اختلاط زنان و مردان در مراکز آموزشی(1)
مقدمه
سخن درباره ی زن و خصوصیات جنسی او و تفاوت داشتن یا تفاوت نداشتن وی با مرد در ابعاد گوناگون، از جمله حقوق فردی و اجتماعی، همواره در مکاتب و نحله های مختلف فکری، از مباحث مهم و درخور توجه بسیاری از اندیشه وران و صاحب نظران بوده است. در کنار نظریات متعادل و گاه مطلوب درباره ی زن و حقوق او - که بیشتر در میان ادیان آسمانی دیده شده است - گاه نظرهایی افراطی و شگفت انگیز نیز دیده می شود که توجیه کننده ی رفتار بسیار خشن و سبعانه با زنان در عصر جاهلیت و حتی در عصر حاضر و دنیای متمدن است. این گونه نظریه های افراطی حتی در میان - به اصطلاح- اندیشه وران مشهور معروف جهان نیز دیده می شود؛ اما با رنگ و لعاب علمی.
شاید بتوان با قاطعیت ادعا کرد که این گونه آرا و دیدگاه ها درباره ی زن و حقوق او از آنجا ناشی می شود که غالباً صاحبان این اندیشه ها یا از زن و توانایی ها و حقوق و وظایفش به خوبی آگاهی نداشته یا نمی خواسته اند آن گونه که شایسته ی یک زن است با او برخورد کنند. نتیجه ی این دیدگاه ها سوء استفاده ی هر چه بیشتر و استثمار این قشر عظیم انسانی است؛ البته درهر عصری به سبک و روش خاص خود.
این نکته بر هیچ ذهن بیدار و وجدان آگاهی پوشیده نیست که این گونه دیدگاه ها در هر حال محکوم است؛ چه متعلق به قدیم باشد و چه عصر حاضر و جهان متمدن. اما شاید بتوان گفت که وجود اندیشه های متحجر و خام درباره ی زنان آن هم در عصر تمدن و مدعی پیشرفت در تمام حوزه های علوم و معارف، به مراتب قبیح تر و محکوم تر است.
البته باید به این حقیقت نیز اذعان کرد که پیدایش دیدگاه های افراطی درباره ی مسائل زنان و در پی آن، طرح تساوی حقوق زن و مرد در تمام جهات و آنچه امروزه به نام «فمینیسم» معروف شده، واکنش محرومیت ها و مظلومیت هایی است که در گذشته و حتی اکنون بر زنان رفته است و نتیجه ی عملکرد نادرست صاحبان قدرت در مورد این قشر عظیم انسانی است. ناگفته پیداست که این میدان جای طرح مباحث بسیاری است که ورود به آنها در این مجال نمی گنجد. بنابراین، تنها به یکی از ابعاد آن توجه می شود. از جمله مسائل در خور طرح در این زمینه، تعلیم و تربیت زنان است. طرف داران و حامیان حقوق زن، به ویژه فمینیست ها، بر این نکته اصرار می ورزند که زنان در گذشته ازهمه ی حقوق از جمله فرصت های آموزشی محروم بوده اند. به همین دلیل، به فکر افتاده اند تا در پرتو این اندیشه، شعار تساوی حقوق آموزشی برای زنان و مردان و استفاده از فرصت های آموزشی را طرح کنند. همچنین به خصوص در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به علل مختلف، لزوم اختلاط زنان و مردان را در مراکز و مؤسسات آموزشی طرح کرده اند. این عده معتقدند که نه تنها دلیل های اقتصادی وکمبود امکانات آموزشی توجیه گر اختلاط جنس ها در مدارس و دانشگاه هاست، بلکه حتی برخی دلیل های روان شناختی را نیز برای توجیه آن بر می شمارند.
این نوشتار برای بررسی اجمالی و مختصر مسئله ی اختلاط زنان و مردان، به خصوص دختران و پسران جوان در مراکز آموزشی، اعم از مدارس ودانشگاه ها، می کوشد تا با استفاده از منابع تحقیقی - که غالباً از نویسندگان غربی است - گامی هر چند کوتاه در این زمینه بر دارد. استفاده از این منابع برای آن است که اثبات شود مسئله ی اختلاط در نظام های آموزشی نه تنها غیر علمی و دارای استدلال های نوعاً سطحی است، بلکه این مسئله حتی در میان خود غربی ها و به خصوص بعضی کشورهای اروپایی و آمریکا نیز دارای مخالفان بسیاری است. بنابراین، شایسته است محققان و صاحب نظران تعلیم و تربیت بیشتر آن را کانون بررسی و نقد قرار دهند و اجازه ندهند با شعارهای فریبنده و تو خالی طرف داری از حقوق زنان، بیش از این به حیثیت و عفت و کرامت زنانِ ستم دیده لطمه وارد شود و نگذارند جاهلیت نو با شیوه های جدید، همان نیات جاهلیت قدیم را جامه ی عمل بپوشاند.
توضیح برخی مفاهیم
پیش از ورود به بحث، لازم است بعضی از تعابیر و اصطلاحات تعریف شود.
