• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

ماجرای تكریم آیت‌الله خوشوقت توسط رهبر انقلاب

05 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

حضرت آیت‌الله خوشوقت علاوه بر داشتن ذاتی پاك و قماشی نورانی كه به دیدن بزرگانی مثل علامه‌ی طباطبایی هم مفتخر شده بود، خودش هم اهل عمل بود. ایشان قبل از انقلاب، هم در اصول و هم در حكمت و عرفان و اقتصاد و جامعه‌شناسی و روانشناسی سرآمد بود. مدتی در قم بودند و بعد در مقطعی به تهران آمدند. در عین حال، بیشتر اهل خلوت و تفكر و سكوت بودند.

مرجع بودند، اما خود را مطرح نمی‌كردند
بعد از انقلاب هم همچنان كه مشرب امام، مشرب عرفان بود و به‌ خاطر انقلاب وارد مسائل انقلاب شدند، ایشان نیز به فراخور احتیاجی كه انقلاب به ایشان داشت، وارد مسائل انقلاب شدند و به فرمان امام خمینی رحمه‌الله به عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمدند. بعدها با اقبال بیشتر جامعه به سوی ایشان، جلسات بانشاط و شیوایی برای تشنگان معرفت الهی ترتیب دادند.

مقام علمی و معنوی مرحوم آقای خوشوقت برای همه‌ی فضلایی كه سوابق ایشان را در قم می‌دانستند، روشن بود. ایشان از شاگردان خوب حضرت امام رحمه‌الله بودند و در درس مرحوم آقای آیت‌الله‌العظمی بروجردی شركت كرده بودند. حتی امكان مرجعیت برای ایشان فراهم بود و می‌توانستند رساله بدهند؛ كما‌این‌كه برخی از خواص و افرادی كه ایشان را می‌شناختند، از ایشان تقلید می‌كردند و فتوا می‌گرفتند، با این‌كه رساله هم نداشتند. در عین حال، ایشان تمایلی به مطرح‌شدن نداشتند.

س از انقلاب، ایشان به غیر از عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، به كار تربیت جوانان و پاسخگویی به شبهات اعتقادی و سیاسی آنان می‌پرداختند. خود این كار، بسیار بزرگ بود. ایشان بدون هیچ تكلّفی در اختیار انقلاب بودند و برای انقلاب، نظام و ولایت مایه می‌گذاشتند.


طبیبی بودند در جستجوی مداوای بیماران
آن‌قدر این مرد بزرگ متواضع بود كه با آن مقام علمی و معنوی، هیچ حد و حریمی برای خودش قرار نداده بود. بلكه به خانه‌های اشخاص می‌رفت و در مجالس شهرهای كوچك حضور می‌یافت. هر كسی هم از دور و نزدیك می‌خواست ایشان را ببیند، هیچ مشكلی نداشت. یك تواضع و سعه‌ی صدری داشتند كه همه‌كس می‌توانست مسائل خودش را با ایشان مطرح بكند. از این جهت من نظیر و شبیهی برای مرحوم آیت‌الله خوشوقت سراغ ندارم.

در گوشه و كنار تهران، مجالسی بود كه از ایشان دعوت می‌شد و ایشان بدون هیچ‌گونه تكلفی این مجالس را قبول می‌كردند و می‌رفتند. بسیاری از علما كه جزو چهره‌های نورانی بودند، مركزی داشتند كه همه می‌رفتند آن‌جا و اغلب خیلی اهل رفت‌و‌آمد نبودند و یك كانونی داشتند كه همه می‌آمدند آن‌جا و استفاده می‌كردند. حضرت آقای خوشوقت اما گاهی برای اداره‌ی جلساتی به ورامین می‌رفتند، گاهی به محلات تشریف می‌بردند. یك عالِم برجسته از تهران مثلاً برود به ورامین تا عده‌ای جوان از ایشان استفاده كنند.

ایشان اسوه بود و كارهایی كه می‌كردند، همچون كار پیامبر اكرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود كه «طَبیب‌ٌ دَوّارٌ بِطِبّه»۱ این جمله را حضرت امیر علیه‌السلام درباره‌ی پیامبر خدا ‌گفتند كه ایشان طبیبی بود كه در مطبّش نمی‌نشست، بلكه بیماران را در منازل‌ خود آنها معاینه می‌كرد و دنبال بیمارها می‌گشت.

یكی دیگر از ابعاد وجودی ایشان این بود كه مشاور امینی بود برای جوانان و غیر جوانان. هر كسی در هر بُعدی تحیّری داشت، بر سر دوراهی بود و تكلیف خودش را نمی‌دانست، به آیت‌الله خوشوقت مراجعه می‌كرد و با مشورت با ایشان مشكل حل می‌شد.

از دیگر ویژگی‌های برجسته‌ی ایشان، دوام حضور ایشان بود. با این‌كه خیلی هم اهل رفت‌و‌آمد بودند و دورش همیشه شلوغ بود و مراجعه‌كننده‌ی زیادی داشتند، اما مصداق آیه‌ی كریمه‌ی «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»۲ بود. هیچ نوع مراوده و رفت‌و‌آمد و صحبتی مانع حضور و اتصال ایشان به مبدأ غیب نبود. همیشه حالت حضور داشتند. برنامه‌های ذكری خودشان را همیشه داشتند. برنامه‌هایی كه اهل سیر و سلوك دارند، اذكار محاسبه‌شده‌ای را كه به طور مستمر جزو برنامه‌هایشان است، ایشان هیچ‌گاه از یاد نمی‌برد. برنامه‌ی ختم صلوات یكی از برنامه‌های ایشان بود كه هم سفره‌ی رحمت الهی بود و هم بهانه‌ای بود كه اشخاص آن‌جا جمع بشوند و ایشان برای آنها نورافشانی و روشنگری و رفع ابهام كنند.


