یادی از شهید حسین خرازی
19 آبان 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)
بابا ! بده من لباساتو می شورم
گفتم پدرشم، با من این حرف ها را ندارد.
گفتم: حسین ، بابا ! بده من لباساتو می شورم، یک دستش قطع بود.
گفت : نه چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا . نیگا کن.
نگاه می کردم. پاچه ی شلوارش را تا زد بالا، رفت توی تشت.لباس هایش را پامال می کرد.
یک سرلباس هایش را می گذاشت زیر پایش ، با دستش می چلاند.