازار مردم بیاید، توی جمعیتها بیاید و با آنها بنشیند صحبت کند؛ هیچ از اینها باکی ندارد. چنانکه صدر اسلام اینطور بوده است که آنکه رأس هم بوده هم توی مسجد میآمده مینشسته و منبر میرفته و مینشسته و با مردم صحبت میکرده.
حکومت ضد مردمی معاویه
بلی، وقتی که بساط مثل معاویه شد، آن وقت او هم دیگر نمیتوانست، او میآمد نماز، اما برایش یک محفظهای درست کردند و درش را قفل میکردند که او توی آنجا نماز میخواند، و مردم بیرون به او اقتدا میکردند و با او نماز میخواندند! یعنی آنهایی که باید با او نماز بخوانند. او نمیتوانست بیاید توی صفوف بایستد. او را قوای انتظامی میآوردند و میکردندش توی آن سوراخ و در آن را میبستند! آنجا دربسته نماز میخواند! و بعد هم میآمدند در را باز میکردند و با قوای انتظامی میرفت. برای اینکه پایگاه نداشت در بین مردم. اما آنکه[به]عدل حکومت میکرد توی مردم بود و با هم بودند و عرض بکنم که رفاقت داشتند. نه آنها از او خوف داشتند، و نه او از آنها. چرا باید مردم از ارتش بترسند؟ چرا باید مردم از قوای انتظامی بترسند؟ از ژاندارمری بترسند؟ از شهربانی بترسند؟ خوب، اینها به حسب قاعده باید شهربانی باید شهر را حفظ کند؛ باید مردم او را اینطور ببینند که حافظ جانشان هست، نه دشمن جانشان. ارتش باید مملکت را حفظ کند؛ نه اینکه مردم خیال کنند که این ارتش میخواهد با مردم چه بکند و میخواهد مردم را اذیت بکند.
حکومت آرمانی
حکومت اسلامی که ما میخواهیم یک همچو چیزی ما میخواهیم که آن کسی که در رأس است، آن هم با مردم رفیق باشد. و بنشیند و خودش را نگیرد؛ در بین مردم بنشیند با آنها صحبت بکند؛ هرکس حاجتی دارد به او بگوید، وقت داشته باشد با او صحبت بکند. آن هم که رئیس ارتش است و آن هم که رئیس شهربانی است و آن هم که رئیس ژاندارمری است، آن هم در بین مردم همان طور باشد. وارد بشود بین مردم، نه او از مردم وحشت کند؛ نه مردم از او وحشت بکنند. این باید دستور باشد برای همۀ حکومتها و ملتها. وقتی یک حکومت اینطور شد، ملت دنبالش است؛ ملت حافظش است. همان طور که او حافظ ملت است، ملت هم حافظ او هستند. و ما میخواهیم یک همچو چیزی پیدا بشود که ملت حافظ دولت به همۀ جهات باشد؛ دولت هم حافظ منافع ملت به همۀ جهات باشد. اگر یک همچو چیزی شد، یک مملکت آرامی[پدید میآید ]که هیچ کس هم نمیتواند در آن تصرف بکند. تا خیانت بزرگان نباشد، دولتهای خارج نمیتوانند تصرف بکنند. خیانت هست که اسباب این میشود که اینها راهشان را باز میکنند؛ مستشار میآورند ـ نمیدانم ـ کارشناس میآورند؛ از این بساط درست میکنند. این خیانت است که راه آنها را باز میکنند. اگر یک دولت غیرخائن باشد، راه باز نمیشود بر آنها که بیایند منافع ما را ببرند و حالایی که مملکت رسیده به خودمان ببینیم که یک مملکت آشفته و از بین رفته و همه چیزش از بین رفته، و باید همه با هم کمک کنند تا اینکه اصلاح بشود.
وظیفۀ سازندگی، واجب عینی
حالا از این به بعد تکلیف همۀ ما چیست؟ تکلیف همۀ ما این است که همه کمک کنیم برای ساختن این مملکت. شما در هر جا که هستید کمک کنید. ما هم اگر کاری ازمان برآید کمک بکنیم. کشاورزها هم کمک بکنند، کارگرها هم کمک بکنند؛ همۀ کارمندها هم کمک بکنند.
تا کمک همه نباشد نمیشود این خرابه را آبادش کرد. کمک لازم است. خیال نکند یک کسی که من یک نفرم، من یک نفر چه از من برمیآید. هر یک نفری به اندازۀ یک نفر از او کار میآید. به اندازۀ همان یک نفر مکلف است کارش را انجام بدهد. الآن همۀ ما، همۀ قشرهای این ملت، مکلفند که برای این مملکت کار بکنند، تا اینکه با کار اینها این مملکت اداره بشود؛ درست بشود. مملکت مال خودتان است. خودتان برای خودتان دارید کار میکنید.
و انشاءاللّه من امیدوارم که همۀ ما به وظایفمان آشنا بشویم. و شما، که محلتان هم حساس است، انشاءاللّه وظایفتان را خوب عمل کنید. و این کمکاری که گفته میشود در بین ادارات هست، انشاءاللّه نباشد. بلکه گفته میشود گاهی بیکاری هست. امروز کمکاری مخالف با نهضت است. باید کار بکنیم همهمان. باید برای مملکتمان، برای کشورمان، که از خودمان هست الآن، الآن کسی در آن دخالت ندارد.
طاغوتیان وحشتزده و فراری
البته در بین این مملکت اشخاصی الآن هستند خائن؛ لکن رئوسشان از بین رفت. آنهایی که سر بودند از بین رفتند. دیگر هم قابل عود نیست. این حرفهایی که میزنند که نمیدانم در سرحدات فلان آقا هست و فلان هست، اینها اصلاً جرأت نمیکنند در یک مملکتی که مجاور اینجا هم باشد، باشند! اینها از این مملکتها فرار کردند، و آن دوردورها رفتهاند. خیال نکنید اویسی میتواند در سرحدات اینجا باشد؛ یا پالیزبان میتواند در سرحدات. اینها از سرحدات اینجا همچو میترسند که شیطان از «بسماللّه» میترسد! اینها فرار کردند. پولها را برداشتند رفتند آن طرف در امریکا و آن دوردورها زندگی میکنند. این حرفها را هیچ وقت خیال نکنید که واقع بشود. البته شلوغی میکنند. الآن البته شلوغیهایی هست. آن هم از یک دسته مفسدی که نمیخواهند این مملکت آباد بشود؛ میخواهند همیشه آشوب باشد تا استفاده بکنند، این هست. البته این هم انشاءاللّه با عمل خود شما جوانها و خود شما ملت انشاءاللّه اصلاح خواهد شد. خداوند همهتان را حفظ کند و همه موفق باشیم و همه وظیفهشناس باشیم؛ و هرکس در هر عملی میکند خوب انجام بدهد.
۱- سخنران : مقام معظم رهبری در سخنرانی ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در مدرسۀ فیضیه.
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار اخیر با دانشآموزان و دانشجویان با اشاره به حادثهی تاریخی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این تجربه را مبنای استدلال خود قرار داده و فرمودند: «این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد؛ بله، از سال ۳۲ تا حالا شصت سال میگذرد. اوّلاً در خلال این شصت سال این قبیل حوادث تکرار شده است، ثانیاً حادثهی تاریخی وقتی حامل درس است، گذشت زمان تأثیری ندارد و باید از آن درس گرفت.» اما توصیه به «مطالعهی تاریخ» و «عبرت گرفتن از حوادث تاریخی» یکی از پرکاربردترین توصیههای رهبر انقلاب در دیدارهای عمومی میباشد. در یادداشت زیر جایگاه «تاریخ» و بهرهبرداری از آن در اندیشهی حضرت آیتالله خامنهای بررسی شده است.
* من نگرانم
«یکی از چیزهایی که بنده نگران آن هستم، این است که این نسل جوانِ بالندهی ما که بحمدالله، هم آگاه و با بصیرت است، هم دارای انگیزه است، آماده بهکار است، وسط میدان است، انقلابی است، بتدریج این حوادث مهم را، این عبرتهای بزرگ دوران معاصر را از یاد ببرد.»[۱]
این سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از دیدارهای مردمی عمق نگرانی ایشان نسبت به «ضعف آگاهیهای تاریخی» مردم و بهخصوص نسل جوان را نشان میدهد. اما این اولین باری نیست که رهبر انقلاب دغدغهی خود نسبت به این موضوع را اعلام کردهاند. ایشان در مناسبتهای گوناگون و بهویژه در سالیان اخیر، نسبت به «فراموشی حوادث و عبرتهای بزرگ تاریخی» از سوی نسل جوان ابراز نگرانی کردهاند. بهعنوان نمونه عدم اطلاع جوانان ایران اسلامی نسبت به تاریخ انقلابهای گوناگون و فقدان نگاه مقایسهای میان انقلاب اسلامی ایران و این انقلابها از جمله مواردی بوده که رهبری آن را مایهی «غصّه»ی خود دانستهاند:
«متأسّفانه، اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلابهای دیگر خبر ندارند. من گاهی از این بابت، واقعاً غصّه میخورم. اصلاً نمیدانند انقلاب سوسیالیستی شوروی سابق که بزرگترین انقلاب زمان معاصر تا قبل از انقلاب اسلامی بود و این همه هیاهو در دنیا داشت، در مقایسه با انقلاب ما، از چه ظواهر ناخوشایندی برخوردار بود. انسان وقتی با دید مقایسه به این انقلاب در قبال آن انقلاب نگاه میکند، میبیند واقعاً فرقشان از زمین تا آسمان است.»[۲]
اما چرا رهبر انقلاب اینگونه نسبت به «ضعف آگاهی و بصیرت تاریخی» ابراز نگرانی میکنند؟
برای پاسخ به این سؤال باید نگاه حضرت آیتالله خامنهای نسبت به مقولهی تاریخ را دانست تا بر اساس آن جایگاه و نقش «بینش تاریخی» به مسائل و قضایای گوناگون از منظر ایشان را دقیقتر فهم کرد.