ماجرای تكریم آیت‌الله خوشوقت توسط رهبر انقلاب
سابقه‌ی آشنایی رهبر انقلاب با حضرت آیت‌الله خوشوقت و علاقه‌ی رهبری به ایشان، به مدرسه‌ی حجتیه‌ی قم بازمی‌گردد. بعد از انقلاب هم مشورت‌هایی با ایشان داشتند. تكریم عجیبی حضرت آقا از ایشان داشتند. یك بار یادم هست كه آیت‌الله خوشوقت برای حضور در یكی از مجالس، خدمت حضرت آقا رفته بودند و از در حیاط وارد شده بودند و كفش‌ها را هم همان‌جا گذاشته بودند. بعد از پایان مجلس، همه حركت كردند برای صرف شام. حضرت آقا و آیت‌الله خوشوقت كنار یكدیگر بودند. حضرت آقا وقتی متوجه شدند كه كفش‌های ایشان در آن‌جا نیست، كفش‌های خودشان را برداشتند و مقابل پاهای آیت‌الله خوشوقت جفت كردند. آیت‌الله خوشوقت هرچه اصرار كردند، آقا قبول نكردند. آیت‌الله خوشوقت هم كفش‌های آقا را پوشیدند و بعد، اطرافیان برای حضرت آقا كفش آوردند. حضرت آقا علاقه‌ی فوق‌العاده‌ای به ایشان داشتند. فراتر از علاقه، بلكه اعتقاد بود.

رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خوشوقت را جزو كسانی معرفی می‌كردند كه جلوی طوفان‌ها را می‌گیرند و نمی‌گذارند دل‌ها را باد ببرد. ایشان فرمودند كه طوفان‌ها زیاد است و مقاومت‌كردن در برابر این طوفان‌ها مشكل است. به یك جایی وصل بشوید كه این بادها شما را با خودش نبرد. سؤال كردیم مثلاً به چه كسی؟ فرمودند به آیت‌الله خوشوقت.

آیت‌الله خوشوقت همچون دریا بود. ان‌شاءالله خداوند ما را با ایشان كه از دستمان رفته است، محشور كند. خداوند ایشان را در بهار رحمتش مُستغرق، و با اولیاء‌الله محشور كند.

پی‌نوشت‌ها:
۱. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۱۰۸
۲. قرآن كریم، سوره‌ی مباركه نور، آیه‌ی ۳۷

 

 

 

 نظر دهید »

بیا و ثانیه هایم را لبریز کن از بودنت

02 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

پیوند: http://2ranj.blog.ir/1391/12/01/%D8%A8%DB%8C%D8%A7%20%D9%88%20%D8%AB%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87%20%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%85%20%D8%B1%D8%A7%20%D9%84%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2%20%DA%A9%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86%D8%AA...

دلم برای نوشتن از تو سخت تنگ است… از آن نوشتن هایی که بوی عطر نرگس تو، مستم کند و تا فراسویِ روزهای آمدنت ببرد این دل شیدا شده را، و باز در خلوتم بخوانم که، چقدر دوست دارمت ای آفتاب پنهانم…


چقدر دلم می خواهد این قلم خسته را، به بازی کلمات نبرده؛ تو بیایی و تمام نقطه چین ها را پر کنی… بیایی و بگویی سحر شده، برخیز و از دمیدن آفتابم لذت ببر… بیایی و بگویی دیگر هیچ نقطه چینی، بدون کلمه و ترکیبِ مناسب خالی نمی ماند و همه چیز خوب است… می خواستم بنویسم مثل آن روزهای خوب! دیدم بی تو هیچ روزی خوب نبوده و اصلا حالِ خوبِ ما، روزیست که تو بیایی…
میدانی دلم می خواهد در این اتاق تاریکِ دلم، نوری بیاوزی از رُخ چون ماهت، و من هر شب با جمعِ ستاره های راه گم کرده، بیایم به مهمانی ماه دلم، و بعد دوباره چشم در چشمت شوم و خیال کنم تو آمده ای و من دیدن تو را با سنگِ سخت لحد نبرده ام به گور بی کسی ام…
دلم می خواهد دوباره برایت از آن انشاء هایی بنویسم که جز تو، کسی مخاطبش نبود و این بار بیایم و سر کلاس حضور تو، حاضری بزنم و برایت بخوانمشان…
دیروز میگفت هنوز هم منتظری؟ دلم را می گویم، سخت برآشفتم از کنایه اش… دلم این روزها زیاد می گیرد از این که، تو باشی و نبینمت و حرف نبودنت را هر روز برایم دیکته بگویند و باز من مردود شوم در حضورت… و دلم خیلی بیشتر می گیرد که تو باشی و نیایی و در دلِ آرامستان، در عین بی قراری ها، دلِ تنگم را به سرمای خاک بسپارم همراه این جسم خاکی؛و آرام بگیرم بی تو…
گرچه خوب میدانم، آرامشی بی تو نیست… این را از وقتی فهمیده ام که، در این کویر لب تشنگی ها، روزگاریست جام خالی از آب خیالت را به دست گرفته ام و همراه من فقط سکوت است و سکوت… و چه تلخ است که نمی شنوم از تو نه صدائی و نه رازی…1
اصل و دلیل بودنم، می دانی بهانه ی رویایی هر روزم، آمدن توست؟ پس بیا و ثانیه هایم را لبریز کن، از بودنت…

1.وَلا أَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوى…



 1 نظر

یکم اسفند، روز «روحانیت و دفاع مقدس»// نقش روحانیون در دفاع مقدس + تصاویر

01 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

اولین روز از آخرین ماه سال را روز «روحانیت و دفاع مقدس» می‌نامند، زیرا در روز اول اسفند سال 1364 حجت‌الاسلام فضل‌الله محلاتی نماینده امام خمینی(ره) در سپاه پاسداران هنگامی که پس از عملیات والفجر 8 به همراه جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مسئولان قضایی عازم جبهه‌‌های نبرد حق بر باطل بودند، در 25 کیلومتری شهر اهواز، هواپیمای مسافربری آنان مورد حمله دو فروند جنگده عراقی قرار گرفت و به شهادت رسیدند.

از آنجایی که بیشتر مسافران این پرواز را علما و روحانیان مبارز تشکیل می‌دادند، به منظور ارج نهادن به فداکاری این قشر فرهیخته جامعه در 8 سال دفاع مقدس، این روز را روز روحانیت و دفاع مقدس می‌خوانند تا همه ساله از مجاهدت این پاسداران اسلام قدردانی شود.

 

روحانیون در دفاع مقدس

با این وجود نقش روحانیون در تاریخ صد ساله این مرز و بوم بسیار چشمگیر و تأثیرگذار بوده است، از میرزا کوچک خان در سرزمین سرسبز گیلان گرفته تا قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز و فتوای تاریخی میرزای شیرازی در نهضت پر شکوه تحریم تنباکو، همچنین نقش ‌بی‌همتای آیت‌الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت و شهید مدرس در مبارزه علیه رضاخان پهلوی و از همه مهم‌تر نقش برجسته امام خمینی(ره) در به سرانجام رساندن انقلاب اسلامی خود گواهی از مجاهدت‌های این پاسداران اسلام دارد.

این تلاش‌های خالصانه نیز در جریان انقلاب اسلامی ایران ادامه و استمرار یافت، نام‌های شهدایی نظیر آیت‌الله سعیدی، آیت‌الله غفاری، مطهری، مفتح، باهنر، بهشتی، مدنی، اشرفی اصفهانی، صدوقی، قاضی طباطبایی و دستغیب زینت بخش برگی از برگ‌های تاریخ انقلاب است.با این وجود نام روحانیون شهیدی همانند شاه‌آبادی، محلاتی، شیرازی، میثمی، زمانی، رزاقی و … بر تارک شهدای هشت سال دفاع مقدس، گواهی بر رزم بی‌امان روحانیت معظم و رسیدن به لقاءالله و خونین شدن چهره‌ مطهر و نورانی آنان است.

روحانیون در 8 سال دفاع مقدس علاوه بر تشویق مردم به حضور در جبهه و بسیج آن‌ها، تأثیر بر فرماندهان جنگ، تلطیف روحیه رزمندگان با تقویت ایمان و توکل بر خدا، توسل به اهل‌بیت، پاسخ به مسائل شرعی مربوط به جبهه و جهاد، آفرینش حماسه‌های با حضور خود در خطوط مقدم جبهه، تقویت روحیه رزمی، شجاعت، شهادت طلبی و ایثار جلوه‌های ناب از حضور روحانیت هم‌پای با سایر اقشار مردم رقم زدند، به گونه ای که طبق برخی آمار نزدیک به چهل مجتهد و قریب الاجتهاد در دفاع مقدس به شهادت رسیدند.

از نکات جالب توجه حضور روحانیون در دفاع مقدس می‌توان به مواردی نظیر فعالیت ملموس طلبه‌ها در قسمت طراحی عملیات، فرماندهی توپخانه، دیده‌بان رانندگی بلدوزر، نفر بر و ضد زره، شرکت در واحد اطلاعات و واحد تخریب، هدایت بالگرد و خلبانی و جراحی پزشکی اشاره کرد، به طوری که گاهی در سنگر اورژانس و زیر آتش عملیات، شاید بعضی حس می‌کردند که این لباس جامانده از یک روحانی مجروح است، اما زمانی که پزشک کارش را تمام می‌کرد و لباس روحانیتش را می‌پوشید، عده‌ای تعجب می‌کردند.

 

روحانیون در دفاع مقدس

 

با این وجود، آمار شهدای روحانی به تفکیک مسئولیت و تخصص تا پایان اسفند 89 خود گویای این حضور همه جانبه در هشت سال جنگ تحمیلی است که عبارتند از: نماینده مجلس شورای اسلامی 26 نفر، مسئولیت در قوه قضاییه 20 نفر، ائمه جماعت 72 نفر، ائمه جمعه 43 نفر، شهدای روحانی سوانح هوایی 23 نفر، شهدای روحانی غواص 72 نفر، تبلیغی خاص 1047 نفر، آرپی‌جی زن، تک تیرانداز، عملیات‌ها و لشکرها 2309 نفر، مخابرات و بی‌سیم‌چی 88 نفر، امدادگر 53 نفر، فرماندهان و مسئولان دفاع مقدس 50 نفر و خواهران طلبه 15 نفر.

 

روحانیون در دفاع مقدس

بی‌شک می‌توان ادعا کرد که انقلاب اسلامی، مدیون فداکاری‌ها و ایثارگری شهیدان به خون خفته به ویژه عالمان و روحانیون شهیدی است که به عنوان فرمانده و سرباز در لباس‌های مختلف در جنگ حضور داشتند، با این وجود تعدادی از جانبازان انقلاب اسلامی در حال حاضر از قشر روحانیون هستند، همچنین آزادگان بزرگی مانند حجت‌الاسلام ابوترابی در دوران دفاع مقدس و اسارت به عنوان فرمانده دینی آزادگان، عمل کردند.

 

 

 5 نظر

ای کاش های قرآنی

01 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

آرزوی دیرینه

آنچه در این نوشتار می خوانید، آرزوهایی است که قرآن کریم آنها را از زبان انسان روایت کرده و زبان حال نیکان و بدان و آرزوی قلبی ‏آنان را دردنیا و آخرت ترسیم کرده و در حقیقت، سالک طریق کمال و جمال را به این حقایق نورانی و انسان ساز متوجه نموده است تا از سرمایه ی زندگانی خود بهترین بهره را برد و در روز قیامت نیز که «یوم التغابن: روز حسرت خوردن» است، به عذاب جان سوز الهی و تأسف جانکاه «یا لیتنی » دچار نشود و به رستگاری و همجواری با اولیای رحمانی نایل آید.
‏از این رو، موضوع یادشده را دو ساحت دنیوی و اخروی ارائه کرده، ای کاش های قرآنی را در این دو سرای زندگانی بررسی می نماییم. باشد که چرخ هدایت افروزد و طریق سعادت گشاید و آرزوهای ما را رنگ قرآنی وخدایی بخشد.
‏در شماره ی نخست این مقاله، به بیان آرزوهای زشت و زیبا در دنیا می پردازیم و بیان آرزوهای بدان و نیکان در عالم آخرت را به وقتی دیگر وا می نهیم.


آرزوی های زشت و زیبا در دنیا

به طور کلی، در سرای دنیا که خود زمینه ساز و مزرعه ی آخرت به شمار می رود، دو نوع آرزو مطرح است. قرآن کریم نیز به خوبی دو گروه از انسان ها و آرزوهایشان را ترسیم نموده است؛ یکی آرزوی بدان و غافلان، و دیگری تمنای پاکان و مؤمنان.
1. ای کاش صاحب جاه و ثروت می شدیم!
‏قارون که از دانشمندان بنی اسرائیل و پیروان موسی کلیم الله و حافظ تورات بود، وقتی به ثروت و دارایی رسید، سرکش و مغرور شد و با حضرت موسی(ع) و هارون به مخالف پرداخت. گروهی از مردم، فریفته ی ثروت قارون شدند و آه سوزان از دل بر کشیدند و آرزو کردند ای کاش به جای قارون بودند و لذت ها و شیرینی های دنیا را، حتی برای مدتی کوتاه می چشیدند. از این ‏رو، چنین گفتند: ( … یا لَیتَ لَنا مِثلَ ما أوتِی قارُونُ إِنَّهُ لَذُوه حَظٍّ عَظیمِ)؛ ای کاش ما نیز مثل آنچه به قارون داده شده است، داشتیم. همانا او ‏صاحب بهره ی بزرگ است. (سوره ی قصص، آیه ی 79)


آیات بعد، به شدت این نوع نگرش را سرزنش می کند و پاداش الهی را از بهره ی دنیا بسی بالاتر و بهتر ‏معرفی می نماید و در واقع، صبرکنندگان بر لذاید زود گذر دنیایی و شکیبایان بر سختی عدم دلبستگی به متاع اندک دنیا را در شمار مؤمنان و صالحان می داند. آری! ‏زشت ترین آرزو درسرای دنیا آن است که به جای ایمان به حق و عمل صالح، از زیاده خواهی و جستجوی بیش از حدّ مال و مکنت دنیوی سرچشمه گیرد. چنین آرزویی جز غفلت و سرگرمی به لذایذ زودگذر ‏دنیایی و گمراهی و شقاوت نتیجه ای نخواهد داشت. بدیهی است که چنین کسی در آخرت نتیجه ی خواهش های دنیایی خویش را آشکارا می بیند و آه جان سوز بر می کشد که: (یا لَیتَها کانَتِ القاضِیَةَ * ما أغنی عَنِّی مالِیَه * هَلَکَ عَنَّی سُلطانِیَه)؛ ای کاش آن [مرگ] کار را تمام می کرد! مال من مرا سودی نبخشید [و] قدرت من ازکف برفت.(سوره ی حاقه، آیه ی27-29)


2‏. ای کاش فراموش می شدم!
‏در آیات قرآن، زیباترین آرزوها در سرای دنیا از زبان زنی مقدس و مطهر چون مریم عمران (س) بیان شده است. آن هنگام که از شدت درد فرزندی که در شکم داشت، به زیر درخت خشکیده خرما پناه برد، مشکلات پیش رو و نگرانی از تهمت ها و زخم زبان های دیگران، گویی سنگینی کوهی از درد و غم را بر ‏وجود او می افکند. از این رو، آرزو کرد که: (… یا لَیتَنی مِتُّ قَبلَ هذا وَ کُنتُ نَسیاً مَنسِیّاً)؛ ای کاش ‏من پیش از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم! (سوره ی مریم، آیه ی23)