1.فمینیسم (نهضت آزادی زنان)
فمینیسم (Feminism) که واژه ای فرانسوی است، در اصل به معنای اندیشه ی تساوی حقوق زن و مرد و به تعبیری، نهضت برای آزادی زنان می باشد. ریشه ی تاریخی این اندیشه به قرن ها پیش باز می گردد، ولی به شکل امروزینِ آن در قرن 19 از کشور فرانسه شروع شد و گسترش یافت و هم اکنون در سراسر جهان، به خصوص در کشورهای غربی و آمریکا، دارای هواخواهان بسیاری است.
متفکران و صاحب نظران این مکتب فکری معتقدند که زنان در گذر تاریخ به انحای گوناگون تحت ستم بوده و همیشه مردان با تفکر مردسالاری و حاکمیت و تسلط بر زنان، از آنان بهره کشی کرده اند و از این طریق، قشر عظیم زنان گرفتار محرومیت های شدیدی در تمام زمینه ها شده اند، اکنون نوبت آن فرا رسیده است تا زنان از این وضع اسف بار نجات یافته، به حقوق از دست رفته ی خویش برسند. اینان به برابری کامل زنان با مردان در تمام زمینه ها و حقوق گوناگون باور دارند و طرف دار جدی آزادی زن و تساوی حقوق آنها با مردان اند.
یکی از پیامدهای این طرز تفکر پیدایش اندیشه ی اختلاط زن و مرد در تمام شئون زندگی و به خصوص در آموزش و تحصیل بوده است. طرف داران این مکتب معتقدند که زنان باید در تمام سطوح تحصیلی و تحقیقی و علمی و در تمام مؤسسات، در کنار مردان و هماهنگ با آنها به صورت مختلط به تحصیل و فعالیت های علمی بپردازند.
2.تعلیم و تربیت غیرمختلط
تعلیم و تربیت غیر مختلط (1) یا به تعبیر دیگر، آموزش غیرمختلط (2) به معنای آن است که هر یک از این دو جنس زن و مرد یا دختر و پسر در مدارس و مؤسسات آموزشی جدا و مستقل از هم مشغول به تحصیل باشند. در این شیوه از آموزش، به طور اخص و در معنای واقعی آن، در مدارس و آموزشگاه ها، از اول ابتدایی تا دبیرستان و حتی دانشگاه ها، زنان و دختران جدا از مردان و پسران مشغول به تحصیل اند و حتی پایوران آموزشی و هیئت های علمی و نیز پایوران اداری این مؤسسات زنانه یا مردانه اند. البته این سبک از آموزش، که از گذشته مرسوم بوده است، هم اکنون به این صورت خاص در هیچ یک از کشوهای موجود جهان، حتی کشورهای اسلامی، اجرا نمی شود، مگر به صورت نادر.
به گفته ی بعضی از محققان (3)، آموزش غیرمختلط خود به سه صورت اجرا می شود:
الف)شیوه ای که در آن، هم دانش آموزان و هم پایوران آموزشی از یک جنس باشند (کاملاً مردانه یا زنانه)؛
ب)شیوه ای که در آن، اگر چه دانش آموزان همگی از یک جنس می باشند، ولی پایوران آموزشی آن مختلط اند؛
ج)شیوه ای که در آن ساختمان های آموزشی به صورت مختلط است، ولی آموزش ها در کلاس های جدا اجرا می شود.(4)
هر یک از این شیوه ها و سبک های آموزش غیرمختلط در مناطقی از جهان در دست اجراست.
3.تعلیم و تربیت مختلط
تعلیم و تربیت مختلط (5) به این معناست که دو جنس زن و مرد یا دختر و پسر در یک مؤسسه ی آموزشی و حتی در یک کلاس مشغول به تحصیل باشند. در این شیوه از آموزش، که یکی از پیامدهای تفکر فمینیستی است، بدون در نظر گرفتن جنس دانش آموزان و دانشجویان برنامه های آموزشی اجرا می شود و از این نظر، هیچ محدودیتی برای آنها وجود ندارد. این سبک تعلیم و تربیت که سبک جدیدی است، از اواخر قرن نوزدهم به صورت جدی و گسترده شروع شد ودر قرن بیستم به اوج خود رسید. ولی از آنجا که در مناطق گوناگون دنیا فرهنگ های مختلف زیاد از آن استقبال نکرده اند، هم اکنون بسیار محدود است و تنها در بعضی از کشورها، آن هم در بعضی از مؤسسات وسطوح اجرا می شود. بیشتر مدارس آمریکا با این روش اداره می شود.
آموزش مختلط پیامدهای منفی فراوانی داشته، از این رو، از همان ابتدا مقابله با آن شروع شده است و هنوز هم حتی در کشورهای غربی، به خصوص اروپایی، به شدت ادامه دارد. پیشینه ی تاریخی اندیشه ی اختلاط جنس ها در آموزش تاریخ تعلیم و تربیت بیانگر تغییراتی چشمگیر در زمینه ی نگرش هایی است که بازگو کننده ی تحول تجربیات انسان از ساده به پیچیده در شیوه ی زندگی است. همزمان با گسترش نقش زنان و مردان در اجتماع، تلاش هایی نیز برای به دست آوردن شکل مناسبی از تعلیم و تربیت صورت گرفت.
در تمدن های آغازین، شهروندان به صورت غیررسمی و غالباً در میان خانواده ها به صورت جدا و تنها تربیت می شدند. معنا و مفهوم «تعلیم و تربیت» یادگیری شیوه ی زندگی بود. بنابراین، همچنان که تمدن ها پیچیده تر می شد، تعلیم و تربیت نیز رسمی تر، سازمان دهی شده تر و فراگیرتر می گردید و در بیشتر جوامع، نظیر چین و یونان باستان تلاش های آغازین بیشتر بر تعلیم و تربیت مردان متمرکز بود.(6) این شیوه، به خصوص در مغرب زمین، در سطحی گسترده تا اواخر قرون وسطا ادامه داشت. اصولاً در این دوران طولانی و تاریک، چیزی به نام حق تعلیم و تربیت برای زنان و به تعبیری، فرصت های برابر آموزشی برای زنان و مردان مطرح نبوده، بلکه حتی می توان گفت در این دوره ی تاریخی، تعلیم و تربیت تنها برای قشر خاصی از مردم در جوامع مغرب زمین میسر بود و زنان و دختران از این نعمت محروم بودند.
این در حالی بود که مشرق زمین و به ویژه سرزمین های اسلامی، دوره ی اوج شکوفایی علم و تمدن را سپری می کرد و در سایه ی فرهنگ والا و علم پرور اسلام، در تمام شهرها و حتی روستاها، مدارس و مکتب خانه ها امکان تحصیل و آموزش برای بسیاری از مردم و حتی در مواردی برای زنان فراهم بود. در اواخر قرون وسطا و شروع عصر نوزایی، ابتدا زمزمه ی فرصت های برابر آموزش برای تمام کودکان را افرادی نظیر مارتین لوتر آغاز کردند و پس از انقلاب صنعتی و روی آوردن جامعه ی صنعتی آن روز به نیروی کار ارزان قیمتِ زنان، توجه جامعه به این قشر عظیم جلب شد.
این تغییرات در شیوه ی زندگی و جایگاه زنان در جامعه، تحول شگرفی ایجاد کرد و آنها را از محصور بودن در خانه ها رها کرد.(7) از این پس زنان دوشادوش مردان در بیرون از خانه در کارخانه ها و کارگاه های تولیدی مشغول به کار می شدند. تغییرات عظیم اقتصادی و اجتماعی در این جوامع تازه صنعتی شده، لزوماً تغییرات وتحولات آموزشی را نیز در پی داشت. نتیجه ی این تحولات توجه هر چند اجمالی و مختصر به حقوق زنان و دختران در تساوی فرصت های آموزشی بود. به رسمیت شناختن این حقوق را ابتدا عامه ی مردم و سپس مجامع قانونی، به تدریج در تمام کشورها یکی پس از دیگری پی گرفتند.(8)
ازنکات مهمی که غالباً طرف داران و حامیان تعلیم و تربیت مختلط به آن استناد می کنند، تساوی حقوق زنان و مردان در فرصت های آموزشی و استفاده از امکانات آموزشی در جامعه است؛ به گونه ای که بسیاری از آنها این مسئله را ریشه یابی کرده و نزاع بر سر آن را حتی به قرون آغازین و دانشمندان دوران باستان نسبت داده و معتقدند که دو فیلسوف و دانشمند بزرگ یونان باستان (افلاطون و ارسطو) در این زمینه، دارای نظریات متفاوتی بوده اند. ظاهراً افلاطون نخستین و بزرگ ترین مدافع تساوی جنس ها بوده است. در مدینه ی فاضله ی افلاطون زنان همانند مردان دارای حقوق و وظایف و فرصت های آموزشی مساوی اند. با وجود این، افکار افلاطون پس از خودش و در طی قرون متمادی، تأثیر چندانی بر تعلیم و تربیت نگذاشت و انحصار تعلیم و تربیت برای مردان، که مورد حمایت ارسطو نیز بوده، رواج داشته است.
ارسطو معتقد بود همچنان که هر یک از زنان و مردان کارکردهای متفاوتی دارند، به ناچار باید آموزش های گوناگونی - دارای برنامه های آموزشی متفاوتی - نیز ببینند.(9)
در رویکرد جدید به حقوق زنان در عصر نوزایی و پس از آن، هم سان با نظریات افلاطون تساوی زنان و مردان در تمام شئون حیات مورد توجه بوده، اما آنچه عملاً در جامعه اجرا می شد، محرومیت زنان از بسیاری حقوق از جمله امکانات و فرصت های آموزشی بوده است. تنها عده ی کمی از آنها موفق به حضور در مراکز و مؤسسات آموزشی گردیده اند.
ادامه در صفحه بعد
صفحات: 1· 2