پیوند: http://bia2mofid.persianblog.ir/post/749/
وقتی موضوع ولایتعهدى حضرت علىّ بن موسى الرّضا(ع) پایان و تثبیت یافت، روزى دربان امام رضا(ع) وارد منزل آن حضرت شد و گفت: عدّهاى آمدهاند، اجازه ورود مىخواهند و مىگویند: ما از شیعیان على(ع) هستیم.
امام رضا(ع) اظهار داشت: در حال حاضر فرصت ندارم، به آنها بگو که در وقتى دیگر بیایند.
چون آن جماعت رفتند و در فرصتى دیگر آمدند، باز امام(ع) اجازه ورود نداد. تا آن که حدود دو ماه بدین منوال گذشت؛ و آنان توفیق زیارت و ملاقات با مولایشان را نیافتند و ناامید شدند.
ولى با این حال براى آخرین مرحله نیز جلوى منزل حضرت آمدند و با حالت خاصّى اظهار داشتند:
ما از شیعیان پدرت، امام علىّ بن ابى طالب(ع) هستیم و با این برخورد شما، دشمنان ما را شماتت و سرزنش مىکنند، حتّى در بین دوستان، دیگر آبروئى برایمان نمانده است؛ و نیز از رفتن به شهر و دیار خود خجل و شرمندهایم.
در این هنگام، امام رضا(ع) به غلام خود فرمود: اجازه دهید آنها وارد شوند.
همین که آنان وارد مجلس شدند، حضرت به ایشان اجازه نشستن نداد، لذا سرگردان و متحیّر، سرپا ایستادند و گفتند:
یابن رسول اللّه! این چه ظلم بزرگى است که بر ما روا داشتهاى که پس از آن همه سرگردانى، نیز این چنین مورد بى اعتنائى و بى توجّهى قرار گرفتهایم، مگر گناه ما چیست؟
با این حالت، مرگ براى ما بهتر خواهد بود.
در این لحظه، امام رضا(ع) فرمود: آنچه که بر شما وارد شده و مىشود، همه آنها نتیجه اعمال و کردار خود شما مىباشد؛ و نسبت به آن بىاهمیّت هستید!
آن جماعت، همگى گفتند: یابن رسول اللّه! توضیحى بفرما تا براى ما روشن شود که خلاف ما چیست؟
و ما چه کردهایم، و چه گناهى از ما سر زده است؟
حضرت فرمود: چون شما ادّعاى بسیار بزرگى کردید؛ و اظهار داشتید که «شیعه حضرت امیرالمؤمنین، امام علىّ بن ابى طالب(ع)» هستید.
واى بر حال شما، آیا معناى ادّعاى خود را فهمیدهاید؟
و سپس افزود: شیعه حضرت علىّ(ع) همانند امام حسن و امام حسین(ع)، سلمان فارسى، ابوذر غفّارى، مقداد، عمّار یاسر و محمّد بن ابى بکر هستند، که در انجام اوامر و دستورات امام علىّ(ع) از هیچ نوع تلاش و فداکارى دریغ نورزند.
ولى شما بسیارى از اعمال و کردارتان مخالف آن حضرت مىباشد و در انجام بسیارى از واجبات الهى کوتاهى مىکنید و نسبت به حقوق دوستان خود بى اعتنا و بى توجّه هستید و در مواردى که نباید تقیّه کنید، تقیّه میکنید.
و با این عملکرد نیز مدّعى هستید که شیعه امیرالمؤمنین، امام علىّ(ع) مىباشید!
شما اگر مىگفتید که از دوستان و علاقمندان آن حضرت و از مخالفین دشمنانش هستیم، شما را مىپذیرفتم و این همه دردسر و مشکلات را متحمّل نمىشدید.
شما منزلت و مرتبهاى بسیار عظیم و شریف را مدّعى شدید، که چنانچه در گفتار و کردارتان صادق نباشید، به هلاکت خواهید افتاد، مگر آن که مورد عنایت و رحمت پروردگار متعال قرار گیرید و لطف خداوند شامل حالتان شود.
اظهار داشتند: یابن رسول اللّه! ما از آنچه ادّعا کرده و گفتهایم، پوزش مىخواهیم و مغفرت مىطلبیم و آنچه را که شما فرمودید، ما نیز بر آن عقیده هستیم؛ و هم اکنون اعلام مىداریم که ما از «دوستان و علاقمندان شما اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)» مىباشیم و مخالف دشمنان شما بوده و خواهیم بود.
در این هنگام، امام رضا(ع) فرمود: اکنون خوش آمدید، شما برادران من هستید.
و سپس آن جماعت را بسیار مورد لطف و عنایت خویش قرار داد و از دربان پرسید: این جماعت چند مرتبه آمدند و خواستند که وارد منزل شوند؛ و مانع ورود ایشان شدى؟
دربان گفت: شصت مرتبه.
امام(ع) فرمود: باید جبران گردد، شصت مرتبه بر آنها وارد مىشوى و سلام مرا به آنها مىرسانى؛ چون که توبه آنها قبول شد و مستحقّ تعظیم و احترام گشتند و اکنون وظیفه ما است که در رفع مشکلات آنها و خانوادههایشان همّت گماریم.
و بعد از آن، حضرت دستور فرمود تا مقدار قابل توجّهى مبرّات و خیرات به آنها کمک شود.
(منبع: احتجاج مرحوم طبرسى 2: 459)