روایتی از توسل به حضرت زهرا (س) در جزیره مجنون
شهید جعفر جنگروی بعد از پیروزی انقلاب جزو هسته تشکیل دهنده سپاه خرمشهر شد. او اولین فرمانده سپاه خرمشهر بود و ید طولایی در مبارزه با کومله و دموکرات و خلق عرب خوزستان داشت و با انبوهی تجربه که از این مبارزات به دست آورده بود وارد سالهای جنگ تحمیلی شد و آنجا نیز کارنامه درخشانی برای خود رقم زد. دلاوریهای او در جبهه بسیار فراوان است. این شهید گرانقدر با وجود اینکه وضعیت جسمانی وخیمی داشت در حالی که لبش کاملا از بین رفته بود یک چشمش را تخلیه کرده بودند دندانهایش از بین رفته بود بدنش پر از ترکش و به یک کلکسیون ترکش تبدیل شده بود که انواع ترکشها داخل آن وجود داشت بدنش شیمیایی بود و با تمام اینها عشق و علاقه عجیب او به جبهه نگذاشت که در رختخواب ذلت بمیرد.
او با وجود مشغله زیاد و همچنین درصد جانبازی بالا از کمک به همسرش دریغ نمیکرد و چون وی نیز شاغل بود وقتی میآمد و میدید کارهای منزل به زمین مانده است پا به پای همسرش کار میکرد یکی از آرزوهای او مشرف شدن به زیارت خانه خدا بود، منتها ابتدا اولویت را به والدینش داد و سال بعد به همراه همسرش به آن مکان مقدس عازم شد او ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت و با توسل به آن حضرت در مشکلات خود گشایش ایجاد میکرد.
شاید یکی از این مکانها قدمگاه حضرت رسول(ص) باشد
در سال 64 مدتی قبل از شهادتش توفیق این را داشت که به اتفاق همسر به زیارت خانه خدا برود. همسر شهید جعفر جنگروی تعریف میکند ایشان تمام خیابانهای مکه و مدینه را با وجود مجروحیت زیادی که داشت پیاده طی میکرد و وقتی به او میگفتم حاج آقا اینقدر فعالیت نکن مریض میشوی، میگفت نه میخواهم تمام این جاها را بگذرم شاید یکی از این مکانها، قدمگاه حضرت رسول(ص) بوده و مبارک باشد. در کاروان ما 18 نفر از همسران شهدا بودند اما یک بار نشد که ببینم جلوی آنها به من بگویند که کارت دارم.
ماجرای توسل به حضرت زهرا(س) در جزیره مجنون
همسر شهید در ادامه از یکی از روایتهای شهید در مورد کرامت حضرت زهرا(س) در میادین جنگ میگوید و آن را چنین نقل میکند: یکبار در ایام فاطمیه شهید جنگروی برای من تعریف میکرد که در جزیره مجنون با بچهها نشسته بودیم و صحبت میکردیم در این میان جنازه یک سری از سربازان عراقی در اطراف ما افتاده بود و بوی تعفن آنها در نیزارها به شدت اذیتمان میکرد با چند نفر از بچهها به حضرت زهرا(س) متوسل شدیم و در حین خواندن دعای توسل و گریه و زاری یک دفعه دیدیم بوی خوشی میآید که هوش را از سر میپراند. بعد یکی از بچهها رفت بالای بلندی ایستاد و مدتی هم آن اطراف گشت و گفت چیزی نیافتم و ما به دلمان یقین شد که ائمه اطهار به ما نظر دارند و ما را رها نمیکنند.
شهید جنگروی از اوایل سال 1358 به عضویت رسمی سپاه پاسداران درمیآید و دوره آموزشی خود را در پادگان ولی عصر(عج) میگذراند. جعفر به خاطر ابراز رشادت و لیاقت و کاردانی در سرکوبی خلق عرب در خرمشهر، به عنوان نخستین فرمانده سپاه خرمشهر برگزیده میشود و همراه شهید جهانآرا و تنی چند به ساماندهی سپاه پاسداران و تأمین امنیت خرمشهر میپردازد. مدتی در گروه الفتح لبنان فعالیت داشت که با شروع جنگ تحمیلی به ایران بازگشت و بلافاصله عازم غرب کشور میشود. از اوایل سال 1360 مدتی به عنوان مسئول طرح و برنامه عملیات تهران منصوب شده و منشأ خدمات ارزندهای در این واحد میشود.در عملیات فتحالمبین شرکت میجوید. پس از آن در عملیات مهم «بیت المقدس» حضور فعال مییابد و در پاکسازی جاده «شلمچه» نقش مؤثری ایفا میکند.
او در تیر ماه 1361 در عملیات «رمضان» شرکت میجوید و در این عملیات به شدت از ناحیه سر و صورت مجروح میشود. او را میان شهدا با هواپیما به پشت جبهه منتقل میکنند، که در هواپیما به هوش میآید. او یک چشم و یک گوشش را از دست میدهد و سمت راست صورتش نیز فلج میگردد و پانزده بار مورد عمل جراحی قرار میگیرد. بعد از آن هم در عملیات «والفجر مقدماتی» شرکت میکند. در تشکیل قرارگاه «رمضان»، سهم بسزایی ایفا میکند و در راهاندازی و طراحی جنگهای نامنظم و چریکی در داخل عراق نیز لیاقت و توانمندی بالایی از خود نشان میدهد. او به عنوان «قائم مقام قرارگاه رمضان» در شمال غرب کردستان خدمات شایستهای را ارائه میدهد. در تشکیل تیپ «بدر» نقش اساسی ایفا مینماید. سر انجام در عملیات والفجر 8 بهمن 1364 بعد از آزادسازی شهر استراتژیک فاو به شهادت میرسد.