‏این آرزوی مریم مقدس (س) برخاسته از اوج نجابت، عفت و پاکدامنی او بود و به پویندگان طریق پاکی، به ویژه زنان مسلمان این درس را می آموزد که والاترین ارزشی که زنان، تمام حیات معنوی شان را در گرو آن می بینند، این است که در اندیشه ی حفظ عفت و نجابت خویش باشند و حتی گمان این که دیگران کوچک ترین اندیشه ی ناروایی را در موردشان داشته باشند، باعث گردد که مریم گونه چنین آرزویی کنند و این گونه، به برکت بهرمندی از طهارت راستین، شایسته ی پرورش مسیحادمان الهی و مؤمنان تأیید شده به روح قدسی شوند. آری! این آرزو، به حق زیباترین تمنایی است که در دار وجود تحقق می یابد؛ زیرا مردان بزرگ از دامان زنان پاکدامن به معراج می روند و سعادت جامعه در گرو سعادت و طهارت زنان آن جامعه است و چنین زنانی هستند که در قلعه ی آرامش الهی به سر می برند و چشمه ساران بهشتی از زیر قدم های مریم گونه شان جاری می شود تا بستر اجتماع انسانی را حیات معنوی و طراوت و سرسبزی روحانی بخشد؛ ( فَناداها مِن تَحتِها ألَّا تَحزنَی قَد جَعَلَ رَبُّکِ تَحتَکِ سَرِیاً)؛ پس، از زیر [پای] او [فرشته] وی را ندا داد که: غم مدار، پروردگارت زیر [پای] تو چشمه ی آبی پدید آورده است(سوره ی مریم، آیه ی24)
منبع: نشریه بشارت، شماره ی 70

 1 نظر

الگوهای ازدواج موفق (2)

01 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

3. ازدواج جُویَبِر و ذَلفاء

ازدواج یکی از یاران فقیر و نازیبای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام جویبر با دختری زیبا و از خانواده اشراف به نام ذلفاء، درس های فراوانی برای همه ما دارد، از این رو مناسب است متن کامل را از زبان امام باقر علیه السلام که در معتبرترین منبع حدیثی شیعه، یعنی کتاب الکافی نقل شده است، بیان کنیم.
ابوحمزه ثمالی می گوید: نزد امام باقر علیه السلام بودم که مردی اجازه ورود خواست. امام به او اجازه ورود داد. وی به امام سلام کرد و امام به او خیر مقدم گفت و او را نزدیک خود نشاند و از حالش پرسید.
مرد گفت فدایت شوم، از دختر یکی از دوستان شما به نام ابن ابی رافع خواستگاری کردم و او مرا به خاطر زشتی، فقر و غربت رد کرد. من از این ماجرا چنان غمگین شدم که در آن لحظه مرگم را آرزو کردم.
امام به او فرمود: به عنوان فرستاده من نزد او برو و بگو: محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب به تو می گوید دخترت را به عقد منجح بن رباح درآور و او را رد نکن!
آن مرد با خوشحالی از جا برخاست و با شتاب بیرون رفت.
امام فرمود: مردی از اهل یمامه به نام جویبر نزد پیامبر آمد و اسلام آورد. او مرد متدین و خوبی بود؛ اما کوتاه قد، مستمند، برهنه و از زشت رویان سودانی بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حمایت از او را به خاطر غریب و فقیر بودنش بر عهده گرفت و از سهم خود، یک صاع خرما برای او معین ساخت. دو ردای بلند نیز به او داد و خواست ملازم مسجد باشد و شب ها در آنجا بخوابد. جویبر مدتی بر این حال بود تا آنکه شمار تازه مسلمانان غریب و نیازمند در مدینه زیاد شد و دیگر در مسجد جایی برای آنان نماند.
در پی آن خداوند به پیامبر وحی فرستاد که مسجد را تطهیر کند و کسانی را که شب در مسجد می خوابند، از آنجا بیرون آورد و تمام درب ها به سوی مسجد را - جز در خانه علی علیه السلام - ببندد. کسی با حالت جنابت از مسجد عبور نکند و هیچ غریبی در آنجا نخوابد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز دستور داد درب ها - جز در خانه علی علیه السلام را ببندند و خانه فاطمه علیهاالسلام را نیز به حال خود واگذاشت. آنگاه فرمان داد سقفی برای مسلمانان برپا کنند. به این ترتیب جایگاهی به نام صفه فراهم شد و از افراد غریب و مستمند خواست روز و شب را در سایه آن بگذرانند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه دستش باز بود، برایشان گندم، خرما، جو و کشمش می آورد و مسلمانان نیز چنین می کردند و در پی ابراز محبت حضرت به اصحاب صفه، با آنها مهربانی می نمودند و صدقات خود را به آنان می دادند.
روزی چشم حضرت به جویبر افتاد و دلش به حال او سوخت. فرمود: ای جویبر! شاید مناسب باشد همسری برگزینی تا هم زمینه ساز عفت تو باشد و هم تو را در دنیا و آخرت یاری رساند. جویبر عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد، چه کسی به من اعتنا می کند.
به خدا سوگند! نه حسب دارم، نه نسب، نه مال، نه زیبایی کدام دختر با این حال به من تمایل نشان می دهند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جویبر! خداوند به برکت اسلام هر کس را که در جاهلیت عزیز بود، خوار کرد و هر کس را که خوار بود، عزیز نمود. هر کسی که در جاهلیت خوار بود، به برکت اسلام عزت یافت و خداوند به برکت اسلام، نخوت و تفاخر به حسب و نسب جاهلی را از بین برد.
از این رو امروز سفید و سیاه، قریشی، عرب و عجم همگی فرزندان آدم شمرده می شوند. خداوند آدم را از خاک آفرید و محبوب ترین مردم در روز قیامت نزد خداوند، مطیع ترین آنان در برابر فرامین الاهی و پرهیزکارترین آنان خواهند بود. ای جویبر! امروز من در میان مسلمانان کسی را نمی شناسم که بر تو برتری داشته باشد؛ مگر کسی که از تو پرهیزکارتر و مطیع تر باشد.
نزد زیاد بن لبید که از اشراف بنی بیاضه است، برو و بگو: من فرستاده رسول خدا نزد تو هستم. او می خواهد دخترت ذلفاء را به تزویج جویبر درآوری. وقتی جویبر نزد زیاد بن لبید رسید، شماری از بستگان او نزدش حضور داشتند. جویبر اجازه ورود خواست و داخل شد و سلام کرد و گفت: من فرستاده رسول خدا نزد تو هستم و برای کاری آمده ام. آیا آن را آشکارا بگویم یا پنهانی با تو در میان بگذارم.
زیاد گفت: آشکارا بگو، چون پیام رسول خدا برای من مایه شرافت و افتخار است.
جویبر گفت: رسول خدا از تو خواسته است دخترت ذلفاء را به تزویج جویبر درآوری.
زیاد گفت: آیا رسول خدا تو را برای این پیام نزد من فرستاد؟
جویبرگفت: آری. بر من روا نیست که بر پیامبر دروغ ببندم.
زیاد گفت: ما دختران خود را جز به همگنان خود از انصار نمی دهیم؛ ای جویبر باز گرد تا من خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات کنم و عذر خود را با ایشان در میان گذارم.
جویبر از نزد زیاد خارج شد؛ در حالی که با خود می گفت: به خدا سوگند؛ نه قرآن براساس نگرش زیاد نازل شده است و نه پیامبر بر این اساس نگرش او فرستاده شده است.
دختر زیاد که در اتاق خود بود، سخن جویبر را شنید و کسی را نزد پدر فرستاد و از پدر خواست نزد وی بیاید. وقتی زیاد نزد دخترش رفت، ذلفاء گفت: این چه سخنی بود که به جویبر گفتی؟
زیاد پیام رسول خدا را با دخترش در میان گذاشت. ذلفاء گفت: به خدا سوگند جویبر با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر او دروغ نبسته است. کسی را بفرست تا جویبر را بازگرداند.
زیاد کسی را فرستاد و جویبر بازگشت. زیاد به او گفت: خوش آمدی، همین جا بمان تا من باز گردم.
آنگاه زیاد نزد رسول خدا رفت و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! جویبر نزد من آمد و پیام شما را رساند. من به او چیزی نگفتم و صلاح دیدم که خود به دیدار شما بیایم و بگویم که ما دختران خود را جز به همگنانمان از انصار نمی دهیم.
حضرت فرمود: ای زیاد! جویبر مؤمن است و مؤمن هم کفو مؤمن و مسلمان هم کفو مسلمان است. ای زیاد! دخترت را به او بده و از او روی برنگردان.
امام باقر علیه السلام افزود: زیاد به خانه بازگشت و آنچه را از پیامبر شنیده بود، با دخترش در میان گذاشت. دختر گفت: اگر از فرمان پیامبر سر بپیچی، کافر می شوی، پس مرا به عقد او درآور. زیاد از نزد دخترش خارج شد و دست جویبر را گرفت و نزد اطرافیانش برد و دخترش را براساس سنت خدا و رسول به عقد جویبر درآورد و مهر او را خود برعهده گرفت و جهیزیه دخترش را فراهم ساخت.
پس از آماده کردن مقدمات، شخصی را نزد داماد فرستادند تا بپرسند آیا منزل دارد تا عروس را نزدش روانه سازند. جویبر گفت: به خدا سوگند! من هیچ مالی ندارم. به دستور زیاد جویبر را آماده کردند و برایش خانه، فرش و اثاث خانه فراهم ساختند و دو لباس به او پوشاندند و ذلفاء را به خانه داماد بردند.
جویبر شب هنگام وارد خانه شد و چون چشمش به ذلفاء، خانه و اثاث آن و بوی خوش افتاد، به گوشه ای از خانه خزید و تا طلوع فجر به تلاوت قرآن، رکوع و سجود پرداخت و چون بانگ اذان شنید، از خانه خارج شد. همسرش نیز برای نماز برخاست و وضو ساخت و نماز صبح به جای آورد. از او پرسیدند آیا جویبر نزد تو آمد؟ ذلفاء گفت: سراسر شب مشغول تلاوت قرآن، رکوع و سجود بود، تا آن هنگام که صدای اذان را شنید و برای نماز خارج شد. همین ماجرا شب دوم تکرار شد و اطرافیا این امر را از زیاد پنهان ساختند.
چون روز سوم شد و جویبر به سان دو شب گذشته عمل کرد، ماجرا را به زیاد خبر دادند. زیاد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، ای رسول خدا! به تزویج جویبر فرمان دادی و به خدا به رغم آنکه در حد وصلت با ما نبود، به خاطر اطاعت از فرمان شما، پذیرفتم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چه کار ناروا از او دیده اید؟ زیاد گفت: برای او خانه و اثاث خانه فراهم کردم و دخترم را به خانه او فرستادم. جویبر دیر هنگام به خانه آمد، اما نه با دخترم صحبت کرد و نه به او نگریست و نه به او نزدیک شد. او به گوشه ای خانه خزید و تا اذان صبح به تلاوت قرآن، رکوع و سجود پرداخت و به او نزدیک نشد و با او سخن نگفت؛ تا حالا که من نزد شما آمده ام. گمان می کنم میل به زنان در او نباشد، لذا من منتظر نظر شما هستم. زیاد این جملات را گفت و از محضر پیامبر خدا خارج شد.
حضرت او را خواست و پرسید: آیا به زنان میل نداری؟ جویبر در پاسخ گفت: مگر من مرد نیستم؟! ای رسول خدا! من به شدت به زنان میل دارم. حضرت پرسید: اما به من عکس آن را خبر داده اند، پس مشکل تو چیست؟
جویبر گفت: ای رسول خدا! وارد خانه وسیعی شدم، فرش، اثاث خانه و همسر زیباروی معطری را دیدم و به یاد اوضاع و احوال گذشته ام افتادم. دوست داشتم به پاس این لطف الاهی، از خداوند به خاطر نعمت هایی که به من ارزانی داشته است، تشکر کنم و با حقیقت شکر به او تقرب جویم. از این جهت تا صبح به تلاوت قرآن، رکوع و سجود و به شکر خدا مشغول شدم تا آنکه صدای اذان شنیدم و برای نماز خارج شدم. روز تصمیم گرفتم روزه بگیرم و سه روز و شب به این ترتیب عمل کردم و به گمانم اعمال من در برابر آنچه خداوند به من بخشیده، اندک است. با این حال امشب رضایت همسر و خانواده وی را فراهم می سازم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی را نزد زیاد فرستاد تا حقیقت را به او بازگوید. آنان از این ماجرا خوشحال شدند. جویبر هم به آنچه گفته بود، عمل کرد. وی سرانجام در یکی از غزوه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسید. خدایش رحمت کند. (1)
4. ازدواج ملاصالح مازندرانی و آمنه بیگم

از نمونه هایی که می توان به عنوان الگوی ازدواج موفق برشمرد، ازدواج ملا محمد صالح مازندرانی با آمنه بیگم، دختر علامه محمد تقی مجلسی اول و خواهر علامه محمد باقر مجلسی دوم است. نقطه جالب توجه در این ازدواج، آن است که هر دو از عالمان و فرهیختگان عصر خود به شمار می رفتند و در عین حال زندگی مشترک خود را با کمال سادگی آغاز کردند.
بدین منظور نخست به اختصار به زندگی آنان نگاهی می اندازیم و سپس چگونگی ازدواجشان را مرور می کنیم.
محمدصالح مازندرانی (م. 1086) فرزند ملااحمد سروی مازندرانی، یکی از علما و مروجان بزرگ مذهب شیعه در قرن یازدهم هجری در شهر اصفهان بود او عالمی محقق و نویسنده ای ماهر به شمار می رفت. محمد صالح فراگیری علوم اسلامی را از اوان کودکی نزد پدر آغاز کرد و پیش از رسیدن به سن بلوغ، در سن یازده سالگی به اصفهان رفت و در حجره کوچک یکی از مدارس اصفهان ساکن شد. چون شهریه اش بسیار ناچیز بود، تهیه پوشاک، خوراک و روغن چراغ مطالعه برای مطالعه برایش مقدور نبود، لذا به ناچار برای مطالعه در شب های بلند، از نور وضوخانه استفاده می کرد.
با این حال شب و روز از تحصیل، مطالعه و تحقیق غافل نبود. وی را مردی خودساخته و زحمت کش معرفی کرده اند. پس از گذشت زمانی کوتاه در کسب مراتب علمی و مقامات معنوی پیشرفت چشمگیری نمود؛ به گونه ای که علامه مجلسی اول از همت بلند و تلاش بی وقفه اش به شگفت آمد. دیری نپایید که محمد صالح مازندرانی در شمار شاگردان ویژه مجلسی قرار گرفت.
محمد صالح مازندرانی شرح نفیسی بر اصول کافی با عنوان شرح اصول الکافی دارد که تنها شرح کامل بر اصول کافی ثقه الاسلام کلینی است. او همچنین بر کتاب معالم و زبده الاصول نیز شرحی مفید نگاشت. استاد فقهاء وحید بهبهانی می نویسد:
حال مجتهدان که همواره احتیاط را از دست نمی دهند، مساوی با حال جد من عالم ربانی و فاضل صمدانی مولانا محمد صالح مازندرانی است. از پدرم محمد اکمل شنیدم، می فرمود پس از آنکه معظم له از شرح اصول کافی فراغت یافت، درصدد برآمد تا فروع کافی را نیز شرح کند، یکی از عالمان معاصرش به او می گوید: کسی که می خواهد فروع کافی را شرح کند، باید دارای قوه قدسیه اجتهاد باشد، ملاصالح به خیال آنکه شاید بدان قوه نرسیده، از شرح فروع کافی منصرف می شود و حال آنکه اگر کسی شرح اصول کافی را به دقت بررسی و مطالعه نماید، می فهمد که معظم له به آخرین پایه فقه فقاهت رسیده و از مایه علمی برخوردار بود. شرح مزبور حاکی از آن است که جد ما در اوایل عمر به درجه اجتهاد نائل آمده است.
آمنه خاتون یا آمنه بیگم، یکی از چهار دختر عالم بزرگوار علامه محمدتقی مجلسی اول (1070-1033 ق) است. سال تولدش مشخص نیست. مؤلف ریاض العلماء، که هم زمان با وی می زیست، از او با عنوان فاضله، عالمه، صالحه و متقیه یاد کرده است.
آمنه بیگم از زنان نادر روزگار بود و بعدها به عقد شاگرد مجلسی اول، یعنی ملا محمد صالح مازندرانی در آمد.
در فضیلت و عظمت علمی این بانو همین بس که گاه گره های سخت علمی شوهر فاضله و فرهیخته اش را می گشود و در جمع و تدوین بحارالانوار، جزء شمار محدودی است که به علامه مجلسی به عنوان همکاران تحقیق یاری رسانده است. (2)
از آثار علمی این بانو می توان به شرح بر الفیه ابن مالک و شواهد سیوطی اشاره کرد. وی کتابی هم، در فقه و احکام دینی تألیف کرد. سال وفات این بانو در کتب تراجم نیامده است. برخی گویا با استناد به یکدیگر، محل دفن او تخت فولاد اصفهان نوشته و عنوان کرده اند که بعضی از اشعار آمنه بیگم نیز، بر روی قبرش نوشته شده است.
ازدواج ملا محمد صالح مازندرانی با فاطمه بیگم وقتی ملا محمدتقی مجلسی، متوجه شد که شاگردش محمد صالح به ازدواج میل دارد، بعد از فراغت از تدریس، به وی گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم، تا از رنج تنهایی آسوده شوی. شاگرد جوان سر به زیر انداخت و آمادگی خود را با زبان حال اعلام داشت.
ملا محمد تقی مجلسی به اندرون رفت و آمنه بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سر حد کمال رسیده بود، فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده ام که در نهایت فقر و تنگ دستی و منتهای فضل، صلاح و کمال درسی است، ولی پذیرش او بسته به اجازه تو است.
آمنه بیگم، دختر دانشمند و پاک سرشت در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگ دستی عیب مردان نیست.
آمنه بدین گونه موافقت خود را اعلام داشت و ساعتی بعد عقد آن دو بسته شد و عروس را به حجله بردند.
داماد در حجله، عروس را دید و متوجه شد که گذشته از علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و با این همه کمال حاضر شده است با شاگرد پدرش که طلبه ای مستمند است، ازدواج کند.
ملا صالح به شکرانه این نعمت به گوشه اتاق رفت و سجده شکر نمود و سرگرم مطالعه شد. او با مسئله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که باید با دقت در آن می اندیشید و آن را حل و برای مباحثه یا تدریس فردا آماده می کرد. مطالعه آن صفحه، مدتی طول کشید و عروس ناظر کار وی بود، پی برد که مسئله چیست و در چه کتابی است. داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت.
عروس پس از رفتن داماد، برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسئله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.
شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که آن مسئله دشوار علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او، پاسخ را در جای خود نهاده بود تا از رنج مطالعه و تفکر را بر خود هموار نسازد. وی پس از مطالعه پاسخ دریافت که همسرش آن مطلب مشکل را حل کرده است. بی درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است. به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه، عبادت و شکرگزاری بود.
وقتی استاد داماد و پدر عروس از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت اگر این دختر با تو هم افق نیست، بگو تا زنی دیگر را برایت عقد کنم! داماد در پاسخ گفت: علت توجه نکردن من به همسرم، به خاطر آن نیست که دختر دانشمند شما مورد پسند من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می خواهم شکر خدا را تا حدی که می توانم به جا آورم که چنین همسری عالم به من موهبت کرده است و من می دانم که هر چه کوشش کنم، نمی توانم چنان که باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.
چون محمد تقی مجلسی این سخن را از داماد با فضیلت و شاگرد دانشمندش شنید، گفت: اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود نهایت شکر بندگان است.
در سایه این ازدواج مبارک، فرزندان صالح و فاضلی تولد یافتند. بنا به نقلی وی صاحب شش (یا دو) پسر و یک (یا دو) دختر شد.
فرزندان پسر وی به ترتیب عبارتند از: علامه فاضل آقا محمد هادی، مترجم قرآن مجید و شارح کتاب کافیه، عالم فاضل آقا نورالدین محمد، عارف کامل و شاعر ادیب آقا محمد سعید، متخلص به اشرف و فاضل عارف آقا حسنعلی.
از اولاد دختری آمنه بیگم و نسل های بعدی وی نیز شمار زیادی فقیه، فیلسوف، محدث، مفسر، اصولی و رجالی پا به عرصه وجود گذاشتند که برخی از آنان در شمار بزرگ ترین مراجع و فقهای شیعه جای دارند، مانند: وحید بهبهانی و خاندان طباطبایی بروجردی، از جمله آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی و خاندان شهرستانی.
بزرگان علمای این چهار خاندان در نوشته های خود همه جا از مجلسی اول و ملا محمد صالح مازندرانی به جد و از علامه محمد باقر مجلسی دوم، به دایی تعبیر می نمایند و به آنها افتخار می کنند.
امید آنکه با مطالعه عمیق تر زندگی الگوهای اخلاقی، راه دستیابی به سعادت و خوشبختی در همه عرصه های زندگی، از جمله در عرصه ازدواج و همسرداری را بیاموزیم.
پی‌نوشت‌ها:
1. بنگرید به: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 344-339.
2. علی نصیری، حدیث شناسی، ج 1، ص 244.

منبع: نصیری، علی، (1389)، آیین همسر گزینی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول.

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 145
  • 146
  • 147
  • ...
  • 148
  • ...
  • 149
  • 150
  • 151
  • ...
  • 152
  • ...
  • 153
  • 154
  • 155
  • ...
  • 174

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

اوقات شرعی

امروز: دوشنبه 24 آذر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: