ارث ابلیس
1. مکائد نفس و شیطان بسیار دقیق و باریک است
مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است.
انسان چون مفطور (آفریده شده) به حب نفس است، لهذا پرده خودخواهی، معایب او را برا خود او می پوشاند… مثلاً [در] تحصیل علم دیانت که از مهمات اطاعت و عبادات است، انسان گاهی مبتلا می شود در این عبادت بزرگ به ریا، در صورتی که خودش هم ملتفت نیست، به واسطه همان حجاب غلیظ حب نفس.
انسان میل دارد در محضر علما و رؤسا وفضلا مطلب مهمی را حل کند به طوری که کسی دیگر حل نکرده باشد، و خود او متفرد باشد به فهم آن، و هر چه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج (مسرور) است، و هر کس با او طرف شود میل دارد بر او غلبه کند و او را در بین جمعیت خجل و سرافکنده کند، وحرف خود را، حق یا باطل، به حق خصم فرو ببرد، و بعد از غلبه یک نحو تدلّل (ناز و عشوه) و فضل فروشی در خود ادراک می کند، اگر یکی از رؤسا هم تصدیق آن کند، نورٌعلی نور می شود. بیچاره غافل از آنکه اینجا در نظر علما و فضلا موقعیت پیدا کرده، ولی از نظرخدای آنها و مالک الملوک همه عالم افتاد، و این عمل را به امر حق تعالی وارد سجّین کردند(1).
باید به خدای تعالی از شرّ مکاید نفس پناه ببریم که مکاید آن خیلی دقیق است ولی اجمالاً می دانیم که اعمال ما خالص نیست. اگر ما بنده مخلص خداییم، چرا شیطان در ما این قدر تصرف دارد؟ با آنکه او با خدای خود عهد کرده است که به «عباد الله المخلصین» کار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آنها دراز نکند (2). به قول شیخ بزرگوار ما - دام ظلّه - شیطان، سگ درگاه خداست، اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند واو را اذیت نکند. سگ درخانه، آشنایان صاحبخانه را دنبال نکند. شیطان نمی گذارد کسی که آشنایی به صاحبخانه ندارد وارد خانه شود.
پس، اگر دیدی شیطان با تو سر و کار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای حق تعالی نیست. اگر شما مخلصید، چرا چشمه های حکمت از قلب شما به زبان جاری نشده، با اینکه چهل سال است به خیال خود قربةً الی الله عمل می کنید، با اینکه در حدیث وارد است که «کسی که اخلاص ورزد از برای خدا چهل صباح، جاری گردد چشمه های حکمت از قلبش به زبانش»(3). پس بدان اعمال ما برای خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و دردبی درمان همین جاست(4).
2. میزان در حبّ دنیا، علایقی است که انسان به اشیاء دارد
حب دنیا مبدأ همه چیز است «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة» (5)، مبدأ همه خطایا همین است. حب دنیا گاهی وقتها انسان را به آنجا می رساند که اگر موّحد هم هست، لکن اگر اعتقادش باشد که خدا از او دنیا را گرفته، در قلبش کدورتی حاصل می شود، یک بغضی حاصل می شود.
گفته شده است آن آخری که انسان می خواهد ارتحال کند از این عالم، می آیند شیاطینی که می خواهند نگذارند این آدم، موحد از این عالم بیرون برود، می آورند جلوی رویش چیزهایی را که دوست دارد. طلبه مثلاً کتاب دوست دارد، کتابش را می آورند و می گویند که ما آتش می زنیم، برگرد از این عقیده ای که [داری] و الا اینها را آتش می زنیم. آن که علاقه به فرزند دارد، آن که علاقه به چیز دیگر دارد [همین طور است].
خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهایند که مثلاً کاخ دارند؛ ممکن است یک نفر خیلی هم اهل دنیا نباشد، یک طلبه ای که کتاب داشته باشد اهل دنیا باشد، علاقه داشته باشد. میزان علاقه است؛ میزان دنیا، آن علایقی است که انسان به این اشیا دارد. و این علایق ممکن است آن دم آخر که انسان ببیند دارد از علایقش جدا می شود، دشمنی بیاورد با خدا؛ دشمن خدا بشود و از این
عالم برود(6).
3. خودخواهی و خودبینی، ارث ابلیس
معلوم است حجاب خودخواهی و خود بینی، از حجب غلیظه ای است که هر کس را که مبتلای به آن است از همه حقایق و درک تمام محسّنات و کمالات غیر و مقبّحات (زشتی ها) و نقایص خود باز می دارد. واین حجاب ارث ابلیس است، و در هر کس قوت گیرد منسلک در ذریه ابلیس خواهد شد، گرچه به صورت و ولادت مُلکیه، ولیده و ذریّه آدم باشد، زیرا که میزان در عالم انسانیّت و ملکوت، که شیئیّت اشیاء به آن است، ولادت ملکوتیّه است(7).
برای خواندن ادامه مطلب روی صفحه زیر کلیک کنید
صفحات: 1· 2