• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

ای کاش های قرآنی

01 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

آرزوی دیرینه

آنچه در این نوشتار می خوانید، آرزوهایی است که قرآن کریم آنها را از زبان انسان روایت کرده و زبان حال نیکان و بدان و آرزوی قلبی ‏آنان را دردنیا و آخرت ترسیم کرده و در حقیقت، سالک طریق کمال و جمال را به این حقایق نورانی و انسان ساز متوجه نموده است تا از سرمایه ی زندگانی خود بهترین بهره را برد و در روز قیامت نیز که «یوم التغابن: روز حسرت خوردن» است، به عذاب جان سوز الهی و تأسف جانکاه «یا لیتنی » دچار نشود و به رستگاری و همجواری با اولیای رحمانی نایل آید.
‏از این رو، موضوع یادشده را دو ساحت دنیوی و اخروی ارائه کرده، ای کاش های قرآنی را در این دو سرای زندگانی بررسی می نماییم. باشد که چرخ هدایت افروزد و طریق سعادت گشاید و آرزوهای ما را رنگ قرآنی وخدایی بخشد.
‏در شماره ی نخست این مقاله، به بیان آرزوهای زشت و زیبا در دنیا می پردازیم و بیان آرزوهای بدان و نیکان در عالم آخرت را به وقتی دیگر وا می نهیم.


آرزوی های زشت و زیبا در دنیا

به طور کلی، در سرای دنیا که خود زمینه ساز و مزرعه ی آخرت به شمار می رود، دو نوع آرزو مطرح است. قرآن کریم نیز به خوبی دو گروه از انسان ها و آرزوهایشان را ترسیم نموده است؛ یکی آرزوی بدان و غافلان، و دیگری تمنای پاکان و مؤمنان.
1. ای کاش صاحب جاه و ثروت می شدیم!
‏قارون که از دانشمندان بنی اسرائیل و پیروان موسی کلیم الله و حافظ تورات بود، وقتی به ثروت و دارایی رسید، سرکش و مغرور شد و با حضرت موسی(ع) و هارون به مخالف پرداخت. گروهی از مردم، فریفته ی ثروت قارون شدند و آه سوزان از دل بر کشیدند و آرزو کردند ای کاش به جای قارون بودند و لذت ها و شیرینی های دنیا را، حتی برای مدتی کوتاه می چشیدند. از این ‏رو، چنین گفتند: ( … یا لَیتَ لَنا مِثلَ ما أوتِی قارُونُ إِنَّهُ لَذُوه حَظٍّ عَظیمِ)؛ ای کاش ما نیز مثل آنچه به قارون داده شده است، داشتیم. همانا او ‏صاحب بهره ی بزرگ است. (سوره ی قصص، آیه ی 79)


آیات بعد، به شدت این نوع نگرش را سرزنش می کند و پاداش الهی را از بهره ی دنیا بسی بالاتر و بهتر ‏معرفی می نماید و در واقع، صبرکنندگان بر لذاید زود گذر دنیایی و شکیبایان بر سختی عدم دلبستگی به متاع اندک دنیا را در شمار مؤمنان و صالحان می داند. آری! ‏زشت ترین آرزو درسرای دنیا آن است که به جای ایمان به حق و عمل صالح، از زیاده خواهی و جستجوی بیش از حدّ مال و مکنت دنیوی سرچشمه گیرد. چنین آرزویی جز غفلت و سرگرمی به لذایذ زودگذر ‏دنیایی و گمراهی و شقاوت نتیجه ای نخواهد داشت. بدیهی است که چنین کسی در آخرت نتیجه ی خواهش های دنیایی خویش را آشکارا می بیند و آه جان سوز بر می کشد که: (یا لَیتَها کانَتِ القاضِیَةَ * ما أغنی عَنِّی مالِیَه * هَلَکَ عَنَّی سُلطانِیَه)؛ ای کاش آن [مرگ] کار را تمام می کرد! مال من مرا سودی نبخشید [و] قدرت من ازکف برفت.(سوره ی حاقه، آیه ی27-29)


2‏. ای کاش فراموش می شدم!
‏در آیات قرآن، زیباترین آرزوها در سرای دنیا از زبان زنی مقدس و مطهر چون مریم عمران (س) بیان شده است. آن هنگام که از شدت درد فرزندی که در شکم داشت، به زیر درخت خشکیده خرما پناه برد، مشکلات پیش رو و نگرانی از تهمت ها و زخم زبان های دیگران، گویی سنگینی کوهی از درد و غم را بر ‏وجود او می افکند. از این رو، آرزو کرد که: (… یا لَیتَنی مِتُّ قَبلَ هذا وَ کُنتُ نَسیاً مَنسِیّاً)؛ ای کاش ‏من پیش از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم! (سوره ی مریم، آیه ی23)


‏این آرزوی مریم مقدس (س) برخاسته از اوج نجابت، عفت و پاکدامنی او بود و به پویندگان طریق پاکی، به ویژه زنان مسلمان این درس را می آموزد که والاترین ارزشی که زنان، تمام حیات معنوی شان را در گرو آن می بینند، این است که در اندیشه ی حفظ عفت و نجابت خویش باشند و حتی گمان این که دیگران کوچک ترین اندیشه ی ناروایی را در موردشان داشته باشند، باعث گردد که مریم گونه چنین آرزویی کنند و این گونه، به برکت بهرمندی از طهارت راستین، شایسته ی پرورش مسیحادمان الهی و مؤمنان تأیید شده به روح قدسی شوند. آری! این آرزو، به حق زیباترین تمنایی است که در دار وجود تحقق می یابد؛ زیرا مردان بزرگ از دامان زنان پاکدامن به معراج می روند و سعادت جامعه در گرو سعادت و طهارت زنان آن جامعه است و چنین زنانی هستند که در قلعه ی آرامش الهی به سر می برند و چشمه ساران بهشتی از زیر قدم های مریم گونه شان جاری می شود تا بستر اجتماع انسانی را حیات معنوی و طراوت و سرسبزی روحانی بخشد؛ ( فَناداها مِن تَحتِها ألَّا تَحزنَی قَد جَعَلَ رَبُّکِ تَحتَکِ سَرِیاً)؛ پس، از زیر [پای] او [فرشته] وی را ندا داد که: غم مدار، پروردگارت زیر [پای] تو چشمه ی آبی پدید آورده است(سوره ی مریم، آیه ی24)
منبع: نشریه بشارت، شماره ی 70

 1 نظر

الگوهای ازدواج موفق (2)

01 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

3. ازدواج جُویَبِر و ذَلفاء

ازدواج یکی از یاران فقیر و نازیبای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام جویبر با دختری زیبا و از خانواده اشراف به نام ذلفاء، درس های فراوانی برای همه ما دارد، از این رو مناسب است متن کامل را از زبان امام باقر علیه السلام که در معتبرترین منبع حدیثی شیعه، یعنی کتاب الکافی نقل شده است، بیان کنیم.
ابوحمزه ثمالی می گوید: نزد امام باقر علیه السلام بودم که مردی اجازه ورود خواست. امام به او اجازه ورود داد. وی به امام سلام کرد و امام به او خیر مقدم گفت و او را نزدیک خود نشاند و از حالش پرسید.
مرد گفت فدایت شوم، از دختر یکی از دوستان شما به نام ابن ابی رافع خواستگاری کردم و او مرا به خاطر زشتی، فقر و غربت رد کرد. من از این ماجرا چنان غمگین شدم که در آن لحظه مرگم را آرزو کردم.
امام به او فرمود: به عنوان فرستاده من نزد او برو و بگو: محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب به تو می گوید دخترت را به عقد منجح بن رباح درآور و او را رد نکن!
آن مرد با خوشحالی از جا برخاست و با شتاب بیرون رفت.
امام فرمود: مردی از اهل یمامه به نام جویبر نزد پیامبر آمد و اسلام آورد. او مرد متدین و خوبی بود؛ اما کوتاه قد، مستمند، برهنه و از زشت رویان سودانی بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حمایت از او را به خاطر غریب و فقیر بودنش بر عهده گرفت و از سهم خود، یک صاع خرما برای او معین ساخت. دو ردای بلند نیز به او داد و خواست ملازم مسجد باشد و شب ها در آنجا بخوابد. جویبر مدتی بر این حال بود تا آنکه شمار تازه مسلمانان غریب و نیازمند در مدینه زیاد شد و دیگر در مسجد جایی برای آنان نماند.
در پی آن خداوند به پیامبر وحی فرستاد که مسجد را تطهیر کند و کسانی را که شب در مسجد می خوابند، از آنجا بیرون آورد و تمام درب ها به سوی مسجد را - جز در خانه علی علیه السلام - ببندد. کسی با حالت جنابت از مسجد عبور نکند و هیچ غریبی در آنجا نخوابد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز دستور داد درب ها - جز در خانه علی علیه السلام را ببندند و خانه فاطمه علیهاالسلام را نیز به حال خود واگذاشت. آنگاه فرمان داد سقفی برای مسلمانان برپا کنند. به این ترتیب جایگاهی به نام صفه فراهم شد و از افراد غریب و مستمند خواست روز و شب را در سایه آن بگذرانند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه دستش باز بود، برایشان گندم، خرما، جو و کشمش می آورد و مسلمانان نیز چنین می کردند و در پی ابراز محبت حضرت به اصحاب صفه، با آنها مهربانی می نمودند و صدقات خود را به آنان می دادند.
روزی چشم حضرت به جویبر افتاد و دلش به حال او سوخت. فرمود: ای جویبر! شاید مناسب باشد همسری برگزینی تا هم زمینه ساز عفت تو باشد و هم تو را در دنیا و آخرت یاری رساند. جویبر عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد، چه کسی به من اعتنا می کند.
به خدا سوگند! نه حسب دارم، نه نسب، نه مال، نه زیبایی کدام دختر با این حال به من تمایل نشان می دهند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جویبر! خداوند به برکت اسلام هر کس را که در جاهلیت عزیز بود، خوار کرد و هر کس را که خوار بود، عزیز نمود. هر کسی که در جاهلیت خوار بود، به برکت اسلام عزت یافت و خداوند به برکت اسلام، نخوت و تفاخر به حسب و نسب جاهلی را از بین برد.
از این رو امروز سفید و سیاه، قریشی، عرب و عجم همگی فرزندان آدم شمرده می شوند. خداوند آدم را از خاک آفرید و محبوب ترین مردم در روز قیامت نزد خداوند، مطیع ترین آنان در برابر فرامین الاهی و پرهیزکارترین آنان خواهند بود. ای جویبر! امروز من در میان مسلمانان کسی را نمی شناسم که بر تو برتری داشته باشد؛ مگر کسی که از تو پرهیزکارتر و مطیع تر باشد.
نزد زیاد بن لبید که از اشراف بنی بیاضه است، برو و بگو: من فرستاده رسول خدا نزد تو هستم. او می خواهد دخترت ذلفاء را به تزویج جویبر درآوری. وقتی جویبر نزد زیاد بن لبید رسید، شماری از بستگان او نزدش حضور داشتند. جویبر اجازه ورود خواست و داخل شد و سلام کرد و گفت: من فرستاده رسول خدا نزد تو هستم و برای کاری آمده ام. آیا آن را آشکارا بگویم یا پنهانی با تو در میان بگذارم.
زیاد گفت: آشکارا بگو، چون پیام رسول خدا برای من مایه شرافت و افتخار است.
جویبر گفت: رسول خدا از تو خواسته است دخترت ذلفاء را به تزویج جویبر درآوری.
زیاد گفت: آیا رسول خدا تو را برای این پیام نزد من فرستاد؟
جویبرگفت: آری. بر من روا نیست که بر پیامبر دروغ ببندم.
زیاد گفت: ما دختران خود را جز به همگنان خود از انصار نمی دهیم؛ ای جویبر باز گرد تا من خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات کنم و عذر خود را با ایشان در میان گذارم.
جویبر از نزد زیاد خارج شد؛ در حالی که با خود می گفت: به خدا سوگند؛ نه قرآن براساس نگرش زیاد نازل شده است و نه پیامبر بر این اساس نگرش او فرستاده شده است.
دختر زیاد که در اتاق خود بود، سخن جویبر را شنید و کسی را نزد پدر فرستاد و از پدر خواست نزد وی بیاید. وقتی زیاد نزد دخترش رفت، ذلفاء گفت: این چه سخنی بود که به جویبر گفتی؟
زیاد پیام رسول خدا را با دخترش در میان گذاشت. ذلفاء گفت: به خدا سوگند جویبر با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر او دروغ نبسته است. کسی را بفرست تا جویبر را بازگرداند.
زیاد کسی را فرستاد و جویبر بازگشت. زیاد به او گفت: خوش آمدی، همین جا بمان تا من باز گردم.
آنگاه زیاد نزد رسول خدا رفت و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! جویبر نزد من آمد و پیام شما را رساند. من به او چیزی نگفتم و صلاح دیدم که خود به دیدار شما بیایم و بگویم که ما دختران خود را جز به همگنانمان از انصار نمی دهیم.
حضرت فرمود: ای زیاد! جویبر مؤمن است و مؤمن هم کفو مؤمن و مسلمان هم کفو مسلمان است. ای زیاد! دخترت را به او بده و از او روی برنگردان.
امام باقر علیه السلام افزود: زیاد به خانه بازگشت و آنچه را از پیامبر شنیده بود، با دخترش در میان گذاشت. دختر گفت: اگر از فرمان پیامبر سر بپیچی، کافر می شوی، پس مرا به عقد او درآور. زیاد از نزد دخترش خارج شد و دست جویبر را گرفت و نزد اطرافیانش برد و دخترش را براساس سنت خدا و رسول به عقد جویبر درآورد و مهر او را خود برعهده گرفت و جهیزیه دخترش را فراهم ساخت.
پس از آماده کردن مقدمات، شخصی را نزد داماد فرستادند تا بپرسند آیا منزل دارد تا عروس را نزدش روانه سازند. جویبر گفت: به خدا سوگند! من هیچ مالی ندارم. به دستور زیاد جویبر را آماده کردند و برایش خانه، فرش و اثاث خانه فراهم ساختند و دو لباس به او پوشاندند و ذلفاء را به خانه داماد بردند.
جویبر شب هنگام وارد خانه شد و چون چشمش به ذلفاء، خانه و اثاث آن و بوی خوش افتاد، به گوشه ای از خانه خزید و تا طلوع فجر به تلاوت قرآن، رکوع و سجود پرداخت و چون بانگ اذان شنید، از خانه خارج شد. همسرش نیز برای نماز برخاست و وضو ساخت و نماز صبح به جای آورد. از او پرسیدند آیا جویبر نزد تو آمد؟ ذلفاء گفت: سراسر شب مشغول تلاوت قرآن، رکوع و سجود بود، تا آن هنگام که صدای اذان را شنید و برای نماز خارج شد. همین ماجرا شب دوم تکرار شد و اطرافیا این امر را از زیاد پنهان ساختند.
چون روز سوم شد و جویبر به سان دو شب گذشته عمل کرد، ماجرا را به زیاد خبر دادند. زیاد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، ای رسول خدا! به تزویج جویبر فرمان دادی و به خدا به رغم آنکه در حد وصلت با ما نبود، به خاطر اطاعت از فرمان شما، پذیرفتم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چه کار ناروا از او دیده اید؟ زیاد گفت: برای او خانه و اثاث خانه فراهم کردم و دخترم را به خانه او فرستادم. جویبر دیر هنگام به خانه آمد، اما نه با دخترم صحبت کرد و نه به او نگریست و نه به او نزدیک شد. او به گوشه ای خانه خزید و تا اذان صبح به تلاوت قرآن، رکوع و سجود پرداخت و به او نزدیک نشد و با او سخن نگفت؛ تا حالا که من نزد شما آمده ام. گمان می کنم میل به زنان در او نباشد، لذا من منتظر نظر شما هستم. زیاد این جملات را گفت و از محضر پیامبر خدا خارج شد.
حضرت او را خواست و پرسید: آیا به زنان میل نداری؟ جویبر در پاسخ گفت: مگر من مرد نیستم؟! ای رسول خدا! من به شدت به زنان میل دارم. حضرت پرسید: اما به من عکس آن را خبر داده اند، پس مشکل تو چیست؟
جویبر گفت: ای رسول خدا! وارد خانه وسیعی شدم، فرش، اثاث خانه و همسر زیباروی معطری را دیدم و به یاد اوضاع و احوال گذشته ام افتادم. دوست داشتم به پاس این لطف الاهی، از خداوند به خاطر نعمت هایی که به من ارزانی داشته است، تشکر کنم و با حقیقت شکر به او تقرب جویم. از این جهت تا صبح به تلاوت قرآن، رکوع و سجود و به شکر خدا مشغول شدم تا آنکه صدای اذان شنیدم و برای نماز خارج شدم. روز تصمیم گرفتم روزه بگیرم و سه روز و شب به این ترتیب عمل کردم و به گمانم اعمال من در برابر آنچه خداوند به من بخشیده، اندک است. با این حال امشب رضایت همسر و خانواده وی را فراهم می سازم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی را نزد زیاد فرستاد تا حقیقت را به او بازگوید. آنان از این ماجرا خوشحال شدند. جویبر هم به آنچه گفته بود، عمل کرد. وی سرانجام در یکی از غزوه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسید. خدایش رحمت کند. (1)
4. ازدواج ملاصالح مازندرانی و آمنه بیگم

از نمونه هایی که می توان به عنوان الگوی ازدواج موفق برشمرد، ازدواج ملا محمد صالح مازندرانی با آمنه بیگم، دختر علامه محمد تقی مجلسی اول و خواهر علامه محمد باقر مجلسی دوم است. نقطه جالب توجه در این ازدواج، آن است که هر دو از عالمان و فرهیختگان عصر خود به شمار می رفتند و در عین حال زندگی مشترک خود را با کمال سادگی آغاز کردند.
بدین منظور نخست به اختصار به زندگی آنان نگاهی می اندازیم و سپس چگونگی ازدواجشان را مرور می کنیم.
محمدصالح مازندرانی (م. 1086) فرزند ملااحمد سروی مازندرانی، یکی از علما و مروجان بزرگ مذهب شیعه در قرن یازدهم هجری در شهر اصفهان بود او عالمی محقق و نویسنده ای ماهر به شمار می رفت. محمد صالح فراگیری علوم اسلامی را از اوان کودکی نزد پدر آغاز کرد و پیش از رسیدن به سن بلوغ، در سن یازده سالگی به اصفهان رفت و در حجره کوچک یکی از مدارس اصفهان ساکن شد. چون شهریه اش بسیار ناچیز بود، تهیه پوشاک، خوراک و روغن چراغ مطالعه برای مطالعه برایش مقدور نبود، لذا به ناچار برای مطالعه در شب های بلند، از نور وضوخانه استفاده می کرد.
با این حال شب و روز از تحصیل، مطالعه و تحقیق غافل نبود. وی را مردی خودساخته و زحمت کش معرفی کرده اند. پس از گذشت زمانی کوتاه در کسب مراتب علمی و مقامات معنوی پیشرفت چشمگیری نمود؛ به گونه ای که علامه مجلسی اول از همت بلند و تلاش بی وقفه اش به شگفت آمد. دیری نپایید که محمد صالح مازندرانی در شمار شاگردان ویژه مجلسی قرار گرفت.
محمد صالح مازندرانی شرح نفیسی بر اصول کافی با عنوان شرح اصول الکافی دارد که تنها شرح کامل بر اصول کافی ثقه الاسلام کلینی است. او همچنین بر کتاب معالم و زبده الاصول نیز شرحی مفید نگاشت. استاد فقهاء وحید بهبهانی می نویسد:
حال مجتهدان که همواره احتیاط را از دست نمی دهند، مساوی با حال جد من عالم ربانی و فاضل صمدانی مولانا محمد صالح مازندرانی است. از پدرم محمد اکمل شنیدم، می فرمود پس از آنکه معظم له از شرح اصول کافی فراغت یافت، درصدد برآمد تا فروع کافی را نیز شرح کند، یکی از عالمان معاصرش به او می گوید: کسی که می خواهد فروع کافی را شرح کند، باید دارای قوه قدسیه اجتهاد باشد، ملاصالح به خیال آنکه شاید بدان قوه نرسیده، از شرح فروع کافی منصرف می شود و حال آنکه اگر کسی شرح اصول کافی را به دقت بررسی و مطالعه نماید، می فهمد که معظم له به آخرین پایه فقه فقاهت رسیده و از مایه علمی برخوردار بود. شرح مزبور حاکی از آن است که جد ما در اوایل عمر به درجه اجتهاد نائل آمده است.
آمنه خاتون یا آمنه بیگم، یکی از چهار دختر عالم بزرگوار علامه محمدتقی مجلسی اول (1070-1033 ق) است. سال تولدش مشخص نیست. مؤلف ریاض العلماء، که هم زمان با وی می زیست، از او با عنوان فاضله، عالمه، صالحه و متقیه یاد کرده است.
آمنه بیگم از زنان نادر روزگار بود و بعدها به عقد شاگرد مجلسی اول، یعنی ملا محمد صالح مازندرانی در آمد.
در فضیلت و عظمت علمی این بانو همین بس که گاه گره های سخت علمی شوهر فاضله و فرهیخته اش را می گشود و در جمع و تدوین بحارالانوار، جزء شمار محدودی است که به علامه مجلسی به عنوان همکاران تحقیق یاری رسانده است. (2)
از آثار علمی این بانو می توان به شرح بر الفیه ابن مالک و شواهد سیوطی اشاره کرد. وی کتابی هم، در فقه و احکام دینی تألیف کرد. سال وفات این بانو در کتب تراجم نیامده است. برخی گویا با استناد به یکدیگر، محل دفن او تخت فولاد اصفهان نوشته و عنوان کرده اند که بعضی از اشعار آمنه بیگم نیز، بر روی قبرش نوشته شده است.
ازدواج ملا محمد صالح مازندرانی با فاطمه بیگم وقتی ملا محمدتقی مجلسی، متوجه شد که شاگردش محمد صالح به ازدواج میل دارد، بعد از فراغت از تدریس، به وی گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم، تا از رنج تنهایی آسوده شوی. شاگرد جوان سر به زیر انداخت و آمادگی خود را با زبان حال اعلام داشت.
ملا محمد تقی مجلسی به اندرون رفت و آمنه بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سر حد کمال رسیده بود، فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده ام که در نهایت فقر و تنگ دستی و منتهای فضل، صلاح و کمال درسی است، ولی پذیرش او بسته به اجازه تو است.
آمنه بیگم، دختر دانشمند و پاک سرشت در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگ دستی عیب مردان نیست.
آمنه بدین گونه موافقت خود را اعلام داشت و ساعتی بعد عقد آن دو بسته شد و عروس را به حجله بردند.
داماد در حجله، عروس را دید و متوجه شد که گذشته از علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و با این همه کمال حاضر شده است با شاگرد پدرش که طلبه ای مستمند است، ازدواج کند.
ملا صالح به شکرانه این نعمت به گوشه اتاق رفت و سجده شکر نمود و سرگرم مطالعه شد. او با مسئله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که باید با دقت در آن می اندیشید و آن را حل و برای مباحثه یا تدریس فردا آماده می کرد. مطالعه آن صفحه، مدتی طول کشید و عروس ناظر کار وی بود، پی برد که مسئله چیست و در چه کتابی است. داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت.
عروس پس از رفتن داماد، برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسئله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.
شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که آن مسئله دشوار علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او، پاسخ را در جای خود نهاده بود تا از رنج مطالعه و تفکر را بر خود هموار نسازد. وی پس از مطالعه پاسخ دریافت که همسرش آن مطلب مشکل را حل کرده است. بی درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است. به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه، عبادت و شکرگزاری بود.
وقتی استاد داماد و پدر عروس از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت اگر این دختر با تو هم افق نیست، بگو تا زنی دیگر را برایت عقد کنم! داماد در پاسخ گفت: علت توجه نکردن من به همسرم، به خاطر آن نیست که دختر دانشمند شما مورد پسند من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می خواهم شکر خدا را تا حدی که می توانم به جا آورم که چنین همسری عالم به من موهبت کرده است و من می دانم که هر چه کوشش کنم، نمی توانم چنان که باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.
چون محمد تقی مجلسی این سخن را از داماد با فضیلت و شاگرد دانشمندش شنید، گفت: اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود نهایت شکر بندگان است.
در سایه این ازدواج مبارک، فرزندان صالح و فاضلی تولد یافتند. بنا به نقلی وی صاحب شش (یا دو) پسر و یک (یا دو) دختر شد.
فرزندان پسر وی به ترتیب عبارتند از: علامه فاضل آقا محمد هادی، مترجم قرآن مجید و شارح کتاب کافیه، عالم فاضل آقا نورالدین محمد، عارف کامل و شاعر ادیب آقا محمد سعید، متخلص به اشرف و فاضل عارف آقا حسنعلی.
از اولاد دختری آمنه بیگم و نسل های بعدی وی نیز شمار زیادی فقیه، فیلسوف، محدث، مفسر، اصولی و رجالی پا به عرصه وجود گذاشتند که برخی از آنان در شمار بزرگ ترین مراجع و فقهای شیعه جای دارند، مانند: وحید بهبهانی و خاندان طباطبایی بروجردی، از جمله آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی و خاندان شهرستانی.
بزرگان علمای این چهار خاندان در نوشته های خود همه جا از مجلسی اول و ملا محمد صالح مازندرانی به جد و از علامه محمد باقر مجلسی دوم، به دایی تعبیر می نمایند و به آنها افتخار می کنند.
امید آنکه با مطالعه عمیق تر زندگی الگوهای اخلاقی، راه دستیابی به سعادت و خوشبختی در همه عرصه های زندگی، از جمله در عرصه ازدواج و همسرداری را بیاموزیم.
پی‌نوشت‌ها:
1. بنگرید به: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 344-339.
2. علی نصیری، حدیث شناسی، ج 1، ص 244.

منبع: نصیری، علی، (1389)، آیین همسر گزینی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول.

 1 نظر

ناهارامروز به میزبانی حضرت سیدالکریم علیه السلام

30 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

بسم الله

چند روز پيش ولادت حضرت عبدالعظيم عليه السلام بود و از اونجا که ما در مجاورت ايشان تحصيل ميکنيم و به تبع خواسته و ناخواسته از الطاف و کرامات ايشان هم بهره مند ميشيم و ازين جهت بايد خيلي خدا را شکر کنيم.

امروز ظهر همگي ناهار مهمان حضرت عبدالعظيم عليه السلام بوديم (به خاطر ولادتشون و همچنين ولادت امام حسن عسگري عليه السلام) و همه طلبه ها در عين سادگي ناهاري به خوشمزگي بهترين غذا را نوش جان کردند.

 

 

 2 نظر

الگوهای ازدواج موفق (1)

30 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

ارائه چهار الگوی ازدواج موفق برای جوانان

اسلام در کنار توصیه های علمی به ازدواج، الگوهای عملی موفقی را نیز معرفی می کند که ما به چهار نمونه از این الگوها اشاره می کنیم.
ارائه این الگوها در کنار هم می تواند برای جوانان و خوانندگان محترم کتاب مفید و درس آموز باشد.
در نخستین الگو ازدواج یک پیامبر آسمانی به تصویر کشیده شده است که در آن صفا و پاکی در عالی ترین وجه ظهور یافته است.
در دومین الگو با ازدواج ساده و بی آلایش حضرت امر علیه السلام برترین شاگرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دختر پیامبر، یعنی فاطمه علیهاالسلام آشنا می شویم که نشانگر بروز و ظهور درس زندگی اسلامی در سیره عملی پیشوایان ما است.
نمونه سوم گویای آن است که دامنه آموزه های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حوزه اطرافیان نزدیک فراتر رفته و صحابه را نیز دربرگرفته است. به عبارت روشن تر این دست از نمونه ها نشان دهنده اهتمام فراوان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر گسترش فرهنگ اسلامی در میان عموم مردم است که از این جهت برای هیچ کسی عذری در بی اعتنایی به سنت های دینی باقی نگذاشته است.
نمونه چهارم به خوبی نشان می دهد که تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می تواند پس از گذشت قرن ها میان عالمان دینی به عنوان راهنمای مردم حضور داشته باشد و علم، فضیلت و کمالات معنوی به جای ثروت، قدرت، جاه و شکوه ظاهری دنیوی، ارزش های واقعی به حساب آیند و در رفتارهای اجتماعی - از جمله در عرصه انتخاب همسر - خودنمایی کنند.
1. ازدواج موسی علیه السلام و دختر شعیب علیه السلام

قرآن کریم فرار حضرت موسی علیه السلام از مصر به خاطر کشتن یکی از قبطیان، ورودش به دیار شعیب، ملاقاتش با دختران حضرت شعیب، یاری رساندن به آنان در سیراب کردن گوسفندان و ازدواجش با یکی از آن دختران را به تصویر کشیده است. گرچه محور اصلی ماجرا ارائه تصویری از مقدمات رسالت موسی علیه السلام است؛ اما در کنار آن نکات درس آموزی درباره معیارهای همسر شایسته ارائه شده است. برای روشن شدن مطلب، آیات ناظر به این موضوع را مرور می کنیم.
وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّى‏ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ * فَسَقَى‏ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ * فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ * قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَى‏ ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى‏ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ * قَالَ ذلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى‏ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ؛ (1) و چون به آب مدین رسید، گروهی از مردم را بر آن یافت که [دام های خود را] آب می دادند، و پشت سرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور می کردند. [موسی] گفت: «منظورتان [از این کار] چیست؟ » گفتند: «[ما به گوسفندان خود] آب نمی دهیم تا شبان ها [همگی گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پیری سالخورده است. » پس برای آن دو [گوسفندان را] آب داد. آنگاه به سوی سایه برگشت و گفت: «پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی، سخت نیازمندم. » پس یکی از آن دو زن در حالی که به آزرم گام بر می داشت، نزد وی آمد [و] گفت: «پدرم تو را می خواهد تا به تو به پاداش آب دادن [گوسفندان] برای ما، مزد دهد‍!» و چون [موسی] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حکایت کرد، [وی] گفت: «نترس که از گروه ستمگران نجات یافتی. » یکی از آن دو [دختر] گفت: «ای پدر، او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی است که استخدام می کنی؛ هم نیرومند [و هم] درخور اعتماد است. » [شعیب] گفت: «من می خواهم یکی از این دو دختر خود را [که مشاهده می کنی] به نکاح تو درآورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است، و نمی خواهم بر تو سخت بگیرم و مرا انشاءالله از درستکاران خواهی یافت. » [موسی] گفت: «این [اقرار داد] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدت را به انجام رسانیدم، بر من تعدی [روا] نباشد، و خدا بر آنچه می گوییم وکیل است. »
هفت نکته از این داستان

1. دختران شعیب پیامبر در اطراف شهر مدین، مانند مردم به چرای گوسفندان اشتغال داشتند. آنان پیری و ناتوانی پدر را دلیل کار خود اعلام کردند.
این امر ضمن تأکید بر اهمیت یاری والدین و ضرورت همکاری و همدلی اعضای خانواده در تأمین نیازهای اقتصادی، گویای این نکته مهم است که دین با حضور زنان در اجتماع و برعهده گرفتن کارهای دشوار - همچون شبانی گوسفندان - مخالفتی ندارد.
2. از جمله «لاَ نَسْقِی حَتَّى‏ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ.» (2) برمی آید که دختران شعیب ضمن حضور در اجتماع مردان، از اختلاط و همدوشی با آنان که مستلزم شکستن حریم الاهی است، اجتناب می کردند. جمله «فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ. » (3) نیز نشان می دهد که منش دختران شعیب در زندگی رعایت شرم، آزرم و حیا بود.
بر این اساس، زنان با رعایت اصل «عدم اختلاط» و اصل «عفت و حیا» آزادند مسئولیت های جاری زندگی را بر عهده بگیرند. از سوی دیگر، همین دو جمله، شخصیت اخلاقی و رفتاری دختران شعیب را به تصویر می کشد که بی تردید در گزینش یکی از آنان به عنوان همسر، مؤثر بود.
3. موسی جوان مجردی که تنها در بیابان راه می پیمود، به دختران شعیب رسید و بی آنکه تحت تأثیر هواهای نفسانی باشد، با کمال عفت و پاک دامنی با آنان سخن گفت و با اینکه به شدت گرسنه و تشنه بود، گوسفندان دختران شعیب را آب داد.
این امر نشان می دهد که سخن گفتن دختران و پسران با یکدیگر اگر با هدفی معقول و به دور از هوس های شیطانی باشد، بی اشکال است.
از دیگر سوی، عفت و پاک منشی موسی علیه السلام مورد توجه دختران شعیب قرار گرفت؛ چنان که یکی از آنان یعنی «صفورا» که بعداً به همسری او درآمد، به پدرش توصیه کرد او را استخدام کند؛ زیرا او مردی قوی و امین است. توانایی حضرت با کشیدن آب از ته چاه برای آنان آشکار شد، اما امانت داری او چگونه بر ایشان ثابت شد؟
گفته اند هنگامی که موسی علیه السلام به همراه یکی از دختران شعیب روانه خانه شعیب بود، وزش باد دامن دختر را بالا زد و موسی از آن دختر جلو افتاد تا چشمش به چنین صحنه هایی نیفتد. (4)
پس، آنان چه در برخورد اولیه و چه هنگام برگشت حضرت موسی علیه السلام به خانه شعیب پیامبر علیه السلام، عفت و پاک دامنی او را دریافتند و بر همین اساس یکی از آنان موسی را به امانت داری ستود. بی تردید همین صفات اخلاقی بود که در پیشنهاد شعیب مبنی بر ازدواج او با یکی از دخترانش مؤثر افتاد.
4. روح جوانمردی در رفتار موسی، با یاری رساندن به دختران شعیب با وجود خستگی و گرسنگی زیاد و بدون هیچ چشم داشت مادی، موج می زند. او با این کار نشان داد که انسانی بزرگ و با فتوت است.
5. درباره جمله «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ؛ (5) پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی، سخت نیازمندم. » گفته اند: چون موسی علیه السلام بسیار گرسنه بود، پس از یاری رساندن به دختران شعیب، زیر سایه درختی رفت و از خدا خواست مشتی خرما یا تکه ای نان (6) به او ارزانی دارد.
این امر نشان می دهد حضرت هنگام ترک کاخ فرعون و دیار مصر تمام آنچه داشت را رها کرد و هیچ مالی به همراه نداشت، با این حال در کنار کسب امنیت، همسری شایسته نصیبش شد و از زندگی لذت بخشی بهره مند گشت.
این امر گویای تحقق وعده الاهی است که پیش از این نیز از آن یاد کردیم؛ اینکه با لطف خود همسران فقیر را بی نیاز می سازد. (7)
6. شعیب پیامبر با دیدن موسی علیه السلام و ارزیابی شخصیت انسانی و اخلاقی او، ازدواج با یکی از دخترانش را به وی پیشنهاد کرد، با آنکه این امر خلاف عادت است؛ زیرا خواستگاری باید از سوی داماد باشد؛ نه پدر عروس.
این امر نشان می دهد که از نظر قرآن آنجا که انسان به دامادی شایسته و برخوردار از سجایای اخلاقی برمی خورد و خود نیز دختری هم کفو و شایسته دارد، بسیار بجا و نیکو است که خود پیش دستی کند و با پینشهاد ازدواج، مقدمات این پیوند را فراهم آورد.
7. مهریه از شرایط ازدواج و هدیه ای است که خداوند برعهده گرفتن و پرداخت آن را از سوی مردان لازم دانسته است. در این ماجرا چون شعیب می دانست موسی علیه السلام توان مالی ندارد، با واگذاری مسئولیت اداره امور زندگی اش به مدت هشت سال یا ده سالی (در عین تحفظ بر اصل مهر) آن را متناسب با توان داماد در نظر گرفت.
افزون بر این، با مخیر ساختن موسی علیه السلام میان هشت یا ده سال و تأکید بر اصل عدم سخت گیری (8) این پیام مهم را به همه خانواده ها رساند که در ازدواج باید بر اصل آسان گیری و رعایت توان جوانان توجه کنند. رعایت همین نکات، پیوندی مستحکم میان حضرت و همسرش برقرار کرد و موسی در پاسخ به بزرگواری شعیب، به جای هشت سال، ده سال به او خدمت کرد. (9)
2. ازدواج علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام

بنا به مستندان تاریخی، اصحاب بزرگ پیامبر اسلام پیش از حضرت امیر درصدد خواستگاری از فاطمه برآمدند، اما هر بار پیامبر به ایشان می فرمود: «امر ازدواج فاطمه به دست خداست. اگر خدا بخواهد او را شوهر دهد، خود چنین می کند. » گاهی نیز می فرمود: «در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضای الاهی هستم. »
هنگامی که همه خواستگاران پاسخ رد شنیدند، بر آن شدند که علی علیه السلام را به این کار تشویق کنند. علی علیه السلام پس از پیشنهاد بزرگان اصحاب رهسپار خانه پیامبر (ام سلمه) شد.
پیامبر به ام سلمه فرمود: «برخیز و در را باز کن. این کسی است که خدا و رسولش او را دوست دارند. » ام سلمه پرسید: «او کیست که پیش از دیدار، او را می ستایی؟ » پیامبر فرمود: «ام سلمه! او مردی است که در برابر دشواری ها، سست و ناتوان نمی گردد. او دوست، برادر، پسر عمو و محبوب ترین مردم نزد من است. »
ام سلمه در را باز کرد و علی وارد شد. با این حال، نمی توانست مطلب خود را بازگوید و چشم بر زمین دوخت. پیامبر پرسید: «آیا برای حاجتی آمده ای؟ » علی علیه السلام لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدایت! مرا در دوران کودکی پروراندی و از پدر و مادر نسبت به من بیشتر محبت و مهربانی کردی و خداوند مرا به دست تو هدایت کرد. به خدا سوگند! شما ذخیره ام در دنیا و آخرت هستید. ای رسول خدا! برای خواستگاری فاطمه آمده ام. پیامبر با تبسم فرمود: خوش آمدی، پیش از تو اشخاصی دیگر آمدند و هر بار به فاطمه می گفتم نشانه ناخشنودی را در چهره اش می دیدم.
آنگاه پیامبر درخواست او را با دخترش در میان گذاشت؛ اما فاطمه به خاطر شرم با سکوت به پیامبر پاسخ داد و پیامبر با خوشحالی فرمود: «الله اکبر! سوکتها إقرارها؛ سکوت فاطمه به معنای رضایت اوست. »
بدین ترتیب مراسم خواستگاری با کمال سادگی و صفا انجام گرفت. پیامبر از دامادش پرسید: آیا چیزی داری که مراسم ازدواج با آن انجام گیرد؟ گفت: تنها یک شمشیر، یک سپر و یک شتر دارم که با آن آب کشی می کنم! پیامبر فرمود: به شمشیر برای جهاد در راه خدا نیاز داری؛ با شتر نیز نخلستان ها را آب می دهی و به کمک آن به مسافرت می روی و روزی اهل خانه ات را فراهم می سازی، پس سپر مناسب است؛ آن را بفروش و نزد من بیا!
مهاجر و انصار به دستور پیامبر در مسجد گرد آمدند و حضرت خطاب به آنها فرمود: بزرگان قریش فاطمه را از من خواستگاری کردند و در پاسخ آنان گفتم که به خدا سوگند! من، شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرد. جبرئیل به من نازل شد و خبر داد که خداوند، علی و فاطمه را در آسمان ها به نکاح هم درآورد و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد من نیز در روی زمین، فاطمه را به ازدواج علی درآوردم.
آنگاه در حالی که مهریه دخترش تنها 500 درهم بود، عقد ازدواج را میان آنان برقرار کرد. علی علیه السلام با راهنمایی پیامبر، سپر خود که «حطیمیه» (10) نامیده می شد، به حدود 500 درهم فروخت. پیامبر پول آن را سه بخش کرد، بخشی برای خرید جهیزیه، بخشی برای خرید عطر و بوی خوش شب عروسی و بخشی هم برای غذای ولیمه عروسی.
جهیزیه ای که با آن مبلغ اندک فراهم گردید، عبارت بود از: روسری بزرگ به چهار درهم؛ یک قواره پیراهن به هفت درهم؛ یک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود؛ چهار عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوشبوی «اذخر» پر شده بود؛ یک پرده پشمی، یک قطعه حصیر؛ یک مشک چرمی؛ یک عدد آسیاب دستی؛ یک تست مسی؛ یک ظرف برای دوشیدن شیر و یک سبوی گلی سبز رنگ. هنگامی که جهیزیه فاطمه را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، دست بر آن وسایل کشید و فرمود: «بارک الله لاهل البیت؛ خداوند بر شما اهل بیت مبارک گرداند. » آنگاه سر به آسمان برداشت و فرمود: «خداوندا! بر خانواده ای که مهم ترین ظروف آنها سفالین است، مبارک گردان. »
مراسم عروسی با فاصله چند ماهی پس از عقد، در خانه «حارث بن نعمان» انجام گرفت. با بخشی از مبلغ سپر و نیز کمک اصحاب پیامبر، ولیمه ای در شب عروسی ترتیب داده شد. غذای ولیمه عبارت بود از: نان، خرما، روغن، گوشت پخته و کشک. پیامبر، از داماد خواست مردم را برای ولیمه دعوت کند. او به مسجد آمد؛ در حالی که مسجد پر از جمعیت بود. حضرت همه را به ولیمه دعوت کرد. با اینکه غذا اندک بود، به برکت آنکه پیامبر دست خود را روی غذا گذاشت، همه میهمانان اطعام شدند. به دستور پیامبر همسران حضرت، فاطمه را با بوهای خوش، عطرآگین کردند و در حالی که شعر می خواندند، لباسی بهشتی را بر تنش پوشاندند.
پیامبر دخترش را در آغوش گرفت و بر استر سوار کرد و خود پیشاپیش مردم در حالی که مردان و زنان بنی هاشم، زنان مهاجر و انصار و همسران پیامبر آنان را همراهی می کردند، عروس را تا خانه شوهر همراهی کرد. در این حال ام سلمه، عایشه، حفصه و معاذه برای عروس و داماد شعر می خواندند و دیگران نیز اول بیت هر شعری را تکرار می کردند و تکبیر می گفتند. کاروان عروس با چنین مراسم، در هاله ای از شور و شادی مردم، وارد خانه شد. پیامبر دست آن دو را گرفت و در دست هم گذاشت و فرمود: «ای علی! فاطمه امانت من و همسری خوب است و ای فاطمه! علی نیز شوهر خوبی است. » (11)
پی‌نوشت‌ها:
1. قصص (28) : 28-23.
2. «[ما به گوسفندان خود] آب نمی دهیم تا شبان ها [همگی گوسفندانشان را] برگردانند. » (قصص (28) : 23. )
3. «پس یکی از آن دو زن در حالی که به آزرم گام برمی داشت، نزد وی آمد. » (قصص (28) : 25. )
4. عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 123- 122؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 87.
5. قصص (28) : 24.
6. در برخی از روایات، «خیر» را غذا یا تکه ای نان، و در برخی دیگر مشتی خرما دانسته اند؛ البته مضمون همه آنها تقاضای غذا است. (بنگرید به: عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 121؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 86. )
7. «إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ. » (نور (24) : 32. )
8. «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ. » (قصص (28) : 27. )
9. عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 124 و 125.
10. حطیمیه، نام قبیله حطیمیه بن محارب است که زره های خوبی می ساختند.
11. برای آگاهی از این داستان بنگرید به: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 134-97.

منبع:نصیری، علی، (1389)، آیین همسر گزینی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول.

 4 نظر

استقرار سامانه "کاوش 2006" در واحدهاي حوزوي خواهران

29 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

سامانه “کاوش 2006 ” با هدف یکپارچه‌سازی اطلاعات کتابخانه‌ها در کتابخانه‌های واحدهای حوزوی خواهران کشور استقرار یافته است.
مسئول امورکتابخانه های حوزه های علمیه خواهران با اشاره باینکه اطلاعات کتب کتابخانه‌های حوزه‌های خواهران در سامانه “وصال “در دسترس عموم قرار گرفته است ، گفت :‌ طلاب با استفاده از این سامانه می توانند از تمام کتابخانه‌های مدارس علمیه خواهران، استفاده کنند.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 349
  • 350
  • 351
  • ...
  • 352
  • ...
  • 353
  • 354
  • 355
  • ...
  • 356
  • ...
  • 357
  • 358
  • 359
  • ...
  • 399

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

اوقات شرعی

امروز: جمعه 28 شهریور 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح: ۰۵:۲۴
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب: ۰۶:۴۹
  • اذان ظهر اذان ظهر: ۱۲:۵۹
  • غروب آفتاب غروب آفتاب: ۱۹:۰۸
  • اذان مغرب اذان مغرب: ۱۹:۲۶
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: ۰۰:۱۶