* تاریخ؛ درس و گنجینهی اطلاعات
در منظومهی فکری رهبر انقلاب اسلامی نگاه دقیق و تحلیلی به تاریخ و رخدادهای آن برای درک درستِ تحولات بشری و روشن شدن وضعیت موجود از جایگاهی مهم و بنیادین برخوردار است. ایشان در طرح بسیاری از مسائل، ضمن اشاره به مباحث تاریخی به تبیین ابعاد مختلف موضوع پرداخته و در نهایت با ارائهی افقی تاریخی به مخاطبین، از این رهگذر به فهم وضعیت موجود و تبیین وظایف اقشار گوناگون ملت میپردازند. این «نگاه تحلیلی به تاریخ» و رجوع مداوم به آن یکی از اصلیترین جنبههای «مدیریت گفتمانی و ارزشی رهبری» در سطح جامعه را تشکیل میدهد.
اما حضرت آیتالله خامنهای چه تعریفی از تاریخ داشته و دلیل اهمیت قائل شدن ایشان برای تاریخ و نقش اصلی دادن به آن در طرح و تحلیل مباحث گوناگون چیست؟
آیتالله خامنهای تاریخ را بهعنوان «درس و گنجینهی اطلاعات ما از گذشتهی بشریت» تعریف میکنند:
«تاریخ چیز مهمی است. تاریخ را بهعنوان یک چیز کوچک یا حاشیهیی نباید خیال کرد؛ تاریخ واقعاً مهم است. تاریخ، درس و گنجینهی اطلاعات ما از گذشتهی بشریت است؛ سرگذشت ماست. مگر میشود نسبت به تاریخ بیاعتنا بود؟ همهی علوم و همهی معارف و همهی تلاشهای بشری و همهی آنچه که امروز در این صحنهی عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ میلیونها برابرِ این تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اینها، یعنی تاریخ.»[۳]
و آن را دربردارندهی ابعاد گوناگون زندگی بشر میدانند:
«تاریخ، نه سیاست است، نه فرهنگ؛ تاریخ، تاریخ است. تاریخ، یعنی آنچه که از حوادث و وقایع ثبت شده است. البته در این حوادث و وقایع، سیاست هم هست، فرهنگ هم هست، هنر هم هست، عشق هم هست، مصیبت هم هست، درد هم هست، بغض هم هست، کینه هم هست. همهی اینها وقتی با همدیگر ثبت شد، میشود تاریخ.»[۴]
با نگاهی دقیق به بیانات رهبر انقلاب اسلامی میتوان جایگاه والای تاریخ و آگاهیهای تاریخی در اندیشه و نگاه آیتالله خامنهای را برگرفته از «بینشی قرآنی» دانست:
«اگر تاریخ یک چیز اصلی نبود، قرآن با این عظمت -که اصلاً برنامهی انسانسازی و برنامهی بشریت است- تاریخ را وارد خودش نمیکرد؛ اما شما میبینید که در قرآن تاریخ هست؛ البته بخشهایی که برای بیان اهداف قرآن کارساز است… بنابراین، تاریخ مهم است.»[۵]
بر این اساس رهبر انقلاب شناخت درست از پدیدههای گوناگون را به فهم تاریخ آن موکول میکنند:
«ما درباره هر پدیدهای که سخن میگوییم و قضاوت میکنیم، باید به تاریخ آن پدیده نگاه کنیم.»[۶]
* مسئله اصلی «عبرت گرفتن» است
در این نگاه برآمده از بینش قرآنی به مسئلهی تاریخ، «عبرت گرفتن» از تاریخ، مسئلهی اصلی و درسی قرآنی است:
«من، همیشه به جوانان و محصّلین و طلّاب و دیگران میگویم که تاریخ را جدّی بگیرید و با دقّت نگاه کنید، ببینید چه اتفاقی افتاده است: «تلک أمة قد خلت». عبرت از گذشتگان، درس و آموزش قرآن است.»[۷] «نکتهای بلیغ در قرآن است که ما را به فکر میاندازد. قرآن به ما میگوید: نگاه کنید و از گذشتهی تاریخ، درس بگیرید. حال ممکن است بعضی بنشینند و فلسفهبافی کنند که گذشته، برای امروز نمیتواند سرمشق باشد… کاری به کار آنها نداریم. قرآن که صادق مصدِّق است، ما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت میکند.»[۸]
دو مفهوم «عبرت» و «درس» گرفتن از تاریخ نیز بهروشنی از سوی حضرت آیتالله خامنهای تبیین شده است:
«درسها به ما میگویند که چه باید بکنیم؛ ولی عبرتها به ما میگویند که چه حادثهای اتّفاق افتاده و چه واقعهای ممکن است اتّفاق بیفتد.»[۹]
اما نگاه عبرتگیرانه نسبت به رویدادهای تاریخی چه ثمراتی برای ما خواهد داشت؟ رهبر انقلاب برخی از مهمترین نتایج این نوع نگاه به تاریخ را تبیین کردهاند.
۱. شناخت جبههبندیها
در اندیشهی آیتالله خامنهای هرچند روشهای زندگی بشر در طول تاریخ عوض میشود ولی جبههبندیهای اصلی تغییر نمییابد:
«من واقعاً به شما برادران و خواهران عزیز توصیه میکنم که با تاریخ آشنا شوید. تاریخ درس است؛ از تاریخ بسیار درسها میشود آموخت و بسیار تجربهها میشود به دست آورد. عدّهای سعی میکنند حوادث روزگار ما را یک حوادث استثنایی -که به هیچ وجه از تاریخ قابل استفاده نیست- وانمود کنند. این غلط است. رنگهای زندگی عوض میشود، روشهای زندگی عوض میشود؛ اما پایههای اصلی زندگی بشر و جبههبندیهای اصلی بشر، تغییری پیدا نمیکند.»[۱۰]
با چنین زمینهای، آگاهی از تاریخ در واقع اطلاع از سرنوشت عمومی ملتها است:
«نگاه به تاریخ باید ما را از سرنوشت عمومی ملتها و آحاد بشری آگاه کند؛ درس است، راه را نشان میدهد. این سرنوشت ملتهاست. سرگذشت تاریخ عمومی ملتهاست.»[۱۱]
۲. درک شرایط و فهم وظایف
عبرتها و درسهای تاریخی صحنهی تحولات را پیش روی انسان بهصورت روشن نمایان کرده و وظایف را مشخص میسازد: «من، یک وقت درباره عبرتهای ماجرای امام حسین صحبتهایی کردم و گفتم که ما از این حادثه، غیر از درسهایی که میآموزیم؛ عبرتهایی نیز میگیریم. «درسها» به ما میگویند که چه باید بکنیم؛ ولی «عبرتها» به ما میگویند که چه حادثهای اتّفاق افتاده و چه واقعهای ممکن است اتّفاق بیفتد.»[۱۲]
نگاه عبرتگیرانه به تاریخ ناظر به آینده بوده و برای درک شرایط و وظایف امروز ما ضروری است. از این منظر است که رهبر انقلاب تاریخ را «شرح حال ما، در صحنهای دیگر» معرفی میکنند:
«در تاریخ چیزی هست که اگر بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید دغدغه داشته باشیم. این دغدغه، مربوط به آینده است… تاریخ را با قصّه اشتباه نکنیم. تاریخ یعنی شرح حال ما، در صحنهای دیگر… تاریخ یعنی من و شما؛ یعنی همینهایی که امروز اینجا هستیم. پس، اگر ما شرحِ تاریخ را میگوییم، هر کداممان باید نگاه کنیم و ببینیم در کدام قسمتِ داستان قرار گرفتهایم. بعد ببینیم کسی که مثل ما در این قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد؟ مواظب باشیم آنطور عمل نکنیم.»[۱۳]
۳. هموارسازی راه آینده
و با شناخت تاریخ است که میتوان «امروز» را بهدرستی فهم کرد و راهِ «آینده» را هموار نمود:
«میخواهیم از راه شناختن تاریخ خود، گذشتهی خود و برجستگان این تاریخ، خود را درست بشناسیم؛ امروزمان را درست بفهمیم و راه فردامان را تشخیص بدهیم و باز کنیم… ما به گذشته که نگاه میکنیم، با این چشم نگاه میکنیم. گذشته برای ما یک وسیله و آئینهای است؛ مایهی عبرتی است تا راه آیندهمان را هموار کنیم.»[۱۴]
* خطرِ تضعیف حافظه تاریخی
علاوه بر اهمیت ذاتی توجه به تاریخ و نگاه عبرتآموزانه به آن، آفات و خطرات مهمی از ناحیهی کمتوجهی به تاریخ و آگاهی نداشتن از حقایق تاریخی ایجاد میگردد. یکی از مهمترین این خطرات «تضعیف حافظهی تاریخی ملّت» و در نتیجه به اشتباه افتادن در شناخت وضعیت فعلی و آینده است:
«حوادث نباید کهنه بشود؛ حافظهی تاریخی یک ملّت نباید ضعیف بشود. اگر جوانهای ما در سرتاسر کشور این حوادث را ندانند، تحلیل نکنند، عمقیابی نکنند، در شناخت کشورشان و در شناخت آینده دچار اشتباه خواهند شد. جوانها باید این حوادث را درست بشناسند و بدانند که چه شد، چه اتّفاق افتاد، چه کسی بود؛ اینها را باید جوانها بفهمند.»[۱۵]
برنامه و عملکرد جریان باطل در عالَم برای تحریف حقایق تاریخی نیز بر اهمیت موضوع میافزاید. یکی از حربههای قدرتهای مستکبر و استعمارگر قطع رابطهی ملتها با تاریخشان و «انهدام هویت تاریخی» آنها است. ماجرای فلسطین یکی از نمونههای این توطئه است:
«آن کسانی که در دورهای از تاریخ قبل از زمان ما سعی کردند ملتها را تصرّف کنند و سرنوشت آنها را بهدست گیرند، یکی از کارهایشان قطع رابطه این ملتها با گذشتهشان بود… همین امروز شما نگاه کنید، ببینید سعی بر این است که چیزی به نام ملت فلسطین، بهکلّی به فراموشی سپرده شود؛ کانّه هیچ سرزمینی به نام فلسطین و هیچ ملتی که مالک این سرزمین باشد، وجود نداشته است… عدم توجّه به ذخایرِ تاریخ و سرگذشت زندگی -که تاریخ عبارت از مجموعهای از حوادث است- این نتایج را دارد.»[۱۶]
مستکبرین و عواملشان از راههای گوناگونی به دستکاری در واقعیات تاریخی به قصد بَزَک کردن چهرهی ظالمان و جنایتکاران پرداخته و ابائی از «تحریف تاریخ» برای فریب و اغواگری نیز ندارند. بر این اساس است که آیتالله خامنهای آگاهی جوانان از تاریخ را برای جلوگیری از این توطئه ضروری میدانند:
«من به جوانان عرض میکنم، با تاریخ گذشته نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت میگیرد.»[۱۷]
_____________________________________________
۱. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۴/۶/۱۸
۲. بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور ۱۳۷۳/۴/۲۲
۳. بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران ۱۳۷۰/۱۱/۸
۴. بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران ۱۳۷۰/۱۱/۸
۵. بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران ۱۳۷۰/۱۱/۸
۶. بیانات در دیدار مدیران و مسئولان مطبوعات کشور ۱۳۷۵/۲/۱۳
۷. بیانات در دیدار جمعی از پاسداران ۱۳۷۴/۱۰/۵
۸. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) ۱۳۷۵/۳/۲۰
۹. بیانات در دیدار جمعی از پاسداران ۱۳۷۴/۱۰/۵
۱۰. بیانات در دیدار با جوانان در مصلّای بزرگ تهران ۱۳۷۹/۲/۱
۱۱. بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان بسیجی ۱۳۸۶/۸/۹
۱۲. بیانات در دیدار جمعی از پاسداران ۱۳۷۴/۱۰/۵
۱۳. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) ۱۳۷۵/۳/۲۰
۱۴. بیانات در دیدار مردم لار ۱۳۸۷/۲/۱۹
۱۵. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۴/۶/۱۸
۱۶. بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه ۱۳۷۸/۶/۲۴
۱۷. بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل ۱۳۸۰/۸/۲۰