اشعار آیینی در شهادت سیدالساجدین(ع)
امام سجاد(ع)-مصیبت های کربلا
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق» بود
گفتی: آیا کسی یار من نیست؟
قفل بر دست و دندان من بود
لحظهای تب امانم نمیداد
بی تو آن خیمه زندان من بود
کاش میشد که من هم بیایم
در سپاهت علمدار باشم
کاش تقدیرم از من نمیخواست
تا که در خیمه بیمار باشم
افشین علاء
امام سجاد(ع)-مصیبت های کربلا
دریا به دیده ی تر من گریه می کند
آتش ز سوز حنجر من گریه می کند
سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازه ی سر من گریه می کند
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
ریزد سرشک دیده ی اکبر به نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می گند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند
رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند
ای اهل شام پای نکوبید بر زمین
کاینجا ستاده مادر من گریه می کند
زنهای شام هلهله و خنده می کند
جایی که جد اطهر من گریه می کند
سازگار
امام سجاد(ع)-شهادت
گر بگرید ابر، چشمِ اشکبار آرم به یاد
ور بخندد لاله، قلبِ داغدار آرم به یاد
گر ببینم شمع سوزانی میان انجمن
سرگذشت عمه را بی اختیار آرم به یاد
صحنه های هر یک به چشم من مجسم می شود
لحظه های دردناک و ناگوار آرم به یاد
ابر، گَه گَه گرید، اما چشم من، هر روز و شب
روزهای شام با شب های تار آرم به یاد
گر گلی پژمرده بینم در کنار غنچه ای
هم رباب تشنه و هم شیرخوار آرم به یاد
زینت و زیور چو بینم رو بگردانم از آن
گوش های زخمی بی گوشوار آرم به یاد
گر گلی بینم به شاخی، خارها برگرد او
راس باب و نوک نی با نیزه دار آرم به یاد
در خزان، هر برگی افتد از درخت از جورِ باد
بر زمین افتادن اطفال زار آرم به یاد
علی انسانی
امام سجاد(ع)-شهادت
گرچه بیمارم و حالم ز دلم زار ترست
ولی از پیکر من چشم تو بیمار ترست
درد و غم با من و دل هست وفادار، اما
با تن من غل و زنجیر وفادار ترست
مهر بی مهر شده با من و می تابد سخت
آسمان، سخت ز بیمار تو تب دار ترست
گرچه دشوار بود راس تو دیدن بر نی
دیدن قاتل خون خوار تو دشوار ترست
آیه ی کهف، سزاوار لب پاک بود
ولی از پاک لبان تو سزاوار ترست
همه هستند فداکار در این راه اما
از میان اسرا عمه فداکار ترست
لاله ای نیست در این دشت که بی داغ بود
ولی از چهر تو این داغ پدیدار ترست
علی انسانی
امام سجاد (ع) - شام
ذکر مصیبت میکند: الشام الشام
تا یاد غربت میکند: الشام الشام
منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را
یک جا روایت میکند: الشام الشام
موی سپید و چهره ای در هم شکسته
از چه حکایت میکند: الشام الشام
هر روز با اندوه و آه و بی شکیبی
یاد اسارت میکند: الشام الشام
در این دیار پُر بلا هر کس به نوعی
عرض ارادت میکند: الشام الشام
یک شهر چشم خیره وقت هر عبوری
ابراز غیرت میکند: الشام الشام
هر سنگ با پیشانی مجروح خورشید
تجدید بیعت میکند: الشام الشام
قرآن پرپر روی نیزه غربتت را
هر دم تلاوت میکند: الشام الشام
قلب تو را یک مرد رومی با نگاهش
بی صبر و طاقت میکند: الشام الشام
هر جا که دارد خوف از جان تو، عمه
خود را فدایت میکند: الشام الشام
جان می دهی وقتی به لبهایی مقدس
چوبی جسارت میکند: الشام الشام
کنج تنوری حنجری آتش گرفته
ذکر مصیبت میکند: الشام الشام
یوسف رحیمی
حضرت سجاد(ع)-مصائب
این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد
هیچ عقده ای از این گلوی بسته وا نکرد
آن چه که آرزوی من آن بود آن نشد
سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد
طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت
روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد
غم های من ز عصر مصیبت شروع شد
وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد
در گیر و دار غارت معجر ز دختران
خلخال و گوشواره ای آرام وا نکرد
عمه رسید و گفتم “علیکنّ باالفرار”
یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد
اما میان این همه رنج و غم وبلا
جایی تلافی ستم “شام” را نکرد
بازار داغ برده فروشی شامیان
داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد
در بین کوچه های یهودی نشین شهر
ما را کسی به اسم مسلمان صدا نکرد
دیدم میان بزم شراب حرامیان
چوبی که دو لب پدرم را رها نکرد
عمری به یاد این همه غم سوختم ولی
این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد
محمد علی بیابانی
امام سجاد(ع)-مصائب
بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوخته ی کرب و بلا سهم تو شد
بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست
ناگهان داغ دل آینه ها سهم تو شد
بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست
بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد
بعد از آن واقعه، خون جوش زد از چشمانت
خطبه ی اشک، برای شهدا سهم تو شد
بعد از آن واقعه در هروله ی آتش و خون
در شب خوف و خطر خطبه ی «لا» سهم تو شد
بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم
خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد
خیمه ی نور تو در فتنه ی شب سوخت ولی
کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد
بعد از آن واقعه، اِی زینت سجاده ی عشق
از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد
بعد از آن واقعه، ای کاش که می مردم من
مصلحت نیست بگویم، که چه ها سهم تو شد
بعد از آن واقعه ی سرخ، حقیقت گل کرد
کربلا در تو درخشید، خدا سهم تو شد
رضا اسماعیلی
صفحات: 1· 2