• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

تولید یک محصول برای ترویج سبک زندگی اسلامی

22 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


برای ترویج سبک زندگی اسلامی به نظرتون چه چیزی احتیاجه ؟ چه چیزی باعث ترغیب میشه؟

مقاله نوشتن ؟ حرف زدن و بیان سبک زندگی بزرگان؟ تولید محصول؟

به نظر بنده برای ترویج و ترغیب مردم به داشتن سبک زندگی ایرانی - اسلامی تولید محصول متناسب با همه اشرافی که به سبک زندگی بزرگان داریم خیلی میتونه خوب باشه

این یک سفره ایرانی - اسلامی است که جهت سبک زندگی متناسب با فرهنگ ما تولید شده.

من که خودم خیلی لذت بردم و خیلی ترغیب شدم که تهیه کنم.

شما هم اگر خوشتون اومد حتما تهیه کنیدش و به دیگران هم توصیه کنید.

 

 

سفره ایرانی - اسلامی

 1 نظر

تعجب‌آمریکایی‌ها از رمان‌خوانی رهبر انقلاب

22 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


سال گذشته ماهنامه داستان در شماره سوم خود، گفت‌وگویی با سیدمحمود گلابدره‌ای منتشر کرده بود که روایت زندگی این نویسنده از زبان خودش است و ناگفته‌ها و ناشنیده‌های بسیاری دارد. در این بخش تکه‌های جالبی از روایت‌های گلابدره‌ای در آمریکا ، برخوردش با نویسندگان روشنفکر و فراری و کلاس‌های قصه نویسی‌اش را می‌آوریم:

محمود گلابدره ای

**تو همان میبدی والا حضرت اشرف! هستی؟

مجله جوانان ذکایی که در آمریکا می آمد نقد یک خانم را چاپ کرده بود بر رمان «دال» که من نوشته‌ام. ذکائی یک نسخه از این شماره مجله را برای به سوئد فرستاد. تلفن کرد گفت دوست داری بیای آمریکا؟ برایت دعوت نامه می‌فرستم . دیدم اگر ذکایی «جوانان» قبل از انقلاب مرا دعوت کند، برایم خوب نیست.

با او نرفتم. ولی وقتی رسیدم آمریکا، آمد دنبالم. توی ماشین حرف می‌زد که کی آمدی کجا می‌روی و از این حرف‌ها. رادیوی ماشین روشن بود.

رادیو آمریکا گفت: سرانجام محمود گلابدره‌ای هم از رژیم جلاد جمهوری اسلامی گریخت و به آمریکا آمد.

گفتم ذکایی تو به اینها گفتی من آمدم؟ گفت به خدا تقصیر من نیست. همه فهمیده‌اند و باید مصاحبه کنی و حرف بزنی. قرار شد مصاحبه کنیم. روی آنتن زنده رادیو گفتم: «تو همان علیرضا میبدی هستی که پیش والا حضرت اشرف پهلوی بودی و براش مجله در می‌آوردی؟»

قطع کرد. میبدی توی آمریکا گفته بود: من چریک فدایی بودم در سیاهکل تیر خوردم و فرار کردم» حالا او شده قهرمان ایرانی‌ها که آنجا هستند.

**آقای نویسنده مردمی!

محمود دولت آبادی، یک قصه درباره انقلاب یا 8 سال جنگ این مردم ننوشته است. آقای نویسنده مردمی! تو که این همه کتاب نوشته‌ای، خب یک صفحه هم درباره ماجراهای جنگ بنویس. 2 صفحه ای درباره صدام بنویس که به سرزمین تو حمله کرده. این یک نویسنده است!


**رهبری که رمان می‌خواند

توی آمریکا، وقتی به آمریکائی‌ها می‌گفتم رهبر سیاسی ایران، ژان کریستف و دن آرام و رومن رولان و جنگ و صلح می‌خواند، باور نمی‌کردند. می‌گفتند مگر آخوندها از این چیزها می‌خوانند؟ می‌دانستند دروغ نمی‌گویم. می‌پرسیدند واقعا؟ می‌گفتم بله. ولی فضای روشنفکری در ایران چنان است که نمی‌توانند به این آدم که از همه فرهنگی‌تر و با مطالعه‌تر است، افتخار کنند. آدمی که این همه کتاب خوانده و به اتفاق های فرهنگی دقت دارد.

* در کلاس‌های داستان نویسی مجبورشان می‌کردم با مداد بنویسند

اولین بار در فرهنگسرای جوان سال 81 داشتم می‌رفتم کلاس داستان نویسی. 50-60 نفر می‌آمدند سر کلاس. کاکایی و قزوه هم کلاس شعر داشتند. جلسه اول گفتم من محمود گلابدره‌ای‌ام و می‌خواهم چکیده آنچه می‌دانم به شما بگویم.

ساعت یک بعدازظهر کلاس شروع می‌شد. آژانس می‌آمد دنبالم. آن زمان توی غار دارآباد بودم. از دم غار سوار می‌شدم، از دارآباد تا فرهنگسرای جوان. سر ساعت کلاس شروع می‌شد. بعد در را می‌بستم و کسی را راه نمی‌دادم. از جلسه اول مجبورشان می‌کردم بنویسند. با مداد، نه با خودکار. می‌گفتم چه یک خط، چه یک صفحه، چه 5 هزار صفحه.

بنویسید چه طور پایتان به اینجا کشیده شده و از کجا آمده‌اید. هر کس می‌آمد، می‌گفتم اسم 5 نویسنده ایرانی را بگو. بعضی‌ها اسم یک نویسنده را هم به زور می‌گفتند. اگر طرف نویسنده‌ها را می‌شناخت و می‌گفت، می‌پرسیدم کدام کتابش را خوانده‌ای؟ هر جلسه که می‌آمدند، باید یک قصه می‌آوردند. می‌خواندند و بقیه درباره قصه حرف می‌زدند.

**آئین قصه نویسی/ تو آمریکا به همه می‌گفتم بگویید «اذا زلزلت الارض زلزال‌ها»

نه. راهش همین است. می‌گفتم سفرنامه ناصر خسرو و کشف الاسرار را بخوانید. می‌گفتم همه با هم بگویید «اذا زلزلت الارض زلزال‌ها». همه با هم می‌گفتند و آهنگ آیه توی کلاس می‌افتاد. بعد می‌گفتم چه حسی دارید. گیر می‌کردند. توی امریکا می‌رفتم روی سن، می‌گفتم می‌دانید من از کجا آمده‌ام؟ می‌گفتم از ایران. بعد می‌گفتم یک جمله به زبان اجدادم می‌گویم، خودتان معنی‌اش را می‌فهمید. به زبان فارسی نه، که زبان مادرم است. به زبان پدری.

می‌گفتم بعد از من تکرار کنید و بگویید چه حسی دارید. داد می‌زدم «اذا زلزلت الارض زلزال‌ها» و چند بار تکرار می‌کردم. طرف می‌گفت «YOU ARE TALKING ABOUT EARTH QUICK». درباره زمین لرزه حرف می‌زنی.

این‌ها را به چه کسی بگویم؟ به تلویزیون؟ می‌گفتم بله، این یک آیه قرآن است. حالا توی این کلاس‌ها هم همین کار را می‌کردم. چند بار آیه را تکرار می‌کردیم تا بچه‌ها آهنگ نثر را درست یاد بگیرند.سال گذشته ماهنامه داستان در شماره سوم خود، گفت‌وگویی با سیدمحمود گلابدره‌ای منتشر کرده بود که روایت زندگی این نویسنده از زبان خودش است و ناگفته‌ها و ناشنیده‌های بسیاری دارد. در این بخش تکه‌های جالبی از روایت‌های گلابدره‌ای در آمریکا ، برخوردش با نویسندگان روشنفکر و فراری و کلاس‌های قصه نویسی‌اش را می‌آوریم:

**تو همان میبدی والا حضرت اشرف! هستی؟

مجله جوانان ذکایی که در آمریکا می آمد نقد یک خانم را چاپ کرده بود بر رمان «دال» که من نوشته‌ام. ذکائی یک نسخه از این شماره مجله را برای به سوئد فرستاد. تلفن کرد گفت دوست داری بیای آمریکا؟ برایت دعوت نامه می‌فرستم . دیدم اگر ذکایی «جوانان» قبل از انقلاب مرا دعوت کند، برایم خوب نیست.

با او نرفتم. ولی وقتی رسیدم آمریکا، آمد دنبالم. توی ماشین حرف می‌زد که کی آمدی کجا می‌روی و از این حرف‌ها. رادیوی ماشین روشن بود.

رادیو آمریکا گفت: سرانجام محمود گلابدره‌ای هم از رژیم جلاد جمهوری اسلامی گریخت و به آمریکا آمد.

گفتم ذکایی تو به اینها گفتی من آمدم؟ گفت به خدا تقصیر من نیست. همه فهمیده‌اند و باید مصاحبه کنی و حرف بزنی. قرار شد مصاحبه کنیم. روی آنتن زنده رادیو گفتم: «تو همان علیرضا میبدی هستی که پیش والا حضرت اشرف پهلوی بودی و براش مجله در می‌آوردی؟»

قطع کرد. میبدی توی آمریکا گفته بود: من چریک فدایی بودم در سیاهکل تیر خوردم و فرار کردم» حالا او شده قهرمان ایرانی‌ها که آنجا هستند.

**آقای نویسنده مردمی!

محمود دولت آبادی، یک قصه درباره انقلاب یا 8 سال جنگ این مردم ننوشته است. آقای نویسنده مردمی! تو که این همه کتاب نوشته‌ای، خب یک صفحه هم درباره ماجراهای جنگ بنویس. 2 صفحه ای درباره صدام بنویس که به سرزمین تو حمله کرده. این یک نویسنده است!


**رهبری که رمان می‌خواند

توی آمریکا، وقتی به آمریکائی‌ها می‌گفتم رهبر سیاسی ایران، ژان کریستف و دن آرام و رومن رولان و جنگ و صلح می‌خواند، باور نمی‌کردند. می‌گفتند مگر آخوندها از این چیزها می‌خوانند؟ می‌دانستند دروغ نمی‌گویم. می‌پرسیدند واقعا؟ می‌گفتم بله. ولی فضای روشنفکری در ایران چنان است که نمی‌توانند به این آدم که از همه فرهنگی‌تر و با مطالعه‌تر است، افتخار کنند. آدمی که این همه کتاب خوانده و به اتفاق های فرهنگی دقت دارد.

* در کلاس‌های داستان نویسی مجبورشان می‌کردم با مداد بنویسند

اولین بار در فرهنگسرای جوان سال 81 داشتم می‌رفتم کلاس داستان نویسی. 50-60 نفر می‌آمدند سر کلاس. کاکایی و قزوه هم کلاس شعر داشتند. جلسه اول گفتم من محمود گلابدره‌ای‌ام و می‌خواهم چکیده آنچه می‌دانم به شما بگویم.

ساعت یک بعدازظهر کلاس شروع می‌شد. آژانس می‌آمد دنبالم. آن زمان توی غار دارآباد بودم. از دم غار سوار می‌شدم، از دارآباد تا فرهنگسرای جوان. سر ساعت کلاس شروع می‌شد. بعد در را می‌بستم و کسی را راه نمی‌دادم. از جلسه اول مجبورشان می‌کردم بنویسند. با مداد، نه با خودکار. می‌گفتم چه یک خط، چه یک صفحه، چه 5 هزار صفحه.

بنویسید چه طور پایتان به اینجا کشیده شده و از کجا آمده‌اید. هر کس می‌آمد، می‌گفتم اسم 5 نویسنده ایرانی را بگو. بعضی‌ها اسم یک نویسنده را هم به زور می‌گفتند. اگر طرف نویسنده‌ها را می‌شناخت و می‌گفت، می‌پرسیدم کدام کتابش را خوانده‌ای؟ هر جلسه که می‌آمدند، باید یک قصه می‌آوردند. می‌خواندند و بقیه درباره قصه حرف می‌زدند.

**آئین قصه نویسی/ تو آمریکا به همه می‌گفتم بگویید «اذا زلزلت الارض زلزال‌ها»

نه. راهش همین است. می‌گفتم سفرنامه ناصر خسرو و کشف الاسرار را بخوانید. می‌گفتم همه با هم بگویید «اذا زلزلت الارض زلزال‌ها». همه با هم می‌گفتند و آهنگ آیه توی کلاس می‌افتاد. بعد می‌گفتم چه حسی دارید. گیر می‌کردند. توی امریکا می‌رفتم روی سن، می‌گفتم می‌دانید من از کجا آمده‌ام؟ می‌گفتم از ایران. بعد می‌گفتم یک جمله به زبان اجدادم می‌گویم، خودتان معنی‌اش را می‌فهمید. به زبان فارسی نه، که زبان مادرم است. به زبان پدری.

می‌گفتم بعد از من تکرار کنید و بگویید چه حسی دارید. داد می‌زدم «اذا زلزلت الارض زلزال‌ها» و چند بار تکرار می‌کردم. طرف می‌گفت «YOU ARE TALKING ABOUT EARTH QUICK». درباره زمین لرزه حرف می‌زنی.

این‌ها را به چه کسی بگویم؟ به تلویزیون؟ می‌گفتم بله، این یک آیه قرآن است. حالا توی این کلاس‌ها هم همین کار را می‌کردم. چند بار آیه را تکرار می‌کردیم تا بچه‌ها آهنگ نثر را درست یاد بگیرند.

 

 1 نظر

چه کنیم تا رزق و روزی ما زیاد شود؟

22 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


رزق فقط پول و درآمد نیست، بلکه هر نعمتی که از جانب خداوند منّان به بنده‌اش می‌رسد، رزق است
اول بدانیم که رزق فقط پول و درآمد نیست، بلکه هر نعمتی که از جانب خداوند منّان به بنده‌اش می‌رسد، از نعمت سلامتی و علم گرفته تا پدر، مادر، همسر و اولاد و تا ایمان و معنویت یا توفیق توبه و زیارت و نیز متاع دنیا، و کلاً هر آن چه به انسان فایده برساند، همه رزق است.



و دوم بدانیم که کثرت مال، دلیل بر کثرت رزق نیست، چرا که معلوم نیست آن مال قابل استفاده باشد و درست نیز مصرف شود و فایده‌ای هم برساند، شاید فقط اندوخته باشد و یا به جای فایده، ضرر برساند، به آن که دیگر نمی‌توان رزق گفت. «رزق، چیزى است كه مورد انتفاع واقع شود و ربطى به زیادى و كمى مال ندارد.»(1)

و سوم بدانیم که آن چه حاصل می‌گردد و در راه باطل و حرام مصرف می‌گردد، رزق خدا نیست، بلکه معلول و محصول گناه و ابزاری برای هبوط و هلاکت بیشتر است که انسان برای خود مهیا می‌کند.

حال به چند آیه از قرآن کریم در خصوص «رزق» توجه نماییم:

الف - قبل از هر چیزی دقت و باور کنیم که رزقِ مرزوق با رازق است و رازق نیز همان خالق و ربّ است:

«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» (هود، 6)

ترجمه: هیچ جنبده‏اى در زمین نیست مگر آنكه رزقش به عهده خداست.

پس دیگران چیزی ندارند که بخواهند رازق خود یا غیر خود باشند، بلکه همه فقیر، عبد و مروزق هستند، لذا باید رزق را از او (رازق) طلب نمود و دانسته و ندانسته یا عمداً و سهواً، دیگری را در رزاقیت شریک ندانست.

ب - سپس باور کنیم که خداوند غنی و کریم، ما را خلق نکرده است که یک عمر برای یافتن رزق برای تأمین معاش دنیا بدویم، آن را خودش بر عهده گرفته است، بلکه فرمود شما را برای عبادت (بندگی) خلق کردم تا رشد کنید و خلیفة‌الله شوید و مقرب درگاهم گردید، من که نگفتم بدوید برای من ناب و آب و رزق بیاورید، گفتم ایمان و اخلاص و عمل صالح بیاورید که به نفع خودتان است:

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ، ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ، إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (الذاریات، 58)
ترجمه: من جن و انس را نیافریدم مگر براى اینكه عبادتم كنند، نه مى‏خواهم مرا روزى دهند، و نه طعامم دهند، چون كه خدا رزاق و داراى نیرویى متین است.

پس سعی و تلاش در بندگی، قدر و اندازه و ظرفیت انسان را برای اخذ و کسب رزق خدا افزایش می‌دهد. لذا اگر فرمود کار و تلاش کنید و برای انسان چیزی به جز تلاش او نیست، یعنی کار برای کسب رزق و روزی و افزایش ظرفیت و نقش‌آفرینی در چرخه حیات، لازمه رشد انسان است.

ج - پس اصل و تکلیف عبادت و بندگی است و اعلاءترین تجلی عبادت، همانا نماز است. فرمود:
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی» (طه، 14)
ترجمه: منم الله، (خدایى كه) جز من خدایى نیست پس مرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار.

از این رو فرمود که برو اهل خود (خانواده، نزدیکان، آشنایان و …) را به نماز امر کن، من که از تو رزق و روزی نخواستم که بی‌توجه به بندگی و نماز، همه عمرت را صرف آن کنی، بلکه رزق را من می‌دهم، تو دنبال بندگی برو:
«وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» (طه، 132)
ترجمه: و کسان خود را به نماز امر كن و خود (نيز) با همه نيرو بر (مراعات) آن شكيبايى كن، ما از تو هيچ روزى نمى‏طلبيم (تا توانش را نداشته باشى)، اين ماييم كه تو را روزى مى‏دهيم، و عاقبت (نيك) از آن تقواست.

پس نماز سبب افزایش توان و ظرفیت اخذ فضل و رحمت الهی و فراوانی رزق و روزی می‌شود.

د - با توجه به نکات فوق، معلوم می‌شود که اگر رزق و روزی ما کم است و دچار گرفتاری می‌شویم، در حالی که خدای غنی، کریم، منّان و رزاق، روزی دهنده است، لابد ما مشکلی برای اخذ رحمت و نعمت بیکران الهی داریم. باورها و کارهایی داریم که خوب نیست، سوء است، فحشاء (زشت کاری) است و این امور مانع گشایش و افزایش رزق (معنوی و مادی) و بالتبع بروز مشکلات در زندگی می‌گردد و بدترین گناه همان فراموش کردن خدا و ترک ذکر خدا (که بیان شد در نماز متبلور است) می‌باشد، لذا فرمود:
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى» (طه، 124)
ترجمه: و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‏كنيم.

ﻫ - حال که باورهای غلط و مشرکانه، اعمال زشت و گناهان، سبب تنگی و گرفتاری معیشت می‌شود، معلوم است که استغفار (طلب بخشش) و توبه (بازگشت از گناه)، که آن نیز مصداقی برای عبادت است، سبب گشایش، افزایش و برکت رزق (دنیوی و اخروی) می‌گردد - لذا فرموده‌اند که هر گاه دچار گرفتاری یا تنگی رزق شدید، زیاد استغفار کنید و خداوند متعال وعده فرمود:
«وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ» (هود، 3)
ترجمه: و اينكه از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، سپس به سوى او بازگرديد تا شما را با بهره خوشى (از زندگى) تا مدّتى معين (در نهایت مرگ) برخوردار نمايد و به هر صاحب فضلى فضل او را (پاداش دنيوى و اخروى كمالات هر صاحب كمالى را به تناسب كمالش) عطا نمايد. و اگر روى بر تابيد، بى‏ترديد من بر شما از عذاب روزى بزرگ بيم دارم.

نتیجه:
پس سبب گشایش و افزایش رزق در یک کلمه و معنا خلاصه می‌شود که آن «عبادت» و بندگی با خلوصِ باریتعالی است که در مصادیق متفاوتی تجلی دارد که از آن جمله است: کسب معرفت، ایمان، اخلاص، نماز، تلاوت قرآن کریم، دعا، پرهیز از گناه، استغفار، توبه، صله ارحام، انفاق و صدقه، کار و تلاش در هر عرصه و صنفی برای خدا نه برای نان، امر به معروف (از جمله نماز) و نهی از منکر (معصیت خدا) و … .
پس با معرفت، اخلاص و لذت تمام بندگی کنیم، او خود رازقی غنی، جواد و کریم است.


پی نوشت ها:
1_(ترجمه المیزان، ج‏3، ص221)
منبع:جام

 2 نظر

چهار آتش که دامن هر انسانی را می گیرد!

22 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

همه شواهد و روایات و آیات رسیده نشان می دهد اگر در این دنیا نتوانیم آنگونه که مرضی خداوند است به اعمال شایسته بپردازیم زندگی بعد از مرگ، زندگی دشواری برای انسان خواهد بود


به هر اندازه که زندگی این دنیا رنگ خدایی داشته باشد به همان میزان آسایش و راحتی در سرای اخروی برای انسان رقم خواهد خورد؛چراکه هر عمل نیک مان موجب نجات مان از مهلکه های آخرت خواهد بود.
در روایتی از امام المتقین علی(ع) به چهار آتش که همزمان با در قبرگذاشتن هر جسدی به سراغ او می آید اشاره شده و کلید نجات از آن نیز معرفی شده است.

ایشان می فرمایند:

هرگاه مرده ای را در قبرش بگذارند چهار آتش او را در میان می گیرند:

1- نماز می آید و یکی از آن چهار آتش را خاموش می کند

2- روزه می آید و یکی دیگر را خاموش می کند

3- صدقه می آید و آتش دیگر را خاموش می سازد

4-و علم و دانش می آید و آتش چهارم را خاموش می سازد و سپس (علم )می گوید :اگر من به انها می رسیدم حتما خودم همه آنها را خاموش می کردم ،پس چشمت روشن باد که من با تو هستم و هرگز بدی و ناگواری نخواهی دید.(1)

البته طبیعی است که مراد از علم و دانش در این روایت، دانشی است که در مسیر خیر باشد و در جهت رضایت الهی باشد.چنین دانشی هم می تواند خود عالم را در جهت اهداف الهی و خدایی حرکت دهد و هم جامعه را به سمت صلاح و نیکی هدایت کند.


پی نوشت :

1_(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ص 247)

منبع: قدس آنلاین


 1 نظر

۱۵توصیه حاج آقا دولابی برای سبک زندگی

22 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)


استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:

1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7.تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.


13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14.دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است…شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.”

15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 273
  • 274
  • 275
  • ...
  • 276
  • ...
  • 277
  • 278
  • 279
  • ...
  • 280
  • ...
  • 281
  • 282
  • 283
  • ...
  • 399

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

اوقات شرعی

امروز: پنجشنبه 04 دی 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: