• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

کم سن و سال‌ترین طلبه شهید

04 شهریور 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

نامش علی بود؛ همزمان با شهادت حضرت علی(ع) به دنیا آمد و در لشکر حضرت علی(ع) به شهادت رسید؛ 15 ساله بود و 15 سال هم پیکرش جلوی آفتاب گرم و سوزان مجنون همچون مولایش حسین بن علی(ع) باقی ماند.



به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، تنها پسر خانواده مؤمنی بود؛ مادرش بعد از کلی نذر و نیاز و توسل به امامزاده‌های ایلام، علی را از خداوند گرفت؛ آن هم در ماه مبارک رمضان و شب شهادت حضرت علی(ع). علی تنها برادر و نورچشمی 5 خواهر بود تا اینکه در یازده سالگی رفت پی طلبگی و در 15 سالگی به شهادت رسید؛ جالب اینجاست که پیکر شهید طلبه «علی مؤمنی» بعد از 15 سال با توسل مادر علی به حضرت ابوالفضل(ع) به آغوش مادرش بازگشت.


مادر شهید علی مؤمنی بعد از 15 سال بر بالای پیکر تنها پسرش

«جعفر نظری» طی گفت‌وگویی نخستین طلبه شهید منطقه دهلران را روایت می‌کند.

* امانتی که خداوند به خانواده مؤمنی بخشید

شهید «علی مؤمنی» سال 1350 در روستای بیشه‌دراز شهرستان دهلران به دنیا آمد که نخستین شهید طلبه و یکی از 35 شهید این روستا است. در فرهنگ و رسومات محلی ایلام، داشتن فرزند پسر برای خانواده‌های روستایی خیلی مهم است؛ خانواده مؤمنی 5 دختر داشتند و مادرش برای اینکه صاحب فرزند پسر شود، به ائمه اطهار(ع) و امامزادگان منطقه‌مان توسل می‌کرد تا اینکه علی فرزند ششم خانواده بعد از 5 خواهرش در شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) به دنیا آمد.

شهید علی مومنی
شهید مؤمنی در صف رزمنده‌ها

* رفتن دنبال طلبگی

علی در خانواده‌ای متدین بزرگ شد؛ دوره ابتدایی را در روستای بیشه‌دراز پشت سر گذاشت؛ از دوران نوجوانی خیلی زیبا قرآن قرائت می‌کرد و به روحانیت علاقه داشت؛ او از نوجوانان خوب و بچه‌های دوست‌داشتنی روستا بود؛ وقتی جنگ شروع شد من و شهید مؤمنی همکلاسی بودیم و دوران کودکی و نوجوانی را با همدیگر سپری کردیم. علی در کلاس شاگرد اول بود و هوش و استعداد تحصیلی فوق‌العاده‌ای داشت.

علاوه بر این، علی آقا به کار فرهنگی علاقه داشت؛ هنوز چند سالی از انقلاب نگذشته بود که با سن و سال کمش تشکیل هسته‌های فرهنگی و مذهبی را دنبال می‌کرد؛ در کلاس ما علی و تعداد کمی از بچه‌ها نماز خواندن را بلد بودند؛ معلم روستا مأموریت یاد دادن نماز را به علی داد؛ علی در کمتر از چند روز همه بچه‌های کلاس را مسجدی و نمازی کرد.

شهید علی مومنی
طلبه شهید علی مؤمنی

با وجود شرایط سخت جنگ، آواره‌گی و وضعیت نابسامان محل سکونت‌مان علی تصمیم جدی گرفت تا وارد عرصه جدیدی یعنی کسب معارف دینی شود و برای این کار به حوزه علمیه برود و درس دینی بخواند.

سال 61 و در حالی این ایده در علی به وجود آمده بود که مسیر ایلام و خوزستان در اشغال دشمن بعثی بود؛ او برای رسیدن به نزدیک‌ترین حوزه در ایلام باید راه پرپیچ و خم شهر میمه به ملکشاهی تا ایلام که حداقل یک هفته طی طریق می‌شد، می‌پیمود؛ در این مسیر جاده مناسبی وجود نداشت و در زمستان این تنها راه شنی و کوهستانی قطع می‌شد و امکان تردد وجود نداشت.

