فرمول اینشتین در نِسبیّت عقل بشری
(( فرمول اینشتین در نِسبیّت عقل بشری ))
( اثبات مرحله به مرحلۀ فرمول توسّط خود اینشتین: )
……… من (=اینشتین) تعقـّل را در محدوده ای که خداوند برای آن قرار داده طرد نمیکنم و آن همان محدوده ای است که فیزیک نظری و ریاضیّات آنرا دنبال میکنند؛ و شرط آن نیز در تبیین فرمول من در (بنیاد) فیزیک نظری – که شرحش گذشت – آمد:
{{ r . e = a }}
***************************************************
اکنون فرمول دوم را اثبات میکنم ……((x)) (ایکس) را مجهول ذهنی میدانیم که با تعقل، در مورد آن کنکاش میکنیم.
***************************************************
((Limit : لیمیت)) – که حدّ و مرز هر چیز است – را با حرف ((L)) بزرگ نشان میدهیم.
***************************************************
((شناخت)) را در فرمول اوّل بشکل ((a)) آوردیم؛ که حاصل تفکر تجربی است.
***************************************************
اکنون ((L)) را- که محدودۀ تعقل است – بر سر ((r)) – که در فرمول اوّل، نماد
تفکر و تعقل بود – می آورَم:
{{ Lr . e = a }}
***************************************************
خواننده خود اذعان میکند که:
وقتی محدودیّت برای ((r)) آمد، قطعاً برای ((a)) – که حاصل آن است – نیز خواهد آمد و فرمول مرحلۀ بعدی آن اینگونه می شود:
{{Lr . e = a}} >>>> {{r . e = La}}
یعنی: {{ شناختِ ناشی از تفکر تجربی، محدود است }}.
***************************************************
(مرحلۀ دوّم اثبات فرمول “نِسبیّت عقل” // اینشتین در ادامه چنین میـنویسـد) :
***************************************************
و هر شخص دینداری اعتراف دارد که خداوند و آنچه از هر چیز (گوناگون) آفریده، نامحدود هستند و شناخت آنرا باید نامحدود (آنلیمیتِد unlimited) نامید. این شناخت نامحدود را با حرف بزرگ “U” نشان می دهم؛ که آن مختصّ فرستادگان و پیامبران خدا خواهد بود – آن هم باز به نحوی محدود – چون آنها (= پیامبران و امامان ) نیز خدا ( و نامحدود ) نیستند.
پس: (( Ua )) شناخت نامحدود الهی است که اندکی از آن در اختیار پیامبران و پیشوایان (= امامان) است که با توضیح ما اینگونه میشود:
(( LUa ))
(= شناخت محدود متّصل به نامحدود).
ولی آنچه ما (غیر معصومین ) داریم فقط همان: (( La )) (= شناخت کاملاً محدود) است و برای اینکه به: (( LUa )) برسیم، محتاج فرستادگانی از جانب خدای نامحدود هستیم – که همان پیامبران و پیشوایان (= امامان) باشند.
و چون ما انسان هستیم خداوند باید درخور:(( La )) (یعنی شناخت محدود خودمان) برای ما پیام بفرستد تا بفهمیم (یعنی با همان (( LUa )) که “L” و”a” آن با ما – غیر پیامبران و غیر پیشوایان – مشترک است و توسّط “U” از جانب خداوند برای ما پیام می آورند و احکام شریعت را بیان میکنند. پس در واقع، معصومان برای ما مردم، واسطۀ میان “شناخت بشری” و “شناخت الهی” هستند).
***************************************************
(مرحلۀ سوّم اثبات فرمول “نِسبیّت عقل”// اینشتین در ادامه چنین میـنویـسد) :
***************************************************
و “ایکس” مجهول من نوعی – اینشتین – است در جستجوی مذهب حقّ، که تفکر محدود من در این زمینه:((Lrx)) است؛ که بنا به توضیح سابق، منتهی میشود به شناخت محدود: (( Lax )) از همان چیز(= ایکس).
و محتاج میشوم به پیامی از طرف آن موجود نامحدود، که برای ما دین و مذهب را فرستاده – که خدا باشد (چون در غیر این صورت، ما از شناخت مذهب حق نیز ناتوان می شدیم؛ زیرا ادراک نامحدود برای ما ممکن نیست).
و آن نیز – با توضیحی که گذشت – پیام پیامبران و پیشوایان (= امامان) است که
“بُعدی از نامحدود” در آنها راه یافته:
(( LUax ))
***************************************************
(مرحله چهارم اثبات فرمول نسبیّت عقل // اینشتین در ادامه چنین میـنویـسـد) :
***************************************************
اشتراک آن افراد معصوم (= امامان و پیامبران) با ما، در : ((L)) (= محدودۀ تعقل) بشری، برای “ایکس” مجهول است؛ که ایشان با همین ((L)) با ما بحث و مناظره کرده و ما را هدایت می نمایند. پس:
(( L . L = L 2 ))
(یعنی: اِل به توان دو)؛ که: “دین، تعقل انسان را قویتر میسازد” ( چون تعقل پیشوای معصوم، تکیه گاه و تقویت کنندۀ تعقل انسان دیندار است).
و چون ((L)) دارای متعلق (( a x )) – یا همان شناخت مجهول – نیز بود، پس می نویسم:
La x . La x = (La x)2
که این 2(Lax) “شناخت محدود بشری” است که با استدلال های معصومان قوّت و توان (2) یافته است.
***************************************************
(مرحله پنجم و ارائۀ صورت نهایی فرمول”نسبیّت عقل”// اینشتین مینویـسد) :
***************************************************
و چون “بُعد نامحدود” ((U)) – که طیف محدودی از آن به معصومین رسیده -
ضرب در آن شود:
(Lax)2 . U = U . (Lax)2
…… چون متعلق ” آ – ایکس”(ax) – که شناخت مذهبی است – همواره ثابت و بدون توان میباشد، پس (برابر است با: U.L2ax یعنی: تضارب شناخت محدود ما: Lax در شناخت متصل به نامحدود معصومین: LUax ) (که در نهایت، چنین می دهد: “شناخت کامل مذهبی” یا: L2Uax) :
LUax . Lax = L2Uax
بنابراین، ارزش عقل معلوم شد؛ که یکی از ستونهای بنای اسلام و ایمان مذهبی است؛ ولی انتظار خداوند از ما، فقط در محدودۀ همان “وجدان مُحرِّک عقلی بشری”: Lrx می باشد؛ که چون به ندای آن گوش فرا دهد و تحقیق کند به: Lax و”شناخت دین حقّ” خواهد رسید.
پس همین که آن دین را به عقل خود پذیرفت، مابقی آن بر عهدۀ: Luax و معصومان و پیشوایان (= امامان) آن دین و مذهب است. به عبارت بهتر: ” دیگر، محدودۀ عقل، پایان پذیرفته و راه به جائی نخواهد برد؛ مگر بکمک آن معصومان”.
همانند خانه ای که آدرس آن را پرسان پرسان جویا می شویم و بالاخره به درب آن میرسیم؛ ولی راهنمائی داخل آن، دیگر، وظیفۀ آدرس نیست؛ بلکه وظیفه صاحِب خانه است.
و به نظر من (= اینشتین) یکی از دانشمندان اسلامی به نام “محمد امین اِستَرآبادی” (احیاگر مکتب”اخباری ها”- که دخالت عقل را در حریم شرع ممنوع می دانند- فوت: 1033 قمری) مطلب مورد نظر من (= اینشتین) را خوب فهمیده بوده و پیش از من این را در کتاب “فوائد” (= الفوائد المَدَنیّة) - که نسخۀ ترجمۀ انگلیسی آن نزد من (=اینشتین) است – تشریح نموده بود؛ ولی حملات ناآگاهانۀ “عقل پرستان” به او مهلت نداد که بیش از این راز “عقل محدود بشری” را بازگو کند.
و طرز تفکر (علاّمه)”مجلسی” نیز همانند او (=استرآبادی) است و من (=اینشتین) نیز همین را پذیرفته ام. (ادامه دارد)