قسمتی از حاشیه های دیداری عاشقانه
…جانباز دیگری بود كه روی ویلچیر نشسته بود ولی اختیار دست و پایش را كامل نداشت. حرف هم نمیتوانست بزند. به سختی صداهای نامفهوم از گلویش بیرون میآمد. رهبر كه فهمید جانباز نمیتواند حرف بزند ساكت كنارش ایستاد. جانباز دستش را بالا آورد و كشید به صورت و محاسن رهبر. یك بار، دو بار، سه بار. دستش به اختیار نبود و میخورد به عینك و صورت رهبر.
صدایش از گلو به ناله بیرون میآمد. عكاس و فیلمبردار و مسئول و خبرنگار و حاضر و ناظر همه به گریه افتادند. رهبر بعد از حدود یك دقیقه دست جانباز را گرفت و گفت: دیگر بسه.
یعنی دیگر ناله و ناراحتی نكن. یعنی من متوجه محبت تو شدم. یعنی خودت را اذیت نكن. و دعا كرد: خدا به شما اجر و شفا و صبر بدهد. و من و تو چه میدانیم كه جانباز قطع نخاع گردنی یعنی چه؟!
یک جانبازِ رویِ تخت هم بود كه احتمالا وسط جلسه رسیده بود. به رهبر گفتند گردنش نمیچرخد. رهبر تخت او را دور زد و رفت كنار ایستاد. جانباز به رهبر گفت: به مسوولین بنیاد شهید بگید به جانبازهایی كه دستشان نمیرسد كمك كنند. بگید درست خرج كنند پولها را، با توجه خرج كنند. الان كه الحمدلله پول هست.
رهبر مكث كرد. سر تكان داد و گفت: بله درست میگید. بعد رو كرد به رییس بنیاد شهید و گفت: هم پولداشتن توفیق میخواهد هم درست خرجكردن.
ادامه ی حاشیه ها را از پایگاه حفظ و نشر آثار آیت العظمی خامنه ای بخوانید .