در این حال و هوا علی به حوزه علمیه آشتیان در استان مرکزی رفت و بعد از دو سال در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد. در دوران طلبگی دیار و زادگاه خود را ترک نکرد و هراز چندگاهی به میان دوستان و همکلاسی‌ها می‌آمد تا از اوضاع و احوال فرهنگی آنها بی‌خبر نباشد.

علی نوجوانان و هم‌سن و سالان خود را جذب کرده بود و در زمان حضورش در روستا به انتشار تعالیم و احکام و قرآن می‌پرداخت و اولین هیأت فرهنگی و مذهبی به وسیله او تشکیل شد. به یاد دارم که کلاس‌های درس‌مان به خاطر بمباران‌های ناجوانمردانه رژیم بعثی در دل کوه‌ها و دره‌ها و یا زیر درختان روستا برگزار می‌شد. به خاطر نبود فضا و مکان در روستا و تنوع، علی بچه‌ها را بیرون از روستا می‌برد تا در میان سبزه‌زارها و کوهپایه‌ها با آرامش و صعه صدر احکام و مسائل دینی را به آنها بیاموزد.

* حضور علی در لشکر علی بن‌ابیطالب(ع)

شهید مؤمنی در ایامی که در قم تحصیل می‌کرد، در قالب لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد؛ رفتن علی به جبهه از روی معرفت و اخلاص بود؛ او خود را به عنوان مبلغ و روحانی معرفی نمی‌کرد، بلکه به عنوان نیروی رزمی در منطقه حضور داشت. او در یگان رزم هم سخت‌ترین مأموریت یعنی اطلاعات عملیات و گشتی رزمی را بر عهده گرفت.

شهید علی مومنی
حضور شهید مؤمنی در جبهه

علی اولین بار در منطقه «فاو» طی عملیات «والفجر 8» در سال 1364 از ناحیه پا مجروح شد؛ بار دوم به جزیره مجنون رفت؛ در خرداد 65 هنگامی که در یک دسته 12 نفره در جزیره مجنون برای شناسایی به قلب دشمن نفوذ می‌کند، در یک درگیری تن به تن با دشمن، علی در صحنه باقی می‌ماند.

* 15 سال بی‌خبری از علی

پدر و مادر و خواهرانی که عاشق تنها پسر خانواده بودند، سال‌ها خبری از علی نداشتند؛ پدرش بارها به مقر لشکر علی‌بن‌ابیطالب(ع) مراجعه کرد تا شاید خبری از علی به دست بیاورد، اما بعضاً همراهان و رزمندگانی که در این درگیری حضور داشتند، می‌گفتند: «در حین درگیری احساس کردیم که علی زخمی شده است و شاید هم شهید شده و نتوانستیم از او خبری بگیریم».

از خرداد 1365 تا خرداد 1380 در واقع 15 سال تمام، پدر و مادر علی چشم به راه او بودند تا شاید خبری از فرزندشان بگیرند؛ آنها علی را به امانت از ائمه اطهار(ع) گرفته بودند، به این فکر افتادند که برای یافتن و گرفتن خبری از فرزندشان باز هم به این خاندان توسل کنند. در زمان حکومت صدام که خانواده شهدا و مفقودالاثرها را به زیارت کربلا می‌بردند، ثبت‌نام کردند و این پدر و مادر پیر و منتظر به حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) رفتند؛ قبل از همه، مادر علی در حرم حضرت ابوالفضل(ع) با سوز دل و با عشق مادرانه خطاب به آقا می‌گوید: «آقا ابوالفضل تو را به زهرای مرضیه سوگند می‌دهم که بچه‌ام اگر در شکم ماهی است او را به من بازگردان وگرنه شما را به حضرت زهرا(س) شکایت می‌کنم».

شهید علی مومنی
استقبال مادر شهید از پیکر تنها پسرش

پدر و مادر علی از زیارت کربلا برگشتند؛ اهالی محل هم به دیدن آنها رفتند؛ یادم است هنوز 20 روز از بازگشت آنها نگذشته بود که پیکر پاک علی، بعد از 15 سال در جزیره مجنون تفحص شد و به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهدای دهلران آرام گرفت.

شهید علی مومنی
رجعت پیکر شهید 15 ساله بعد از 15 سال

نامش علی بود؛ همزمان با شهادت حضرت علی(ع) به دنیا آمد و در لشکر حضرت علی(ع) به شهادت رسید. 15 ساله بود و 15 سال هم پیکرش جلوی آفتاب گرم و سوزان مجنون همچون مولایش حسین بن علی(ع) باقی ماند.

شهید علی مومنی
استقبال مردم روستای بیشه‌دراز از شهید 15 ساله

* گریه‌های شبانه علی در راز و نیاز با خدا

فرخیه مؤمنی خواهر شهید «علی مؤمنی» در خاطره‌ای از برادرش تعریف می‌کرد: در سال 1362 و در یک شب سرد زمستانی علی برای گذراندن تعطیلات حوزه از آشتیان به خانه آمد.

آن شب هم پدرم برای خرید اجناس برای مغازه‌اش در بیشه‌دراز به خانه‌مان آمده بود. منزلی که ما در آن سکونت داشتیم یک اتاق بیشتر نداشت، اتاق را با استفاده از وسایل خانه به دو بخش تقسیم کرده بودیم، قسمتی را برای پذیرایی از مهمان و قسمت دیگری را برای اقامت خودمان اختصاص داده بودیم.

همه خوابیدیم اما چشم‌های بیدار علی خواب را از چشمان پدرم که او را بسیار دوست داشت گرفته بود، پدرم به علی گفت: «قوت قلبم برای تو زود است که رنج طاعت و عبادت را بر خود تحمیل کنی».

علی در جواب پدرم گفت: «معلوم نیست در سنین بالا موفق به انجام عبادت شوم، انسان باید از همین نوجوانی خودش را آماده کند».

شهید علی مومنی
تصویر سمت راست پدر شهید مؤمنی در انتظار آمدن پیکر فرزندش

* شهادتم را به مادرم تبریک بگویید

در بخشی از وصیت‌نامه شهید «علی مؤمنی» آمده است: «چقدر شهادت در راه خدا زیباست، مانند گل خوشبوست. من در این سرزمین این قدر با دشمن می‌جنگم تا پیروزی و موفقیت نصیبم گردد و یا به درجه رفیع شهادت نائل گردم، اگر لیاقت داشته باشم که در راه اسلام و قرآن شهید بشوم به مادرم تبریک بگویید چون به مهمانی خدا رفته‌ام. راستی که مرگ در راه خدا چه خوب و خواستنی است».

گفت‌وگو از عالم ملکی

منبع: فارس

 1 نظر

راهیان نور ثبت ملی شد

01 شهریور 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


سازمان میراث فرهنگی در ادامه ثبت میراث معنوی کشور، اقدام به ثبت ملی طرح سفرهای کاروان راهیان نور کرده است و آن را به عنوان میراث ناملموس ثبت و سند آن را به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس تحویل داده است.

به همین منظور قرار است روز چهارشنبه، سی ام مرداد ماه، در نشست شورای عالی هماهنگی این بنیاد، مدیران و مسئولان سازمانها و نهادهای کشوری و لشگری و نمایندگان برخی از وزرای عضو هیات امنای بنیاد گردهم بیایند و با همراهی معاون میراث فرهنگی کشور این سند ملی رونمایی شود.

منبع: مهر

 نظر دهید »

دوست داشتم به هنگام مرگ آنقدر زجر بکشم تا خداوند مرا پاک ببرد

27 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

در کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران، صدای گریه نوزادی پیچید و خانواده‌ای متدین در آذر ماه سال ۱۳۴۲ تولد او را جشن گرفتند و‌ محسن نامیدندش‌. ضعف توان جسمی، محسن را بار‌ها تا پای مرگ پیش برد، ولی خواست خداوند آن بود که محسن بماند.

محسن دوران شیرین کودکی را با شور و حال خاص خود گذراند و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه یغمایی جندقی تهران پشت سر گذراد. او که اسلام در وجودش ریشه دوانیده بود، با حضور در مساجد، شیرینی دین در کامش ریخته شد و جانش با دم مسیحایی امام (ره) روحی تازه گرفت.


محسن که نوجوانی آگاه بود، سپس در صف مبارزین رژیم طاغوت قرار گرفت و با انجام فعالیت‌های گوناگون در این جهاد بزرگ شرکت کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون دیگر دانش‌آموزان به هنرستان بازگشت و به تحصیل مشغول شد.

 

شهید محسن نورانی

فعالیت‌های ‌دوران دفاع مقدس:

جرقه‌های دسیسه از گوشه و کنار ایران جنایت آفرید و نورانی هم در تابستان سال ۱۳۵۹ پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان امام‌حسین (ع) عازم کردستان شد و با حضور در تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) یگان ذوالفقار شروع به خدمت ‌و در عملیات بیت‌المقدس شرکت کرد. مدتی بعد محسن به همراه حاج احمد متوسلیان، رهسپار سوریه و لبنان شد و به کمک شیعیان لبنان ـ که به مقابله با اسرائیل می‌پرداختند ـ شتافت. پس از پایان عملیات والفجر مقدماتی فرماندهی تیپ ذوالفقار را بر عهده گرفت.

محسن نورانی در خرداد ماه سال ۱۳۶۲ بنا به سنت حسنه نبوی با خواهر شهید علیرضا ناهیدی (فرمانده قبلی تیپ ذوالفقار) ازدواج‌ و زندگی مشترک خویش را در کنار سفیر خمپاره‌ها و به دور از آرامش در اسلام‌آباد غرب آغاز کرد؛ اما مدتی بعد، لذت دیدار پروردگار در کامش شیرین‌تر آمد و ندایی از عرش او را فرا خواند و در ۲۱/ ۵ / ۱۳۶۲ بر اثر برخورد چندین گلوله به شهادت رسید.

 


روایتی از همسر شهید:

خانم ناهیدی، همسر بزرگوار شهید نورانی‌ از ازدواجش با محسن این گونه یاد می‌کند: بلافاصله بعد از ازدواج به اسلام آباد غرب رفتیم و در آنجا ساکن شدیم.‌‌ همان روز اول مرا در خانه گذاشت و ‌به خط رفت. یک هفتهٔ بعد آمد. حال عجیبی داشت که برایم تعجب‌آور بود. معلوم بود که خیلی ناراحت است. وقتی علت را پرسیدم، با بغض گفت: «آن موقع که برادرت علی شهید نشده بود، فرمانده تیپ بود و به خاطر مسئولیتم اجازه نمی‌داد به خط مقدم بروم. الان هم که فرمانده تیپ شده‌ام، به هیچ وجه اجازه رفتن به خط را به من نمی‌دهند…».

من خوابی را که چند شب پیش دیده بودم، برایش تعریف کردم و گفتم: «اتفاقاً من هم خواب دیدم که تو شهید می‌شوی، روز و ساعتش را خدا می‌داند، ولی مطمئن باشد که انشاءالله شهادت نصیبت خواهد شد».

نماز شب‌های محسن حال و هوای عجیبی داشت. با آن که بیست سال بیشتر نداشت، چنان از درگاه خدا طلب بخشش می‌کرد و شهادت را در راه او درخواست می‌کرد که هر شنونده‌ای به حیرت می‌افتاد و دلش می‌لرزید.

هنگانی که برای آخرین دیدار، ساعت ۲ نیمه شب به خانه آمد، با وجود خستگی زیاد، هنگامی که همسرش به او گفت: «کمی استراحت کن، صبح زود می‌خواهی بروی جلو»، تبسمی کرد و گفت: «نه، می‌خواهم مقداری با تو صحبت کنم».

آن شب، محسن دستانش را حنا گرفت و عطر خوش رایحه‌ای به خود زد. همسرش به او گفت: «هیچ وقت آخرین دیدار را با برادرم علیرضا فراموش نمی‌کنم. وقتی حرف می‌زد، احساس عجیبی به من دست می‌داد. الان هم که شما دارید صحبت می‌کنید،‌‌ همان احساس را دارم».

به چشمان محسن که خیره شدم، دیدم به یک نقطه خیره شده ‌و به فکر فرو رفته است. اشک از چشمانش سرازیر شده بود. آهسته گفت: واقعاً خدا می‌خواهد این شهادت را نصیب من کند؟ واقعاً من لیاقت شهادت ‌در راهش را دارم؟

با این سخنان اشک از دیدگان همسرش جاری شد، محسن با تعجب گفت: بیشتر از این از شما انتظار داشتم، چی شد؟ روحیه‌ای که پس از شهادت علیرضا در تو بود، کجاست؟
همسرش گفت: «نه بخدا من برای این که شما شهید شوید گریه نمی‌کنم، گریه‌ام از روح والا و بزرگ و ارزشمند شماست و به مقام بالایی که نزد خدا دارید، غبطه می‌خورم. شما کجا هستید و دیگران کجا؟

محسن آهی کشید و گفت: خدا را شکر که همیشه یاری‌ام کرده است، از اول زندگی تا کنون.

چگونگی شهادت:

چند روز پیش از شهادت محسن نورانی، حاج همت در خوابی که دیده بود، خبر شهادت محسن و چگونگی آن را برایش تعریف کرد:
«محسن تو به شهادت می‌رسی و شهادت تو هم این طور است که دشمن اسیرت می‌کندو شرط آزادی‌ات را دادن اطلاعات و توهین به امام قرار می‌دهد، و وقتی تو خواستهٔ آن‌ها را برآورده نمی‌کنی، ابتدا تیری به پیشانی‌ات می‌زنند، سپس تیربارانت می‌کنند‌».


خواب حاج همت در ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ تعبیر شد. وقتی محسن همراه چند تن از همرزمانش از اسلام آباد غرب می‌آمدند، در کمین کومله گرفتار شدند. کومله پس از تیر‌اندازی به ماشین حامل محسن و دوستانش، نخست آن‌ها را مجروح می‌کنند، سپس به بالای پیکر بی‌جان محسن آمده و پس از این که از گرفتن اطلاعات ناامید می‌شوند، از او می‌خواهند ‌به امام توهین کند و وقتی او به امام درود می‌فرستد، اول تیری به پیشانی او زده، سپس تیربارانش می‌کنند.

 


وصیت نامه محسن نورانی:

بسمه تعالی

سپاس خدای را که هدایت کرد ما را به این دین که اگر هدایت نمی‌کرد ما از هدایت یافتگان نبودیم.

با سلام بر خانواده گرامی

مادر جان، من راه خود را یافته بودم باید در این راه فدا می‌شدم. چندین بار فکر می‌کردم که شاید هنوز خلوص نیت ندارم که هنوز هم زنده‌ام ولی بالاخره نصیبم شد.
می‌دانم که خیلی اذیتت کرده‌ام؛ از آن زمان که بچه بودم هر شب را بالای سرم می‌گذراندی و آن زمان هم که بزرگ شدم، روز خوشی را از من ندیدی می‌دانم. آرزو داشتی فرزند خوبی برایت باشم، آرزو داشتی بر خود ببالی و در درگاه خداوند سر بلند باشی ولی..‌. خدایا مرا ببخش.
پدر عزیزم، هرگز زحماتت را فراموش نخواهم کرد؛ از آن زمان که دو شیفته کار می‌کردی تا در خانواده‌ات سر‌بلند باشی. آرزو داشتی در پیری عصای دستت باشم، می‌دانم که فرزند خوبی برایت نبودم که برای بزرگ کردنم و سالم تحویل جامعه دادنم سعی خود را کردی ولی… خدایا مرا ببخش.

خواهشمندم بر جنازه من گریه نکنید ـ البته در پیش مردم ـ تا دشمنان بر عظمت اسلام پی ببرند و بدانند که شما ناراحت نیستید از این که فرزندتان در راه اسلام فدا شده است تا کور شود چشم منافق.
آنقدر گناه کرده‌ام که دوست داشتم جنازه‌ام به دست دشمن بیفتد و او آنقدر لگد به من بزند تا گناهانم در درگاه خداوند پاک گردد.

دوست داشتم در موقع مرگ آنقدر زجر بکشم تا خداوند مرا پاک ببرد. وقتتان را نمی‌گیرم از همگان درخواست بخشش دارم؛ از پدر، مادر، خواهران عزیزم، برادرانم و کلیه فامیل و دوستان.

منبع: تابناک

 2 نظر

درس گرفتن حزب الله از کتاب خاک‌های نرم کوشک

27 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیاء (عج) گفت: رزمندگان حزب الله از کتاب خاک های نرم کوشک درس می گرفتند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، حسین یکتا، در یادواره شهدای منطقه دروازه ری قم در مسجد حضرت ولی عصر با اشاره به گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی در جهان اظهار کرد: امروزه نام و یاد امام خمینی(ره) در همه جای دنیا وجود دارد که این به برکت خون شهیدان است و شهدا بر دل ها حاکمیت می کنند.

وی ادامه داد: امروز در کشمیر هندوستان زندگی شهدای ما را همچون شهید بابایی و شهید صیادشیرازی را روایت گری می کنند و جوانان کشمیری در هندوستان برای شهدا جان می دهند.

فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیاء (عج) استقبال از مناطق عملیاتی دفاع مقدس را فراوان دانست و افزود: اگر ما مرزها را باز کنیم و هزینه ها را پوشش دهیم، زائرین خارجی مناطق عملیاتی دفاع مقدس را پر می‌کنند.

وی اضافه کرد: بچه های حزب الله می گفتند که در جنگ 33 روزه هنگامی که کار درگیری قفل می کرد، کتاب خاک های نرم کوشک را می خواندند تا ببینند شهید برونسی چگونه به حضرت زهرا توسل کرده بود.

یکتا با اشاره به ضرورت خالص کردن نیت ها گفت: شهیدان به آن چه که رسیدند، به سبب نیت شان بوده، اما امروزه نیت های خالص کم شده است و عناوین برای ما مهم شده است.

فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیاء (عج) شهدا را در دل ها حاکم دانست و افزود: دختر نیویورکی در شلمچه می گفت که من خاک شلمچه را با خودم می برم تا در غروب های نیویورک با این خاک صحبت کنم.

وی ادامه داد: خداوند یاد شهدا را گسترش می دهد و خون شهیدان راه را برای ما باز می کند.

یکتا با اشاره به وضعیت آینده اظهار کرد: رویش نسل جدید در راه است که این نسل راه شهدا را دنبال می کند و فتح الفتوح های جمهوری اسلامی نزدیک است.

 3 نظر

عطر خاص یک شهید

23 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

بوی عــــــطرعجیبے داشت!

نام عطر را ڪہ میپرسیدم جـــواب سر بالا میداد

شهیــــد ڪہ شدت ووصیــــــت نامـہ اش نوشته بود :

بـہ خداقسم هیــــــــــچگاه عــــــــــطر نـــــــزدم؛

هرگاه خواستم معـــــــــــــطر شوم ،

از تـــــہ دل میگفتم:

◥السلام علیـــ ـــ ــــڪ یاابـــ ــ ــــاعـــ ــبداللـہ◣ . . .

 


 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 17

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

اوقات شرعی

امروز: دوشنبه 17 آذر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: