• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

ارث ابلیس

01 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

1. مکائد نفس و شیطان بسیار دقیق و باریک است
مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است.
انسان چون مفطور (آفریده شده) به حب نفس است، لهذا پرده خودخواهی، معایب او را برا خود او می پوشاند… مثلاً [در] تحصیل علم دیانت که از مهمات اطاعت و عبادات است، انسان گاهی مبتلا می شود در این عبادت بزرگ به ریا، در صورتی که خودش هم ملتفت نیست، به واسطه همان حجاب غلیظ حب نفس.
انسان میل دارد در محضر علما و رؤسا وفضلا مطلب مهمی را حل کند به طوری که کسی دیگر حل نکرده باشد، و خود او متفرد باشد به فهم آن، و هر چه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج (مسرور) است، و هر کس با او طرف شود میل دارد بر او غلبه کند و او را در بین جمعیت خجل و سرافکنده کند، وحرف خود را، حق یا باطل، به حق خصم فرو ببرد، و بعد از غلبه یک نحو تدلّل (ناز و عشوه) و فضل فروشی در خود ادراک می کند، اگر یکی از رؤسا هم تصدیق آن کند، نورٌعلی نور می شود. بیچاره غافل از آنکه اینجا در نظر علما و فضلا موقعیت پیدا کرده، ولی از نظرخدای آنها و مالک الملوک همه عالم افتاد، و این عمل را به امر حق تعالی وارد سجّین کردند(1).
باید به خدای تعالی از شرّ مکاید نفس پناه ببریم که مکاید آن خیلی دقیق است ولی اجمالاً می دانیم که اعمال ما خالص نیست. اگر ما بنده مخلص خداییم، چرا شیطان در ما این قدر تصرف دارد؟ با آنکه او با خدای خود عهد کرده است که به «عباد الله المخلصین» کار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آنها دراز نکند (2). به قول شیخ بزرگوار ما - دام ظلّه - شیطان، سگ درگاه خداست، اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند واو را اذیت نکند. سگ درخانه، آشنایان صاحبخانه را دنبال نکند. شیطان نمی گذارد کسی که آشنایی به صاحبخانه ندارد وارد خانه شود.
پس، اگر دیدی شیطان با تو سر و کار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای حق تعالی نیست. اگر شما مخلصید، چرا چشمه های حکمت از قلب شما به زبان جاری نشده، با اینکه چهل سال است به خیال خود قربةً الی الله عمل می کنید، با اینکه در حدیث وارد است که «کسی که اخلاص ورزد از برای خدا چهل صباح، جاری گردد چشمه های حکمت از قلبش به زبانش»(3). پس بدان اعمال ما برای خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و دردبی درمان همین جاست(4).

2. میزان در حبّ دنیا، علایقی است که انسان به اشیاء دارد
حب دنیا مبدأ همه چیز است «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة» (5)، مبدأ همه خطایا همین است. حب دنیا گاهی وقتها انسان را به آنجا می رساند که اگر موّحد هم هست، لکن اگر اعتقادش باشد که خدا از او دنیا را گرفته، در قلبش کدورتی حاصل می شود، یک بغضی حاصل می شود.
گفته شده است آن آخری که انسان می خواهد ارتحال کند از این عالم، می آیند شیاطینی که می خواهند نگذارند این آدم، موحد از این عالم بیرون برود، می آورند جلوی رویش چیزهایی را که دوست دارد. طلبه مثلاً کتاب دوست دارد، کتابش را می آورند و می گویند که ما آتش می زنیم، برگرد از این عقیده ای که [داری] و الا اینها را آتش می زنیم. آن که علاقه به فرزند دارد، آن که علاقه به چیز دیگر دارد [همین طور است].
خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهایند که مثلاً کاخ دارند؛ ممکن است یک نفر خیلی هم اهل دنیا نباشد، یک طلبه ای که کتاب داشته باشد اهل دنیا باشد، علاقه داشته باشد. میزان علاقه است؛ میزان دنیا، آن علایقی است که انسان به این اشیا دارد. و این علایق ممکن است آن دم آخر که انسان ببیند دارد از علایقش جدا می شود، دشمنی بیاورد با خدا؛ دشمن خدا بشود و از این
عالم برود(6).

3. خودخواهی و خودبینی، ارث ابلیس
معلوم است حجاب خودخواهی و خود بینی، از حجب غلیظه ای است که هر کس را که مبتلای به آن است از همه حقایق و درک تمام محسّنات و کمالات غیر و مقبّحات (زشتی ها) و نقایص خود باز می دارد. واین حجاب ارث ابلیس است، و در هر کس قوت گیرد منسلک در ذریه ابلیس خواهد شد، گرچه به صورت و ولادت مُلکیه، ولیده و ذریّه آدم باشد، زیرا که میزان در عالم انسانیّت و ملکوت، که شیئیّت اشیاء به آن است، ولادت ملکوتیّه است(7).


برای خواندن ادامه مطلب روی صفحه زیر کلیک کنید

صفحات: 1· 2

 1 نظر

ما کجا هستیم و بندگان حق کجا؟!

30 دی 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

1. ماها کجا هستیم و بندگان فرمان بر حق کجا؟!
از جناب عبد صالح عارف به وظایف عبودیت، صاحب مقامات وکرامات، علی بن طاووس - قدس الله نفسه - منقول است که روز اول تکلیف خود را جشن می گرفته و سور و سرور می کرده و عید محسوب می کرده، برای آنکه خدای تبارک و تعالی او را در آن روز مفتخر فرموده به اذن در فعل طاعات.
آیا برای این روح لطیف باید فعل طاعات را صبر در مکروهات کامنه (مخفی ) در باطن به شمار آورد؟ ماها کجا هستیم و این بندگان فرمانبر حق کجا. ما بازگمان می کنیم حق تعالی تحمیل به ما فرموده و تکالیف را زحمت و کلفت می دانیم. اگر یکی از ماهم زحمت کشد و در اول وقت فریضه را به جا آورد، می گوید که انسان باید این کار را بکند زودتر خود را راحت کنیم. همه بدبختی های ما از جهل و نادانی است و نقصان و فقدان ایمان است(1).

2. عظمت مقام انبیا
موسی بعد از اینکه تحت ربوبیت حق تعالی واقع شد و از این منازل گذشت، آن وقت عرض کرد: (أرنی أنظر إلیک) به من خودت را ارائه بده. ارائه بده یعنی من با چشم ببینمت… در عین حالی که به آنجا رسیده بود که متکلم بود، با خدا تکلم می کرد، [عرض کرد:] (ربّ أرنی أنظر إلیک ) جواب آمد که (لن ترانی ). یعنی - محتملاً - تا موسی هستی رؤیت نمی شود، تا توهستی نمی شود. لکن مأیوسش نکرد؛ ارجاعش کرد به این که (انظر الی الجبل ). این «جبل» چیست؟ این جبلی که تجلی حق بر موسی
نمی شود وبرآن می شود، این «جبل طور» است.


آیا این تجلی، یک تجلی بود که اگر آن روز مردم در کوه طور بودند آن را می دیدند؟ [آیا] مثل [رؤیت] شمس بود؟ این ولکن انظر الی الجبل وعده ملاقات است؛ نمی بینی (و لکن انظر الی الجبل فإن استقرّ مکانه فسوف ترانی).محتمل است که «استقر علی مکانه» مراد این جبل باشد؛ این جبل محتمل است که همان انانیت نفس موسی بوده [باشد] که باز بقایا داشته است، با همان تجلی جبل را «دک» کرد، به هم زد اوضاع انانیت را، و موسی به مقام موت رسید: (خرّ موسی صعقاً)(2).
برای ما اینها قصه است. آنچه آنها با قدم شهود یافته اند، برای ما که در این ظلمتکده هستیم، به صورت قصه است. جبل طور را برای ما گفته اند؛ تجلی هم به نظر ما می آید که یک نوری بوده است از کوه طور، که موسی دیده، دیگران هم می دیدند. اگر نور حسی بود خوب همه می دیدند. جبرئیل امین قرائت می کرد قرآن را برای رسول خدا، لکن آنهایی که آنجا بودند می شنیدند؟! ما یک شبحی می بینیم و از اصل غفلت داریم، از دور یک مسأله ای می شنویم. انبیا مثل آن آدمی هستند که خوابی دیده، چیزی
مشاهده کرد، لکن زبانش عقده دارد و مردم هم همه کر هستند: «من گنگ خواب دیده [و…»؛] هم آنها عاجزند از گفتن و هم ما عاجزیم از شنیدن (3). گفته اند، لکن برای ما نیست، ما همان اموری که قابل فهممان است می فهمیم(4).

