ازدواج خدیجه با پیامبر(ص) از نگاه روایت
این جریانات که به فاصله کمى براى خدیجه پیش آمده بود، او را بیش از پیش مشتاق همسرى با محمد(ص) کرد و با اینکه بزرگان قریش آرزوى همسرى او را داشتند و به خواستگارانى که فرستاده بودند، پاسخ منفى داده و همه را رد کرده بود در صدد برآمد تا به وسیلهاى علاقه خود را به ازدواج با محمد(ص) به اطلاع آن حضرت برساند و از این رو به دنبال «نفیسه» -دختر «منیة» که یکى از زنان قریش و دوستان خدیجه بود- فرستاد و به طور خصوصى درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزد محمد(ص) برود و هرگونه که خود صلاح میداند موضوع را به آن حضرت بگوید.
نفیسه به نزد محمد(ص) آمد و به آن حضرت عرض کرد:
-اى محمد چرا زن نمىگیرى؟
حضرت پاسخ داد: چیزى ندارم که به کمک آن زن بگیرم
نفیسه گفت: اگر من اشکال کار را برطرف کنم و زنى مالدار و زیبا از خانوادهاى شریف و اصیل براى تو پیدا کنم حاضر به ازدواج هستى؟
فرمود: از کجا چنین زنى مىتوانم پیدا کنم؟
گفت: من این کار را خواهم کرد و خدیجه را براى این کار آماده مىکنم، سپس به نزد خدیجه آمد و جریان را گفت و قرار شد، ترتیب کار را بدهند.
موضوع از صورت خصوصى بیرون آمد و به اطلاع عموهاى رسول خدا(ص) و عموى خدیجه عمرو بن اسد و دیگر نزدیکان رسید و ترتیب مجلس خواستگارى و عقد داده شد.
*نقد و بررسى این داستان
و این بود اصل داستان و دنباله آن تا مراسم مجلس عقد، ولى تذکر چند مطلب به عنوان نقد و بررسى در این داستان لازم است:
1-نخستین مطلبى که مورد بحث واقع شده، صحت و سقم اصل این داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاریخى است، زیرا این داستان نیز همانند داستان سفر قبلى رسول خدا(ص) به همراه ابوطالب مورد خدشه و تردید است و روایت متقن و مسندى در این باره به دست ما نرسیده است.
2- در عموم این روایات این جمله به چشم مىخورد که خدیجه رسول خدا(ص) را اجیر کرد…و همین ماجرا سبب این ازدواج شد، در صورتى که در حدیث دیگرى که از عمار بن یاسر نقل شده و یعقوبى در تاریخ خود آن را روایت کرده، عمار بن یاسر گوید: داستان ازدواج ربطى به سفر رسول خدا(ص) و اجیر شدن آن حضرت براى خدیجه نداشته و اساساً رسول خدا(ص) در طول زندگى خود نه اجیر خدیجه و نه اجیر احدى از مردم دیگر نشد…
و روایت عمار بن یاسر این گونه است که مىگوید: من از داستان ازدواج رسول خدا(ص) با خدیجه دختر خویلد آگاهترم، من که با آن حضرت دوست نزدیک بودم، روزى به همراه رسول خدا میان صفا و مروه مىرفتیم که ناگهان خدیجه و خواهرش هاله پدیدار شدند و چون خدیجه رسول خدا(ص) را دیدار کرد، خواهرش هاله به نزد من آمد و گفت: اى عمار! دوست تو را در خدیجه نیازى نیست؟(و علاقه به ازدواج با او ندارد؟)
گفتم: به خدا سوگند اطلاعى ندارم و پس از این گفتوگو بازگشته و مطلب را براى آن حضرت باز گفتم، رسول خدا(ص) فرمود: برگرد و (براى گفتوگو در این باره) با او وعده دیدارى را در روزى قرار بگذار تا نزد او برویم…
و در پایان این روایت این گونه است که مىگوید: جریان این گونه که مردم مى گویند نبود و خدیجه، رسول خدا(ص) را براى کارى اجیر نکرد و آن حضرت هیچ گاه اجیر کسى نشد.
و البته این روایت هم در بىاعتبارى همانند روایات قبلى است و یعقوبى نیز آن را به این صورت نقل کرده که «روى بعضهم عن عمار بن یاسر»… و در متن روایت هم جملهاى هست که قابل خدشه است، ولى مىتواند آن روایات کم اعتبار قبلى را نیز کم اعتبارتر کند و موجب تردید بیشترى در صحت آنها شود…
مگر آنکه کسى پاسخ دهد که کارگرى رسول خدا(ص) براى خدیجه به صورت مضاربه و شرکت در سود حاصله بوده نه اجاره اصطلاحى، چنانچه در برخى از روایات نیز بدان تصریح شده مانند روایت کشف الغمه که در بحارالانوار نقل شده و عبارت آن چنین است: «کانت خدیجه بنت خویلد امراة تاجرة ذات شرف و مال تستاجر الرجال فی مالها و تضاربهم ایاه بشیء تجعله لهم منه» و عبارت سیره ابن هشام نیز بدون کم و زیاد همین گونه است که از این عبارت مىتوان استفاده کرد که تعبیر به «اجیر» و «استیجار» نیز در روایات دیگر ممکن است، به همین معناى مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحى از این نظر در عبارت شده باشد.
3- چنانچه از روایات قبلى و همین روایت عمار بن یاسر استفاده شد، بر فرض صحت اصل داستان، ارتباط آن با ازدواج خدیجه و آن حضرت نیز ثابت نشده و از این جهت نیز این روایات قابل بحث و بررسى است و خالى از خدشه نخواهد بود.
منبع:فارس
صفحات: 1· 2