3. تمام موجودات هستی، در حد خود ادراک دارند
این موجودات مادی را که ما خیال می کنیم قدرت، علم و هیچ یک از کمالات را ندارند، این طور نیست. ما درحجاب هستیم که نمی توانیم ادراک کنیم. همین موجودات پایین هم که از انسان پایین ترند، و ازحیوان پایین ترندو موجودات ناقص هستند، در آنها هم همه آن کمالات منعکس است، منتها به اندازه وجودی خودشان.
حتی ادارک هم دارند؛ همان ادراکی که در انسان هست در آنها هم هست: (إن من شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم )(5) بعضی از باب این که نمی دانستند می شود یک موجود ناقص هم ادراک داشته باشد، آن را حمل کرده بودند به این که تسبیح تکوینی است(6)؛ و حال آنکه آیه غیر از این را می گوید. تسبیح تکوینی را ما می دانیم که یعنی اینها موجوداتی هستند و علتی هم دارند. خیر مسأله این نیست، تسبیح می کنند.
در روایات، تسبیح بعضی از موجودات را هم ذکر کرده اند که چیست. (7).
در قضیه تسبیح آن سنگریزه ای که در دست رسول الله (ص) بوده (8). [آن ها] شنیدند که چه می گوید.
تسبیحی است که گوش من و شما اجنبی (دور) از اوست. نطق است؛ حرف است؛ لغت است، امانه به لغت ما، نه نطقش نطق ما است. اما ادراک است، منتها ادراک به اندازه سعه وجودی خودش. لَعلََّ (شاید) بعضی از مراتب عالیه، مثلاً از باب این که خودشان را می بینند که سرچشمه همه ادراکات هستند، بگویند که موجودات دیگر [ادراک] ندراند؛ البته آن مرتبه را ندارند. ما هم از باب این که ادراک نمی کنیم حقایق این موجودات را، ما هم محجوبیم، و چون محجوبیم، مطلع نیستیم، و چون مطلع نیستیم، خیال می کنیم [چیزی] در کار نیست (9).

پی نوشت ها :

1. - شرح چهل حدیث، ص 260.
2. - و لمّا جاء موسی لمیقاتنا و کلّمه ربّه قال ربّ ارنی انظر الیک قال لن ترانی و لکن انظر الی الجبل فإن استقرّ مکانه فسوف ترانی فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّاو خرّ موسی صعقا فلمّآ افاق قال سبحانک تبت الیک و انا اوّل المؤمنین. «و چون موسی به وعده گاه ما آمد و پررودگارش با او سخن گفت، موسی عرض کرد: پروردگارا خودت را به من بنما که تو را بنگرم، خداوند در پاسخ فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ولی به این کوه بنگر اگر به جای خویش برقرار ماند پس مرا توانی دید، وهمین که پروردگارش بر آن کوه جلوه کرد آن را متلاشی و هموار کرد و موسی بیهوش افتاد و چون به خود آمد، گفت: منزهی تو، سوی تو باز می گردم که من مؤمن نخستینم».سوره اعراف: آیه 143.
3. - تمام بیت این است:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
4. 123- تفسیر سوره حمد، ص 138- 137.
124- «هیچ چیزی نیست مگر آن که به حمد او تسبیح گویند، لکن شما تسبیح آنها را نمی فهمید. سوره اسراء: آیه 44.
6. 125- تفسیر کشاف، ج 2، ص 451، ذیل آیه 44 اسراء. تفسیر کبیر فخر رازی، ج 20، ص 219، ایل آیه فوق.
7. - بحارالانوار، ج 61، ص 27، «کتاب السماء و العالم»، «باب عموم احوال الحیوان و اصنافها»، حدیث 8.
8. - در ضمن حدیث طولانی از حضرت علی (ع) آمده است: و محمد (ص) سبّحت فی یده تسع حصیات تسمع نغماتها فی جمودها و لا روح فیها، لتمام حجة نبوّته. «در دست حضرت رسول (ص) برای این که برهان نبوتش کامل گردد نُه ریگ و سنگریزه دردست او تسبیح کرد به گونه ای که آواز آنها با این که جماد و بی روح بودند شنیده شد». اثبات الهداة، ج 2، ص 45.
9. - تفسیر سوره حمد، ص 102- 101.
منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.

 

 1 نظر

قلبتان به دست کیست؟

29 دی 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

1. قلبتان به دست کیست؟
میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح، قدم نفس و قدم حق است. اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او برای پیدایش قوای نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، ریاضت باطل و سلوک آن منجر به سوء عاقبت می باشد. و دعوی های باطله نوعاً از همین اشخاص بروز می کند. واگر سالک به قدم حق سلوک کرد و خداجو شد، ریاضت او حق و شرعی است، و حق تعالی از او دستگیری می کند به نص آیه شریفه که می فرماید: (والذین جاهدوا فینا لنهدیّنهم سبلنا) (1)

کسی که مجاهده کند در راه ما، هر آینه هدایت می کنیم او را [به] راههای خود. پس کارش به سعادت منجر شده، خودی از او افتد و خودنمایی از او دور گردد. ومعلوم است کسی که اخلاق حسنه خود وملکات فاضله نفس را به چشم مردم بکشد و ارائه به مردم بدهد، قدمش قدم نفس است و خودبین و خودخواه وخودپرست است، و با خودبینی، خداخواهی و خدابینی، خیالی است خام و امری است باطل و محال.
مادامی که مملکت وجود شما از حب نفس و حب جاه و جلال و شهرت و ریاست به بندگان خدا پُر است، نمی توان ملکات شما را ملکات فاضله دانست و اخلاق شما را اخلاق الهی شمرد. کار کن در مملکت شما شیطان است، و ملکوت و باطن شما صورت انسان نیست. و پس از گشودن چشم برزخ ملکوتی خود را به صورت غیر انسان، مثل یکی از شیاطین مثلا، می بینید.
و حصول معارف الهیه و توحید صحیح از برای همچو قلبی که منزلگاه شیطان است محال است. وتا ملکوت شما ملکوت انسانی نباشد وقلب شما از این اعوجاج ها و خودخواهی ها پاک نباشد، منزل حق تعالی نباشد. در حدیث قدسی است که می فرماید: «لا یسعنی ارضی ولا سمائی، بل یسعنی قلب عبدی المؤمن»(2).


هیچ موجودی آینه جمال محبوب نیست، مگر قلب مؤمن. متصرف در قلب مؤمن حق است نه نفس. کارکن در وجود او محبوب است. قلب مؤمن خودسر نیست، هرزه گرد نیست: «قلب المؤمن بین إصبعی الرحمن، یقلبّه کیف یشاء»(3).
دست حق در مملکت قلب او متصرف است، تقلیب و تقلب قلب او با خود حق تعالی است. ای بیچاره! تو که عابد نفسی و متصرف در قلب تو شیطان وجهل است و دست تصرف حق را از قلب خود منقطع کردی، چه ایمانی داری که مورد تجلی حق و سلطنت مطلق گردی؟ پس، بدان تا به این حال هستی و این رذیله «خودنمایی» در تو است، تو کافر بالله هستی و در سلک منافقین محسوب می شوی، گرچه به خیال خود مسلمی و مؤمن به خدایی.


ای عزیز بیدار شو و پنبه غفلت را از گوش بیرون کن و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان که تورا خدای تعالی برای خود آفریده، چنانچه در حدیث قدسی می فرماید: «یابن آدم خلقت الأشیاء لأجلک، و خلقتک لأجلی»(4).
یعنی ای پسر آدم! همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خود آفریدم… تو و قلب تو یکی از نوامیس الهیه هستید، حق تعالی غیور است نسبت به ناموس خود، این قدر پرده دری مکن به ناموس حق تعالی، دست درازی را روا مدار. بترس از غیرت حق تعالی که تو را در این عالم همچنان رسوا کند که هرچه خواهی اصلاح کنی نتوانی.


تو در مملکت خود در حضور حضرات ملائکه و انبیاء عظام، پرده ناموس الهی را پاره می کنی، واخلاق فاضله را، که به واسطه آنها اولیا تشبّه به حق پیدا می کنند، تسلیم غیر حق می کنی و قلب خود را به دشمن حق می دهی و شرک می ورزی در باطن ملکوت خود. بترس از آنکه حق تعالی علاوه بر آنکه ناموس ملکوت تو را پاره کند و تو را پیش انبیاء عظام و ملائکه مقربین مفتضح و رسوا کند، در همین عالم تورا مفتضح کند به فضیحتی که جبران پذیر نباشد و پاره شدن عصمتی که وصله بردار نباشد.
حق تعالی «ستّار» است، ولی «غیور» هم هست، «ارحم الراحمین» است، ولی «اشدّ المعاقبین» هم هست. ستر می فرماید تا وقتی از حد نگذرد. ممکن است خدای نخواسته این کار بزرگ و این رسوایی ناهنجار غیرت را بر ستر غلبه دهد (5).

ادامه مطلب را با کلیک روی صفحه زیر بخوانید

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

آیت‌الله‌خوشوقت؛ فقیهی در تراز آخرالزمان‌شیعه

28 دی 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

1)“حضرت آیت الله عزیزالله خوشوقت” یک فقیه به تمام معنی آخرالزمانی است. “آخرالزمان” دورانی از تاریخ حیات بشر است که بیش از همه چیز به سهمگی نبودن فتنه هایش شناخته میشود. آخرالزمان فتنه آبادی است که آوردگاه دشوارترین ابتلائات الهی و نشانگاه بیشترین ریزشهای ظاهر الصلاحان جامعه بشری است. “آخرالزمان” جشنواره حضور و نفوذ پیچیدهترین فتنهه ای تاریخ و نزدیکترین درهم فرورفتگی نشانه های حق و باطل است. در چنین شرایط بغرنجی از تزلزل، تحیّر و تشویش فقیهی خواهد توانست به مثابه فقیه آخرالزمان عمل کند که تراز تشخیص سره از ناسره و پایداری بر سبیل درست را به نقطه اوج خود رسانده باشد. فقیه آخرالزمانی، فقیهی هماره در اوج است و همین در اوج بودن مدام است که به او امکان میدهد تا با قرارگرفتن در فراز پیچیده ترین ابتلائات تاریخ بشر، حتی برای لحظهای گرفتار مناسبات طوفانی درون آن نشود.

2)به نظر میرسد تعبیرات اخیر مقام معظم رهبری در خصوص عظمت شخصیت “آیتالله خوشوقت” و توصیه مومنین جهت تمسک به دامن ایشان در طوفانهای پیش روی شیعه، فقط عباراتی برای معارفه بیشتر مردم با او نیست، بلکه؛ باید به مثابه آئینی درک شود که در آن آخوند شیعه تراز آخرالزمان رونمایی میشود؛ همو که قرار است در مردافکن ترین فرازهای تاریخ، خیل عظیمی از آحاد جبهه حق را دستگیری و راهنمایی کند.

به عبارت دیگر مقام معظم رهبری با بیان این عبارات عمیق و غلیظ در عین حال تلاش دارد تا نقطه اوج آخوند تراز زمانه را نشان دهد. در این چارچوب آیت الله خوشوقت مشابه بسیاری از علمای انقلابی و ولایی سده اخیر، فقط اسلامشناسی عادل و مجاهد نیست بلکه استعاره منحصر به فردی از فقیه شیعی است که بصیرت لازمه حیات طیبه در آخرالزمان را در نقطه اوج خود داراست. به دیگر معنا او به مدد دانش و تقوای بینظیر خود به چنان اندوخته همه جانبه و لایزالی از بصیرت دست یافته که به اتکاء آن میتوان از پس همه فتنهها و طوفانهای حال و آینده برآمد. حدّت بینش آیتالله خوشوقت یکتنه از شدت پیچش همه ابتلائات آخرالزمان بیشتر است.

3)قرار گرفتن یک فقیه بر ستیغ بینش و بصیرت، در عین حال شاخص معتبر و دقیقی برای اطمینان به اصالت فرآیند تفکر دینی و سبک زندگی مذهبی او نیز هست.

این واقعیت دلالت تامی بر حجتیت مشی تربیتی و تبلیغی به ظاهر ساده ولی بهغایت دقیق و عمیق آیت الله خوشوقت در تأکید بی محابا و بدون استثناء به “تقوا” به مثابه نقطه انحصاری رهایی انسان از همه رذیلتها و پیوند او به همه فضیلتها دارد. “سفارش به تقوا” در گفتمان تربیتی “آیت الله خوشوقت” به قدری محوری، مرکزی و تکراری است که به جرأت میتوان گت مکت اخلاقی و تربیتی ایشان در همین سفارش ساده تمام میشود. اصولاً وجه تمایز گفتمان اخلاقی آیت الله خوشوقت با بسیاری از گفتمانهای اخلاقی دیگر درهمین نکته ساده ولی کلیدی است که پرداختن به تزکیه و تربیت اخلاقی، بهمعنای تقویت صفات نیک روحانی و زدودن صفات بد نفسانی، بدون روانکردن پیشینی تقوا، کنشی بیفایده و وقت تلفکن است.

در نظر او تمرینهای مرسوم اخلاقی شدن و مشغولیت های موسوم به مباحثات و مطالعات اخلاقی، بدون پیش زمینه تقوا و پرهیزکاری، فاقد حداقلی از تأثیرات عینی و واقعی در درمان نفس است. آیت الله خوشوقت تقوا را به مثابه زیرساخت گریزناپذیر هر نوع کنش اخلاقی صحیح مطرح میکند و اصلاحات ریشهای و واقعی و نه سطحی و کاذب اخلاق را در پرتو آن امکانپذیر میداند. بر این اساس وی بر القاء مدام پرهیزکاری و حتی تکرار لفظ تقوا در مقام تربیت نفوس تعصب شدیدی نشان میدهد.

شاید بتوان گفت که احتراز همه جانبه از “اخلاق فارغ از تقوا” مهمترین وجه تمایز گفتمان تربیتی- مذهبی آیت الله خوشوقت از سایر گفتمانهای مرسوم باشد.

4)پایداری همه جانبه آیت الله خوشوقت بر “سبک زندگی مسجدی” به عنوان قدیمی ترین و در عین حال کارآمدترین سبک پایداری مذهبی اسلام از ویژگیهای دیگر منش فرهنگی- تبلیغی اوست. در زمانهای که در ذهنیت بسیاری از نخبگان مذهبی کشور، “مسجد داری” به فعالیتی وقت تلف کن و کم بازده مشهور شده است، استقامت بیش از نیم قرن این فقیه عظیم را بر اداره یکی از کوچکترین مساجد شهر تهران و چه بسا ایران، باید به مثابه نهضت موثری از مقاومت فرهنگی بر حیثیت و اهمیت راهبردی و مورد غفلت مسجد درک شود.

5)شخصیت آیت الله خوشوقت فارغ از مزیت های ذاتی خود، به جهت همنشینی همه جانبه و تمام عیار با چهار تن از بزرگترین فقها و عرفای سده اخیر شیعه واجد یک ویژگی منحصر به فرد و ویژه دیگر است. آیت الله خوشوقت در حقیقت حد وسط امام خمینی، علامه طباطبایی، آیت الله بهجت و مقام معظم رهبری است. از این جهت در میان علمای معاصر شاید به غیر از علامه مصباح یزدی هیچ شخصیتی نظیر آیت الله خوشوقت وجود نداشته باشد. آیت الله خوشوقت یکی از تافتگان جداباقتهای از بهشت معنوی و قداست الهی است که خداوند متعال در این وانفسای آخرالزمانی برای شیعیان به غنیمت نگه داشته است. شاید اگر توفیق درک محضر او نصیب نمی شد تصور محضر بزرگانی مثل شیخ مفید، سیدبن طاووس، شیخ صدوق، میرزای بزرگ، سید احمد کربلایی، آخوند ملا قربانعلی زنجانی، آقا سید علی قاضی، علامه طباطبایی و … غیرممکن مینمود.

گویا تقدیر بر آن است که در تنگناهای نفسگیر آخرالزمانی تاریخ، این عارف عظیم القدر به نمایندگی از همه عرفای برجسته شیعه به مثابه یکی از اصلیترین پشتیبانان معنوی و روحانی نظام اسلامی و علمدار آن حضرت آیت الله الظمی امام سید علی خامنه ای عمل کند.

منبع: هفته نامه نه دی

 1 نظر

خوشبختی و مودت

26 دی 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

مؤثرترین حرفی که انسان را از تنگنای ذلت و خواری رهانیده و از حضیض معنویات، به درجات عالی می‌رساند، مؤدّت و آمیزش بشری است.
با اندک توجهی به خط مشی زندگی فرهیختگان و بزرگان علم و ادب جهان خواهیم دید، تنها واژه ای که آن‌ها را از یک شخص ساده به مقام والایی رسانده، نیکی و یک ایده‌ی هم نوعدوستی است، اگر در تأئید این مطلب بخواهیم به یک شخصیت عالی رتبه اشاره کنیم، بهتر از هرکس مقام والای اخلاقی و انسانی بنیان گذار مکتب جهان ساز اسلام، حضرت محمد بن عبدالله (ص) پیامبر بزرگوارمان است. او در تنگدستی می‌فرمود: « الفقرُ فخری» و در غنا و بی نیازی هرگز آثاری از نخوت و تکبر به رخسار مبارکش راه نمی‌یافت، و همیشه تسلیم خواست و اراده‌ی پروردگار جهانیان بود.


حضرت در هر وضع و موقعیتی که قرار می‌گرفت با اصحاب و یاران بود. تار و پودش را از مودّت، سازگاری و آمیزش بشری سرشته بودند، و همیشه در زندگی سنبل والای اخلاق و خوشخویی، و نمونه یک انسان واقعی بود. به گفته‌ی شاعر گرانمایه: « آدمی را آدمیت لازم است» و کجا انسانیت را می‌توان یافت جز در جامه‌ی محبت و خوشخویی.


یکی از بزرگان تاریخ گفته است «جامه‌ی نیکبختان را از دو چیز بافته‌اند: تارش از نیکوکاری و پودش از خوشخویی و مردم داری.»
آری، پس چرا ما چنین نباشیم؟! چرا نیکی نکنیم؟! مگر طالب شخصیت‌های والا، و خواستار مراتب عالی انسانی نیستیم؟
چه خوب و بجاست که رفتار و کردار بزرگانی چون پیغمبر گرامی اسلام (ص) را خط مشی زندگی خود قرار دهیم و همیشه خوب و مهربان و خوشخو، و خوش برخورد باشیم، تا نتایج آن را هر روز و هر ساعت در برخورد با دیگران از نزدیک لمس کنیم. و آن باشیم که خدا خواهد … به امید آن روز….

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 151
  • 152
  • 153
  • ...
  • 154
  • ...
  • 155
  • 156
  • 157
  • ...
  • 158
  • ...
  • 159
  • 160
  • 161
  • ...
  • 174

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

اوقات شرعی

امروز: شنبه 22 آذر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: