• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

  • سخن حضرت آیت الله بهجت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در جمع طلاب :" شما در جوار گنج الهی هستید قدر آن را بدانید ***

اختلاط زنان و مردان در مراکز آموزشی (2)

12 خرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

پیوند: http://rasekhoon.net/article/show/715978/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B7-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%B2-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4%DB%8C-(2)/

 

خاتمه

هر محقق منصفی با کمی دقت به این نتیجه ی روشن خواهد رسید که تعلیم و تربیت مختلط در نیمه ی دوم قرن بیستم، جایگاه گذشته اش را از دست داده است و به آن کمتر توجه می شود؛ زیرا در دهه های آخر قرن بیستم، نوع نگرش به تعلیم و تربیت مختلط و غیرمختلط کاملاً تغییر کرد. نتایج تحقیقات در سراسر جهان بیانگر آن است که تعلیم و تربیت مختلط از بسیاری جهات، به خصوص برای دختران دانش آموز، نه تنها منافعی در پی نداشته، بلکه بسیار مضر نیز بوده است.
روی آوری بسیاری از کشورها به تعلیم و تربیت غیر مختلط و دوری آنها از آموزش مختلط، نوعی رجعت از این شیوه ی آموزشی است. این روی گردانی به تعلیم و تربیت غیرمختلط می تواند معلول دو علت باشد.
نخست آنکه شاید همان کسانی که پیش از این اختلاط دختران و پسران جوان را در مدارس و مؤسسات آموزشی پیشنهاد می کردند و حامی آن بودند و آن را از نظر اقتصادی کم هزینه تر می دانستند، اکنون به این نتیجه رسیده اند که این شیوه ی آموزشی نه تنها از نظر اقتصادی به صرفه نیست، بلکه اگر با دقت بیشتری به آن توجه گردد و تمام جوانب آن در نظر گرفته شود، مضرات اقتصادی بسیاری نیز در پی خواهد داشت.


دوم آنکه ابعاد گوناگون اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی اختلاط دانش آموزان دختر و پسر در آموزشگاه ها و مؤسسات آموزشی توجه محققان و متصدیان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده و آنها را به این نتیجه ی واقعی رسانده که ملاحظه ی این جنبه ها در آموزش مختلط بسیارمهم تر و اساسی تر از ابعاد اقتصادی آن است؛ زیرا پیامدهای بسیار خطرناک اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی این گونه آموزش ها خسارات جبران ناپذیری بر ارکان جامعه ی انسانی وارد می کند که در مقایسه با منافع و مضرات اقتصادی آن، قابل قیاس نیست. این جنبه ها و ابعاد در آموزش مختلط تمام اهداف و مقاصد آموزش را - که عبارت از هر چه بهتر تربیت کردن انسان است - تحت الشعاع قرار می دهد و در واقع، آموزش به شیوه ی مختلط، خود نوعی نقض غرض در امر تعلیم و تربیت است و این یعنی هدر دادن بسیاری از سرمایه های انسانی معنوی و حتی مادی.


بسیاری از محققان تعلیم و تربیت به ناچار به این نکته ی مهم اعتراف کرده اند که بسیاری از نهادهای فرهنگی و مراکز و مؤسسات مذهبی و مجامع دینی و نیز فرهنگ ها و ملل مختلف در سراسر جهان، به خصوص در کشورهای غربی حتی آمریکا، به سختی و با شدت تمام در مقابل تعلیم و تربیت مختلط ایستادگی کرده و با آن مقابله نموده اند. بجاست طرف داران تعلیم و تربیت مختلط به جای آنکه به این گونه مراکز و مجامع جهانی خرده بگیرند، به این بیندیشند که چرا آنها با چنین تعلیم وتربیتی مخالف اند.
شاید بتوان پیش بینی کرد که در دهه های آغازین قرن بیست و یکم، به عکس آنچه در زمان مشابه در قرن بیستم اتفاق افتاد، شاهد بازگشت دوباره به همان سبک تفکیک جنس ها در مدارس و آموزشگاه ها باشیم؛ اما با این تفاوت که این بار با تکیه بر تجارب گذشته و امکانات آموزشی بیشتر و برنامه ریزی های موفق تر ومناسب تر آموزشی، زنان ودختران جوان نیز بتوانند از فرصت ها و امکانات مناسب آموزشی برخوردار باشند؛ البته به این شرط که این شروع مناسب و مبارک استمرار مناسبی نیز داشته باشد و دوباره گرایش های نادرست گذشته بر آن سایه نیفکند.


جای بسی تأسف است که هنوز هم مانند گذشته و شاید کمی بیشتر با روش جدیدتر، عده ای از - به اصطلاح - محققان و دانشمندان طرف دار حقوق زن با مغالطه های زیاد در نوع نیازها و حقوق ذاتی و طبیعی زنان، به بیراهه رفته اند و مسائلی را در سایه ی شعار طرف داری از حقوق زنان و با رنگ و لعابی بسیار فریبنده و جذاب مطرح می کنند که نتیجه ی آن، چیزی جز مسخ و نابودی هویت زن و زیر سؤال رفتن کرامت و عفت و شرافت زن نیست. این عده - که بسیاری از آنان خود قربانی اهداف شوم و نغمه های مسموم این شعارهایند - زنان و دختران جوانی هستند که هر روز در سراسر جهان پشت سر همان جریانات غلط به راه افتاده اند و بدون مطالعه ودقت در مسیری که انتخاب می کنند، در منجلابی گرفتار می شوند که خود آگاهانه یا ناآگاهانه از آتش افروزان آن اند.

 


پی نوشت ها :
*فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم تربیتی مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، دارای تحصیلات حوزوی سطح4، همکار علمی و عضو شورای علمی گروه علوم تربیتی مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله).
41.نهج البلاغه، ترجمه ی فیض الاسلام، حکمت 70.
42.موریس دوبس و هانری پیرون، روان شناس اختلافی، ترجمه ی محمد حسین سروری، تهران، انتشارات علمی، 1368، ص 197.
43.مقصود آن شیوه از آموزش و تربیت است که تمام تفاوت ها و اختلافات دو جنس زن و مرد در تهیه ی برنامه های آن لحاظ شده باشد که طبیعتاً نتیجه ی آن، تدارک برنامه هایی جدا و مستقل برای آموزش و تربیت دو جنس در ابعاد مختلف خواهد بود.
44.علی قائمی، سازندگی و تربیت دختران، تهران، انجمن اولیا و مربیان، 1369، ص 49.
45.محمد تقی براهنی، روان شناسی اختلافی، ص 198، 204.
46.همان.
47.علی قائمی، همان، ص 29، 52.
48.طه(20)، 50.
49.حجرات،(49)، 13.
50.نحل(16)، 67.
51.علی قائمی، ص 29، 52.
52.M.E.Lockheed; V.E Lee op.cit.
53.Willysting Goodsell op.cit,v.3 & 4,p.614.
54.Floyd S.Gove op.cit v.3,p.200.
55.D.F.Kenny op.cit,v.3,p.977.
56.M.E.Lockheed; V.E,Lee,op.cit.
57.J.C.W,op.cit v.6,p.401.
58.M.E.Lockheed;V.E,Lee,op.cit,v.2,p.837.
59.Floyd S.Gove op,cit.
60.M.E.Lockheed;V.E.Lee op.cit.
61.Floyd S.Gove op.cit,The American People Encyclopedia,v.5,p.753/ D.F.Kenny op.cit,v.3,p.977.
62.Ibid.
63.Ibid.
64.The American People Encyclopedia,R.Freeman Butts op.cit/ D.F.Kenny,v.3,p.977.
65.Willysting Goodsell,op.cit.
66.Floyd, S.Gove,op.cit.
67.(International Association For the Evaluation Achievment (IEA.
68.Feminist movment.
69.یافته های تحقیقی فوق برگرفته از:
M.E.Lockheed,V.E.Lee,op.cit,v.2,p.837-834.
70.برتراند راسل، جهانی که من می شناسم، ترجمه ی روح الله عباسی، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1357، ص 70.
71.چارلزاس، کارور و دیگران، نظریه های شخصیت، ترجمه ی احمد رضوانی، بخش سوم، ص 378.
72.مرتضی مطهری، مسئله ی حجاب، ص 112.
73.روزنامه جمهوری اسلامی، 13 مرداد 1364.
74.همان.

منبع: مجموعه مقالات تربیتی: تربیت دینی، اخلاقی و عاطفی، گروه علوم تربیتی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، به کوشش عبدالرضا ضرابی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول 1388.

 نظر دهید »

اختلاط زنان و مردان در مراکز آموزشی(1)

11 خرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

پیوند: http://rasekhoon.net/article/show/715975/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B7-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%B2-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4%DB%8C(1)/


مقدمه

سخن درباره ی زن و خصوصیات جنسی او و تفاوت داشتن یا تفاوت نداشتن وی با مرد در ابعاد گوناگون، از جمله حقوق فردی و اجتماعی، همواره در مکاتب و نحله های مختلف فکری، از مباحث مهم و درخور توجه بسیاری از اندیشه وران و صاحب نظران بوده است. در کنار نظریات متعادل و گاه مطلوب درباره ی زن و حقوق او - که بیشتر در میان ادیان آسمانی دیده شده است - گاه نظرهایی افراطی و شگفت انگیز نیز دیده می شود که توجیه کننده ی رفتار بسیار خشن و سبعانه با زنان در عصر جاهلیت و حتی در عصر حاضر و دنیای متمدن است. این گونه نظریه های افراطی حتی در میان - به اصطلاح- اندیشه وران مشهور معروف جهان نیز دیده می شود؛ اما با رنگ و لعاب علمی.
شاید بتوان با قاطعیت ادعا کرد که این گونه آرا و دیدگاه ها درباره ی زن و حقوق او از آنجا ناشی می شود که غالباً صاحبان این اندیشه ها یا از زن و توانایی ها و حقوق و وظایفش به خوبی آگاهی نداشته یا نمی خواسته اند آن گونه که شایسته ی یک زن است با او برخورد کنند. نتیجه ی این دیدگاه ها سوء استفاده ی هر چه بیشتر و استثمار این قشر عظیم انسانی است؛ البته درهر عصری به سبک و روش خاص خود.
این نکته بر هیچ ذهن بیدار و وجدان آگاهی پوشیده نیست که این گونه دیدگاه ها در هر حال محکوم است؛ چه متعلق به قدیم باشد و چه عصر حاضر و جهان متمدن. اما شاید بتوان گفت که وجود اندیشه های متحجر و خام درباره ی زنان آن هم در عصر تمدن و مدعی پیشرفت در تمام حوزه های علوم و معارف، به مراتب قبیح تر و محکوم تر است.


البته باید به این حقیقت نیز اذعان کرد که پیدایش دیدگاه های افراطی درباره ی مسائل زنان و در پی آن، طرح تساوی حقوق زن و مرد در تمام جهات و آنچه امروزه به نام «فمینیسم» معروف شده، واکنش محرومیت ها و مظلومیت هایی است که در گذشته و حتی اکنون بر زنان رفته است و نتیجه ی عملکرد نادرست صاحبان قدرت در مورد این قشر عظیم انسانی است. ناگفته پیداست که این میدان جای طرح مباحث بسیاری است که ورود به آنها در این مجال نمی گنجد. بنابراین، تنها به یکی از ابعاد آن توجه می شود. از جمله مسائل در خور طرح در این زمینه، تعلیم و تربیت زنان است. طرف داران و حامیان حقوق زن، به ویژه فمینیست ها، بر این نکته اصرار می ورزند که زنان در گذشته ازهمه ی حقوق از جمله فرصت های آموزشی محروم بوده اند. به همین دلیل، به فکر افتاده اند تا در پرتو این اندیشه، شعار تساوی حقوق آموزشی برای زنان و مردان و استفاده از فرصت های آموزشی را طرح کنند. همچنین به خصوص در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به علل مختلف، لزوم اختلاط زنان و مردان را در مراکز و مؤسسات آموزشی طرح کرده اند. این عده معتقدند که نه تنها دلیل های اقتصادی وکمبود امکانات آموزشی توجیه گر اختلاط جنس ها در مدارس و دانشگاه هاست، بلکه حتی برخی دلیل های روان شناختی را نیز برای توجیه آن بر می شمارند.


این نوشتار برای بررسی اجمالی و مختصر مسئله ی اختلاط زنان و مردان، به خصوص دختران و پسران جوان در مراکز آموزشی، اعم از مدارس ودانشگاه ها، می کوشد تا با استفاده از منابع تحقیقی - که غالباً از نویسندگان غربی است - گامی هر چند کوتاه در این زمینه بر دارد. استفاده از این منابع برای آن است که اثبات شود مسئله ی اختلاط در نظام های آموزشی نه تنها غیر علمی و دارای استدلال های نوعاً سطحی است، بلکه این مسئله حتی در میان خود غربی ها و به خصوص بعضی کشورهای اروپایی و آمریکا نیز دارای مخالفان بسیاری است. بنابراین، شایسته است محققان و صاحب نظران تعلیم و تربیت بیشتر آن را کانون بررسی و نقد قرار دهند و اجازه ندهند با شعارهای فریبنده و تو خالی طرف داری از حقوق زنان، بیش از این به حیثیت و عفت و کرامت زنانِ ستم دیده لطمه وارد شود و نگذارند جاهلیت نو با شیوه های جدید، همان نیات جاهلیت قدیم را جامه ی عمل بپوشاند.
توضیح برخی مفاهیم

پیش از ورود به بحث، لازم است بعضی از تعابیر و اصطلاحات تعریف شود.
1.فمینیسم (نهضت آزادی زنان)

فمینیسم (Feminism) که واژه ای فرانسوی است، در اصل به معنای اندیشه ی تساوی حقوق زن و مرد و به تعبیری، نهضت برای آزادی زنان می باشد. ریشه ی تاریخی این اندیشه به قرن ها پیش باز می گردد، ولی به شکل امروزینِ آن در قرن 19 از کشور فرانسه شروع شد و گسترش یافت و هم اکنون در سراسر جهان، به خصوص در کشورهای غربی و آمریکا، دارای هواخواهان بسیاری است.
متفکران و صاحب نظران این مکتب فکری معتقدند که زنان در گذر تاریخ به انحای گوناگون تحت ستم بوده و همیشه مردان با تفکر مردسالاری و حاکمیت و تسلط بر زنان، از آنان بهره کشی کرده اند و از این طریق، قشر عظیم زنان گرفتار محرومیت های شدیدی در تمام زمینه ها شده اند، اکنون نوبت آن فرا رسیده است تا زنان از این وضع اسف بار نجات یافته، به حقوق از دست رفته ی خویش برسند. اینان به برابری کامل زنان با مردان در تمام زمینه ها و حقوق گوناگون باور دارند و طرف دار جدی آزادی زن و تساوی حقوق آنها با مردان اند.
یکی از پیامدهای این طرز تفکر پیدایش اندیشه ی اختلاط زن و مرد در تمام شئون زندگی و به خصوص در آموزش و تحصیل بوده است. طرف داران این مکتب معتقدند که زنان باید در تمام سطوح تحصیلی و تحقیقی و علمی و در تمام مؤسسات، در کنار مردان و هماهنگ با آنها به صورت مختلط به تحصیل و فعالیت های علمی بپردازند.
2.تعلیم و تربیت غیرمختلط

تعلیم و تربیت غیر مختلط (1) یا به تعبیر دیگر، آموزش غیرمختلط (2) به معنای آن است که هر یک از این دو جنس زن و مرد یا دختر و پسر در مدارس و مؤسسات آموزشی جدا و مستقل از هم مشغول به تحصیل باشند. در این شیوه از آموزش، به طور اخص و در معنای واقعی آن، در مدارس و آموزشگاه ها، از اول ابتدایی تا دبیرستان و حتی دانشگاه ها، زنان و دختران جدا از مردان و پسران مشغول به تحصیل اند و حتی پایوران آموزشی و هیئت های علمی و نیز پایوران اداری این مؤسسات زنانه یا مردانه اند. البته این سبک از آموزش، که از گذشته مرسوم بوده است، هم اکنون به این صورت خاص در هیچ یک از کشوهای موجود جهان، حتی کشورهای اسلامی، اجرا نمی شود، مگر به صورت نادر.
به گفته ی بعضی از محققان (3)، آموزش غیرمختلط خود به سه صورت اجرا می شود:
الف)شیوه ای که در آن، هم دانش آموزان و هم پایوران آموزشی از یک جنس باشند (کاملاً مردانه یا زنانه)؛
ب)شیوه ای که در آن، اگر چه دانش آموزان همگی از یک جنس می باشند، ولی پایوران آموزشی آن مختلط اند؛
ج)شیوه ای که در آن ساختمان های آموزشی به صورت مختلط است، ولی آموزش ها در کلاس های جدا اجرا می شود.(4)
هر یک از این شیوه ها و سبک های آموزش غیرمختلط در مناطقی از جهان در دست اجراست.
3.تعلیم و تربیت مختلط

تعلیم و تربیت مختلط (5) به این معناست که دو جنس زن و مرد یا دختر و پسر در یک مؤسسه ی آموزشی و حتی در یک کلاس مشغول به تحصیل باشند. در این شیوه از آموزش، که یکی از پیامدهای تفکر فمینیستی است، بدون در نظر گرفتن جنس دانش آموزان و دانشجویان برنامه های آموزشی اجرا می شود و از این نظر، هیچ محدودیتی برای آنها وجود ندارد. این سبک تعلیم و تربیت که سبک جدیدی است، از اواخر قرن نوزدهم به صورت جدی و گسترده شروع شد ودر قرن بیستم به اوج خود رسید. ولی از آنجا که در مناطق گوناگون دنیا فرهنگ های مختلف زیاد از آن استقبال نکرده اند، هم اکنون بسیار محدود است و تنها در بعضی از کشورها، آن هم در بعضی از مؤسسات وسطوح اجرا می شود. بیشتر مدارس آمریکا با این روش اداره می شود.
آموزش مختلط پیامدهای منفی فراوانی داشته، از این رو، از همان ابتدا مقابله با آن شروع شده است و هنوز هم حتی در کشورهای غربی، به خصوص اروپایی، به شدت ادامه دارد. پیشینه ی تاریخی اندیشه ی اختلاط جنس ها در آموزش تاریخ تعلیم و تربیت بیانگر تغییراتی چشمگیر در زمینه ی نگرش هایی است که بازگو کننده ی تحول تجربیات انسان از ساده به پیچیده در شیوه ی زندگی است. همزمان با گسترش نقش زنان و مردان در اجتماع، تلاش هایی نیز برای به دست آوردن شکل مناسبی از تعلیم و تربیت صورت گرفت.
در تمدن های آغازین، شهروندان به صورت غیررسمی و غالباً در میان خانواده ها به صورت جدا و تنها تربیت می شدند. معنا و مفهوم «تعلیم و تربیت» یادگیری شیوه ی زندگی بود. بنابراین، همچنان که تمدن ها پیچیده تر می شد، تعلیم و تربیت نیز رسمی تر، سازمان دهی شده تر و فراگیرتر می گردید و در بیشتر جوامع، نظیر چین و یونان باستان تلاش های آغازین بیشتر بر تعلیم و تربیت مردان متمرکز بود.(6) این شیوه، به خصوص در مغرب زمین، در سطحی گسترده تا اواخر قرون وسطا ادامه داشت. اصولاً در این دوران طولانی و تاریک، چیزی به نام حق تعلیم و تربیت برای زنان و به تعبیری، فرصت های برابر آموزشی برای زنان و مردان مطرح نبوده، بلکه حتی می توان گفت در این دوره ی تاریخی، تعلیم و تربیت تنها برای قشر خاصی از مردم در جوامع مغرب زمین میسر بود و زنان و دختران از این نعمت محروم بودند.
این در حالی بود که مشرق زمین و به ویژه سرزمین های اسلامی، دوره ی اوج شکوفایی علم و تمدن را سپری می کرد و در سایه ی فرهنگ والا و علم پرور اسلام، در تمام شهرها و حتی روستاها، مدارس و مکتب خانه ها امکان تحصیل و آموزش برای بسیاری از مردم و حتی در مواردی برای زنان فراهم بود. در اواخر قرون وسطا و شروع عصر نوزایی، ابتدا زمزمه ی فرصت های برابر آموزش برای تمام کودکان را افرادی نظیر مارتین لوتر آغاز کردند و پس از انقلاب صنعتی و روی آوردن جامعه ی صنعتی آن روز به نیروی کار ارزان قیمتِ زنان، توجه جامعه به این قشر عظیم جلب شد.
این تغییرات در شیوه ی زندگی و جایگاه زنان در جامعه، تحول شگرفی ایجاد کرد و آنها را از محصور بودن در خانه ها رها کرد.(7) از این پس زنان دوشادوش مردان در بیرون از خانه در کارخانه ها و کارگاه های تولیدی مشغول به کار می شدند. تغییرات عظیم اقتصادی و اجتماعی در این جوامع تازه صنعتی شده، لزوماً تغییرات وتحولات آموزشی را نیز در پی داشت. نتیجه ی این تحولات توجه هر چند اجمالی و مختصر به حقوق زنان و دختران در تساوی فرصت های آموزشی بود. به رسمیت شناختن این حقوق را ابتدا عامه ی مردم و سپس مجامع قانونی، به تدریج در تمام کشورها یکی پس از دیگری پی گرفتند.(8)
ازنکات مهمی که غالباً طرف داران و حامیان تعلیم و تربیت مختلط به آن استناد می کنند، تساوی حقوق زنان و مردان در فرصت های آموزشی و استفاده از امکانات آموزشی در جامعه است؛ به گونه ای که بسیاری از آنها این مسئله را ریشه یابی کرده و نزاع بر سر آن را حتی به قرون آغازین و دانشمندان دوران باستان نسبت داده و معتقدند که دو فیلسوف و دانشمند بزرگ یونان باستان (افلاطون و ارسطو) در این زمینه، دارای نظریات متفاوتی بوده اند. ظاهراً افلاطون نخستین و بزرگ ترین مدافع تساوی جنس ها بوده است. در مدینه ی فاضله ی افلاطون زنان همانند مردان دارای حقوق و وظایف و فرصت های آموزشی مساوی اند. با وجود این، افکار افلاطون پس از خودش و در طی قرون متمادی، تأثیر چندانی بر تعلیم و تربیت نگذاشت و انحصار تعلیم و تربیت برای مردان، که مورد حمایت ارسطو نیز بوده، رواج داشته است.
ارسطو معتقد بود همچنان که هر یک از زنان و مردان کارکردهای متفاوتی دارند، به ناچار باید آموزش های گوناگونی - دارای برنامه های آموزشی متفاوتی - نیز ببینند.(9)
در رویکرد جدید به حقوق زنان در عصر نوزایی و پس از آن، هم سان با نظریات افلاطون تساوی زنان و مردان در تمام شئون حیات مورد توجه بوده، اما آنچه عملاً در جامعه اجرا می شد، محرومیت زنان از بسیاری حقوق از جمله امکانات و فرصت های آموزشی بوده است. تنها عده ی کمی از آنها موفق به حضور در مراکز و مؤسسات آموزشی گردیده اند.

ادامه در صفحه بعد 

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

الگوهای ازدواج موفق (2)

01 اسفند 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

3. ازدواج جُویَبِر و ذَلفاء

ازدواج یکی از یاران فقیر و نازیبای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام جویبر با دختری زیبا و از خانواده اشراف به نام ذلفاء، درس های فراوانی برای همه ما دارد، از این رو مناسب است متن کامل را از زبان امام باقر علیه السلام که در معتبرترین منبع حدیثی شیعه، یعنی کتاب الکافی نقل شده است، بیان کنیم.
ابوحمزه ثمالی می گوید: نزد امام باقر علیه السلام بودم که مردی اجازه ورود خواست. امام به او اجازه ورود داد. وی به امام سلام کرد و امام به او خیر مقدم گفت و او را نزدیک خود نشاند و از حالش پرسید.
مرد گفت فدایت شوم، از دختر یکی از دوستان شما به نام ابن ابی رافع خواستگاری کردم و او مرا به خاطر زشتی، فقر و غربت رد کرد. من از این ماجرا چنان غمگین شدم که در آن لحظه مرگم را آرزو کردم.
امام به او فرمود: به عنوان فرستاده من نزد او برو و بگو: محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب به تو می گوید دخترت را به عقد منجح بن رباح درآور و او را رد نکن!
آن مرد با خوشحالی از جا برخاست و با شتاب بیرون رفت.
امام فرمود: مردی از اهل یمامه به نام جویبر نزد پیامبر آمد و اسلام آورد. او مرد متدین و خوبی بود؛ اما کوتاه قد، مستمند، برهنه و از زشت رویان سودانی بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حمایت از او را به خاطر غریب و فقیر بودنش بر عهده گرفت و از سهم خود، یک صاع خرما برای او معین ساخت. دو ردای بلند نیز به او داد و خواست ملازم مسجد باشد و شب ها در آنجا بخوابد. جویبر مدتی بر این حال بود تا آنکه شمار تازه مسلمانان غریب و نیازمند در مدینه زیاد شد و دیگر در مسجد جایی برای آنان نماند.
در پی آن خداوند به پیامبر وحی فرستاد که مسجد را تطهیر کند و کسانی را که شب در مسجد می خوابند، از آنجا بیرون آورد و تمام درب ها به سوی مسجد را - جز در خانه علی علیه السلام - ببندد. کسی با حالت جنابت از مسجد عبور نکند و هیچ غریبی در آنجا نخوابد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز دستور داد درب ها - جز در خانه علی علیه السلام را ببندند و خانه فاطمه علیهاالسلام را نیز به حال خود واگذاشت. آنگاه فرمان داد سقفی برای مسلمانان برپا کنند. به این ترتیب جایگاهی به نام صفه فراهم شد و از افراد غریب و مستمند خواست روز و شب را در سایه آن بگذرانند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه دستش باز بود، برایشان گندم، خرما، جو و کشمش می آورد و مسلمانان نیز چنین می کردند و در پی ابراز محبت حضرت به اصحاب صفه، با آنها مهربانی می نمودند و صدقات خود را به آنان می دادند.
روزی چشم حضرت به جویبر افتاد و دلش به حال او سوخت. فرمود: ای جویبر! شاید مناسب باشد همسری برگزینی تا هم زمینه ساز عفت تو باشد و هم تو را در دنیا و آخرت یاری رساند. جویبر عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد، چه کسی به من اعتنا می کند.
به خدا سوگند! نه حسب دارم، نه نسب، نه مال، نه زیبایی کدام دختر با این حال به من تمایل نشان می دهند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جویبر! خداوند به برکت اسلام هر کس را که در جاهلیت عزیز بود، خوار کرد و هر کس را که خوار بود، عزیز نمود. هر کسی که در جاهلیت خوار بود، به برکت اسلام عزت یافت و خداوند به برکت اسلام، نخوت و تفاخر به حسب و نسب جاهلی را از بین برد.
از این رو امروز سفید و سیاه، قریشی، عرب و عجم همگی فرزندان آدم شمرده می شوند. خداوند آدم را از خاک آفرید و محبوب ترین مردم در روز قیامت نزد خداوند، مطیع ترین آنان در برابر فرامین الاهی و پرهیزکارترین آنان خواهند بود. ای جویبر! امروز من در میان مسلمانان کسی را نمی شناسم که بر تو برتری داشته باشد؛ مگر کسی که از تو پرهیزکارتر و مطیع تر باشد.
نزد زیاد بن لبید که از اشراف بنی بیاضه است، برو و بگو: من فرستاده رسول خدا نزد تو هستم. او می خواهد دخترت ذلفاء را به تزویج جویبر درآوری. وقتی جویبر نزد زیاد بن لبید رسید، شماری از بستگان او نزدش حضور داشتند. جویبر اجازه ورود خواست و داخل شد و سلام کرد و گفت: من فرستاده رسول خدا نزد تو هستم و برای کاری آمده ام. آیا آن را آشکارا بگویم یا پنهانی با تو در میان بگذارم.
زیاد گفت: آشکارا بگو، چون پیام رسول خدا برای من مایه شرافت و افتخار است.
جویبر گفت: رسول خدا از تو خواسته است دخترت ذلفاء را به تزویج جویبر درآوری.
زیاد گفت: آیا رسول خدا تو را برای این پیام نزد من فرستاد؟
جویبرگفت: آری. بر من روا نیست که بر پیامبر دروغ ببندم.
زیاد گفت: ما دختران خود را جز به همگنان خود از انصار نمی دهیم؛ ای جویبر باز گرد تا من خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات کنم و عذر خود را با ایشان در میان گذارم.
جویبر از نزد زیاد خارج شد؛ در حالی که با خود می گفت: به خدا سوگند؛ نه قرآن براساس نگرش زیاد نازل شده است و نه پیامبر بر این اساس نگرش او فرستاده شده است.
دختر زیاد که در اتاق خود بود، سخن جویبر را شنید و کسی را نزد پدر فرستاد و از پدر خواست نزد وی بیاید. وقتی زیاد نزد دخترش رفت، ذلفاء گفت: این چه سخنی بود که به جویبر گفتی؟
زیاد پیام رسول خدا را با دخترش در میان گذاشت. ذلفاء گفت: به خدا سوگند جویبر با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر او دروغ نبسته است. کسی را بفرست تا جویبر را بازگرداند.
زیاد کسی را فرستاد و جویبر بازگشت. زیاد به او گفت: خوش آمدی، همین جا بمان تا من باز گردم.
آنگاه زیاد نزد رسول خدا رفت و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! جویبر نزد من آمد و پیام شما را رساند. من به او چیزی نگفتم و صلاح دیدم که خود به دیدار شما بیایم و بگویم که ما دختران خود را جز به همگنانمان از انصار نمی دهیم.
حضرت فرمود: ای زیاد! جویبر مؤمن است و مؤمن هم کفو مؤمن و مسلمان هم کفو مسلمان است. ای زیاد! دخترت را به او بده و از او روی برنگردان.
امام باقر علیه السلام افزود: زیاد به خانه بازگشت و آنچه را از پیامبر شنیده بود، با دخترش در میان گذاشت. دختر گفت: اگر از فرمان پیامبر سر بپیچی، کافر می شوی، پس مرا به عقد او درآور. زیاد از نزد دخترش خارج شد و دست جویبر را گرفت و نزد اطرافیانش برد و دخترش را براساس سنت خدا و رسول به عقد جویبر درآورد و مهر او را خود برعهده گرفت و جهیزیه دخترش را فراهم ساخت.
پس از آماده کردن مقدمات، شخصی را نزد داماد فرستادند تا بپرسند آیا منزل دارد تا عروس را نزدش روانه سازند. جویبر گفت: به خدا سوگند! من هیچ مالی ندارم. به دستور زیاد جویبر را آماده کردند و برایش خانه، فرش و اثاث خانه فراهم ساختند و دو لباس به او پوشاندند و ذلفاء را به خانه داماد بردند.
جویبر شب هنگام وارد خانه شد و چون چشمش به ذلفاء، خانه و اثاث آن و بوی خوش افتاد، به گوشه ای از خانه خزید و تا طلوع فجر به تلاوت قرآن، رکوع و سجود پرداخت و چون بانگ اذان شنید، از خانه خارج شد. همسرش نیز برای نماز برخاست و وضو ساخت و نماز صبح به جای آورد. از او پرسیدند آیا جویبر نزد تو آمد؟ ذلفاء گفت: سراسر شب مشغول تلاوت قرآن، رکوع و سجود بود، تا آن هنگام که صدای اذان را شنید و برای نماز خارج شد. همین ماجرا شب دوم تکرار شد و اطرافیا این امر را از زیاد پنهان ساختند.
چون روز سوم شد و جویبر به سان دو شب گذشته عمل کرد، ماجرا را به زیاد خبر دادند. زیاد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، ای رسول خدا! به تزویج جویبر فرمان دادی و به خدا به رغم آنکه در حد وصلت با ما نبود، به خاطر اطاعت از فرمان شما، پذیرفتم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چه کار ناروا از او دیده اید؟ زیاد گفت: برای او خانه و اثاث خانه فراهم کردم و دخترم را به خانه او فرستادم. جویبر دیر هنگام به خانه آمد، اما نه با دخترم صحبت کرد و نه به او نگریست و نه به او نزدیک شد. او به گوشه ای خانه خزید و تا اذان صبح به تلاوت قرآن، رکوع و سجود پرداخت و به او نزدیک نشد و با او سخن نگفت؛ تا حالا که من نزد شما آمده ام. گمان می کنم میل به زنان در او نباشد، لذا من منتظر نظر شما هستم. زیاد این جملات را گفت و از محضر پیامبر خدا خارج شد.
حضرت او را خواست و پرسید: آیا به زنان میل نداری؟ جویبر در پاسخ گفت: مگر من مرد نیستم؟! ای رسول خدا! من به شدت به زنان میل دارم. حضرت پرسید: اما به من عکس آن را خبر داده اند، پس مشکل تو چیست؟
جویبر گفت: ای رسول خدا! وارد خانه وسیعی شدم، فرش، اثاث خانه و همسر زیباروی معطری را دیدم و به یاد اوضاع و احوال گذشته ام افتادم. دوست داشتم به پاس این لطف الاهی، از خداوند به خاطر نعمت هایی که به من ارزانی داشته است، تشکر کنم و با حقیقت شکر به او تقرب جویم. از این جهت تا صبح به تلاوت قرآن، رکوع و سجود و به شکر خدا مشغول شدم تا آنکه صدای اذان شنیدم و برای نماز خارج شدم. روز تصمیم گرفتم روزه بگیرم و سه روز و شب به این ترتیب عمل کردم و به گمانم اعمال من در برابر آنچه خداوند به من بخشیده، اندک است. با این حال امشب رضایت همسر و خانواده وی را فراهم می سازم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی را نزد زیاد فرستاد تا حقیقت را به او بازگوید. آنان از این ماجرا خوشحال شدند. جویبر هم به آنچه گفته بود، عمل کرد. وی سرانجام در یکی از غزوه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسید. خدایش رحمت کند. (1)
4. ازدواج ملاصالح مازندرانی و آمنه بیگم

از نمونه هایی که می توان به عنوان الگوی ازدواج موفق برشمرد، ازدواج ملا محمد صالح مازندرانی با آمنه بیگم، دختر علامه محمد تقی مجلسی اول و خواهر علامه محمد باقر مجلسی دوم است. نقطه جالب توجه در این ازدواج، آن است که هر دو از عالمان و فرهیختگان عصر خود به شمار می رفتند و در عین حال زندگی مشترک خود را با کمال سادگی آغاز کردند.
بدین منظور نخست به اختصار به زندگی آنان نگاهی می اندازیم و سپس چگونگی ازدواجشان را مرور می کنیم.
محمدصالح مازندرانی (م. 1086) فرزند ملااحمد سروی مازندرانی، یکی از علما و مروجان بزرگ مذهب شیعه در قرن یازدهم هجری در شهر اصفهان بود او عالمی محقق و نویسنده ای ماهر به شمار می رفت. محمد صالح فراگیری علوم اسلامی را از اوان کودکی نزد پدر آغاز کرد و پیش از رسیدن به سن بلوغ، در سن یازده سالگی به اصفهان رفت و در حجره کوچک یکی از مدارس اصفهان ساکن شد. چون شهریه اش بسیار ناچیز بود، تهیه پوشاک، خوراک و روغن چراغ مطالعه برای مطالعه برایش مقدور نبود، لذا به ناچار برای مطالعه در شب های بلند، از نور وضوخانه استفاده می کرد.
با این حال شب و روز از تحصیل، مطالعه و تحقیق غافل نبود. وی را مردی خودساخته و زحمت کش معرفی کرده اند. پس از گذشت زمانی کوتاه در کسب مراتب علمی و مقامات معنوی پیشرفت چشمگیری نمود؛ به گونه ای که علامه مجلسی اول از همت بلند و تلاش بی وقفه اش به شگفت آمد. دیری نپایید که محمد صالح مازندرانی در شمار شاگردان ویژه مجلسی قرار گرفت.
محمد صالح مازندرانی شرح نفیسی بر اصول کافی با عنوان شرح اصول الکافی دارد که تنها شرح کامل بر اصول کافی ثقه الاسلام کلینی است. او همچنین بر کتاب معالم و زبده الاصول نیز شرحی مفید نگاشت. استاد فقهاء وحید بهبهانی می نویسد:
حال مجتهدان که همواره احتیاط را از دست نمی دهند، مساوی با حال جد من عالم ربانی و فاضل صمدانی مولانا محمد صالح مازندرانی است. از پدرم محمد اکمل شنیدم، می فرمود پس از آنکه معظم له از شرح اصول کافی فراغت یافت، درصدد برآمد تا فروع کافی را نیز شرح کند، یکی از عالمان معاصرش به او می گوید: کسی که می خواهد فروع کافی را شرح کند، باید دارای قوه قدسیه اجتهاد باشد، ملاصالح به خیال آنکه شاید بدان قوه نرسیده، از شرح فروع کافی منصرف می شود و حال آنکه اگر کسی شرح اصول کافی را به دقت بررسی و مطالعه نماید، می فهمد که معظم له به آخرین پایه فقه فقاهت رسیده و از مایه علمی برخوردار بود. شرح مزبور حاکی از آن است که جد ما در اوایل عمر به درجه اجتهاد نائل آمده است.
آمنه خاتون یا آمنه بیگم، یکی از چهار دختر عالم بزرگوار علامه محمدتقی مجلسی اول (1070-1033 ق) است. سال تولدش مشخص نیست. مؤلف ریاض العلماء، که هم زمان با وی می زیست، از او با عنوان فاضله، عالمه، صالحه و متقیه یاد کرده است.
آمنه بیگم از زنان نادر روزگار بود و بعدها به عقد شاگرد مجلسی اول، یعنی ملا محمد صالح مازندرانی در آمد.
در فضیلت و عظمت علمی این بانو همین بس که گاه گره های سخت علمی شوهر فاضله و فرهیخته اش را می گشود و در جمع و تدوین بحارالانوار، جزء شمار محدودی است که به علامه مجلسی به عنوان همکاران تحقیق یاری رسانده است. (2)
از آثار علمی این بانو می توان به شرح بر الفیه ابن مالک و شواهد سیوطی اشاره کرد. وی کتابی هم، در فقه و احکام دینی تألیف کرد. سال وفات این بانو در کتب تراجم نیامده است. برخی گویا با استناد به یکدیگر، محل دفن او تخت فولاد اصفهان نوشته و عنوان کرده اند که بعضی از اشعار آمنه بیگم نیز، بر روی قبرش نوشته شده است.
ازدواج ملا محمد صالح مازندرانی با فاطمه بیگم وقتی ملا محمدتقی مجلسی، متوجه شد که شاگردش محمد صالح به ازدواج میل دارد، بعد از فراغت از تدریس، به وی گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم، تا از رنج تنهایی آسوده شوی. شاگرد جوان سر به زیر انداخت و آمادگی خود را با زبان حال اعلام داشت.
ملا محمد تقی مجلسی به اندرون رفت و آمنه بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سر حد کمال رسیده بود، فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده ام که در نهایت فقر و تنگ دستی و منتهای فضل، صلاح و کمال درسی است، ولی پذیرش او بسته به اجازه تو است.
آمنه بیگم، دختر دانشمند و پاک سرشت در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگ دستی عیب مردان نیست.
آمنه بدین گونه موافقت خود را اعلام داشت و ساعتی بعد عقد آن دو بسته شد و عروس را به حجله بردند.
داماد در حجله، عروس را دید و متوجه شد که گذشته از علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و با این همه کمال حاضر شده است با شاگرد پدرش که طلبه ای مستمند است، ازدواج کند.
ملا صالح به شکرانه این نعمت به گوشه اتاق رفت و سجده شکر نمود و سرگرم مطالعه شد. او با مسئله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که باید با دقت در آن می اندیشید و آن را حل و برای مباحثه یا تدریس فردا آماده می کرد. مطالعه آن صفحه، مدتی طول کشید و عروس ناظر کار وی بود، پی برد که مسئله چیست و در چه کتابی است. داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت.
عروس پس از رفتن داماد، برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسئله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.
شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که آن مسئله دشوار علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او، پاسخ را در جای خود نهاده بود تا از رنج مطالعه و تفکر را بر خود هموار نسازد. وی پس از مطالعه پاسخ دریافت که همسرش آن مطلب مشکل را حل کرده است. بی درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است. به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه، عبادت و شکرگزاری بود.
وقتی استاد داماد و پدر عروس از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت اگر این دختر با تو هم افق نیست، بگو تا زنی دیگر را برایت عقد کنم! داماد در پاسخ گفت: علت توجه نکردن من به همسرم، به خاطر آن نیست که دختر دانشمند شما مورد پسند من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می خواهم شکر خدا را تا حدی که می توانم به جا آورم که چنین همسری عالم به من موهبت کرده است و من می دانم که هر چه کوشش کنم، نمی توانم چنان که باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.
چون محمد تقی مجلسی این سخن را از داماد با فضیلت و شاگرد دانشمندش شنید، گفت: اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود نهایت شکر بندگان است.
در سایه این ازدواج مبارک، فرزندان صالح و فاضلی تولد یافتند. بنا به نقلی وی صاحب شش (یا دو) پسر و یک (یا دو) دختر شد.
فرزندان پسر وی به ترتیب عبارتند از: علامه فاضل آقا محمد هادی، مترجم قرآن مجید و شارح کتاب کافیه، عالم فاضل آقا نورالدین محمد، عارف کامل و شاعر ادیب آقا محمد سعید، متخلص به اشرف و فاضل عارف آقا حسنعلی.
از اولاد دختری آمنه بیگم و نسل های بعدی وی نیز شمار زیادی فقیه، فیلسوف، محدث، مفسر، اصولی و رجالی پا به عرصه وجود گذاشتند که برخی از آنان در شمار بزرگ ترین مراجع و فقهای شیعه جای دارند، مانند: وحید بهبهانی و خاندان طباطبایی بروجردی، از جمله آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی و خاندان شهرستانی.
بزرگان علمای این چهار خاندان در نوشته های خود همه جا از مجلسی اول و ملا محمد صالح مازندرانی به جد و از علامه محمد باقر مجلسی دوم، به دایی تعبیر می نمایند و به آنها افتخار می کنند.
امید آنکه با مطالعه عمیق تر زندگی الگوهای اخلاقی، راه دستیابی به سعادت و خوشبختی در همه عرصه های زندگی، از جمله در عرصه ازدواج و همسرداری را بیاموزیم.
پی‌نوشت‌ها:
1. بنگرید به: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 344-339.
2. علی نصیری، حدیث شناسی، ج 1، ص 244.

منبع: نصیری، علی، (1389)، آیین همسر گزینی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول.

 1 نظر

الگوهای ازدواج موفق (1)

30 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

ارائه چهار الگوی ازدواج موفق برای جوانان

اسلام در کنار توصیه های علمی به ازدواج، الگوهای عملی موفقی را نیز معرفی می کند که ما به چهار نمونه از این الگوها اشاره می کنیم.
ارائه این الگوها در کنار هم می تواند برای جوانان و خوانندگان محترم کتاب مفید و درس آموز باشد.
در نخستین الگو ازدواج یک پیامبر آسمانی به تصویر کشیده شده است که در آن صفا و پاکی در عالی ترین وجه ظهور یافته است.
در دومین الگو با ازدواج ساده و بی آلایش حضرت امر علیه السلام برترین شاگرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دختر پیامبر، یعنی فاطمه علیهاالسلام آشنا می شویم که نشانگر بروز و ظهور درس زندگی اسلامی در سیره عملی پیشوایان ما است.
نمونه سوم گویای آن است که دامنه آموزه های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حوزه اطرافیان نزدیک فراتر رفته و صحابه را نیز دربرگرفته است. به عبارت روشن تر این دست از نمونه ها نشان دهنده اهتمام فراوان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر گسترش فرهنگ اسلامی در میان عموم مردم است که از این جهت برای هیچ کسی عذری در بی اعتنایی به سنت های دینی باقی نگذاشته است.
نمونه چهارم به خوبی نشان می دهد که تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می تواند پس از گذشت قرن ها میان عالمان دینی به عنوان راهنمای مردم حضور داشته باشد و علم، فضیلت و کمالات معنوی به جای ثروت، قدرت، جاه و شکوه ظاهری دنیوی، ارزش های واقعی به حساب آیند و در رفتارهای اجتماعی - از جمله در عرصه انتخاب همسر - خودنمایی کنند.
1. ازدواج موسی علیه السلام و دختر شعیب علیه السلام

قرآن کریم فرار حضرت موسی علیه السلام از مصر به خاطر کشتن یکی از قبطیان، ورودش به دیار شعیب، ملاقاتش با دختران حضرت شعیب، یاری رساندن به آنان در سیراب کردن گوسفندان و ازدواجش با یکی از آن دختران را به تصویر کشیده است. گرچه محور اصلی ماجرا ارائه تصویری از مقدمات رسالت موسی علیه السلام است؛ اما در کنار آن نکات درس آموزی درباره معیارهای همسر شایسته ارائه شده است. برای روشن شدن مطلب، آیات ناظر به این موضوع را مرور می کنیم.
وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّى‏ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ * فَسَقَى‏ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ * فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ * قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَى‏ ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى‏ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ * قَالَ ذلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى‏ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ؛ (1) و چون به آب مدین رسید، گروهی از مردم را بر آن یافت که [دام های خود را] آب می دادند، و پشت سرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور می کردند. [موسی] گفت: «منظورتان [از این کار] چیست؟ » گفتند: «[ما به گوسفندان خود] آب نمی دهیم تا شبان ها [همگی گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پیری سالخورده است. » پس برای آن دو [گوسفندان را] آب داد. آنگاه به سوی سایه برگشت و گفت: «پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی، سخت نیازمندم. » پس یکی از آن دو زن در حالی که به آزرم گام بر می داشت، نزد وی آمد [و] گفت: «پدرم تو را می خواهد تا به تو به پاداش آب دادن [گوسفندان] برای ما، مزد دهد‍!» و چون [موسی] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حکایت کرد، [وی] گفت: «نترس که از گروه ستمگران نجات یافتی. » یکی از آن دو [دختر] گفت: «ای پدر، او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی است که استخدام می کنی؛ هم نیرومند [و هم] درخور اعتماد است. » [شعیب] گفت: «من می خواهم یکی از این دو دختر خود را [که مشاهده می کنی] به نکاح تو درآورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است، و نمی خواهم بر تو سخت بگیرم و مرا انشاءالله از درستکاران خواهی یافت. » [موسی] گفت: «این [اقرار داد] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدت را به انجام رسانیدم، بر من تعدی [روا] نباشد، و خدا بر آنچه می گوییم وکیل است. »
هفت نکته از این داستان

1. دختران شعیب پیامبر در اطراف شهر مدین، مانند مردم به چرای گوسفندان اشتغال داشتند. آنان پیری و ناتوانی پدر را دلیل کار خود اعلام کردند.
این امر ضمن تأکید بر اهمیت یاری والدین و ضرورت همکاری و همدلی اعضای خانواده در تأمین نیازهای اقتصادی، گویای این نکته مهم است که دین با حضور زنان در اجتماع و برعهده گرفتن کارهای دشوار - همچون شبانی گوسفندان - مخالفتی ندارد.
2. از جمله «لاَ نَسْقِی حَتَّى‏ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ.» (2) برمی آید که دختران شعیب ضمن حضور در اجتماع مردان، از اختلاط و همدوشی با آنان که مستلزم شکستن حریم الاهی است، اجتناب می کردند. جمله «فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ. » (3) نیز نشان می دهد که منش دختران شعیب در زندگی رعایت شرم، آزرم و حیا بود.
بر این اساس، زنان با رعایت اصل «عدم اختلاط» و اصل «عفت و حیا» آزادند مسئولیت های جاری زندگی را بر عهده بگیرند. از سوی دیگر، همین دو جمله، شخصیت اخلاقی و رفتاری دختران شعیب را به تصویر می کشد که بی تردید در گزینش یکی از آنان به عنوان همسر، مؤثر بود.
3. موسی جوان مجردی که تنها در بیابان راه می پیمود، به دختران شعیب رسید و بی آنکه تحت تأثیر هواهای نفسانی باشد، با کمال عفت و پاک دامنی با آنان سخن گفت و با اینکه به شدت گرسنه و تشنه بود، گوسفندان دختران شعیب را آب داد.
این امر نشان می دهد که سخن گفتن دختران و پسران با یکدیگر اگر با هدفی معقول و به دور از هوس های شیطانی باشد، بی اشکال است.
از دیگر سوی، عفت و پاک منشی موسی علیه السلام مورد توجه دختران شعیب قرار گرفت؛ چنان که یکی از آنان یعنی «صفورا» که بعداً به همسری او درآمد، به پدرش توصیه کرد او را استخدام کند؛ زیرا او مردی قوی و امین است. توانایی حضرت با کشیدن آب از ته چاه برای آنان آشکار شد، اما امانت داری او چگونه بر ایشان ثابت شد؟
گفته اند هنگامی که موسی علیه السلام به همراه یکی از دختران شعیب روانه خانه شعیب بود، وزش باد دامن دختر را بالا زد و موسی از آن دختر جلو افتاد تا چشمش به چنین صحنه هایی نیفتد. (4)
پس، آنان چه در برخورد اولیه و چه هنگام برگشت حضرت موسی علیه السلام به خانه شعیب پیامبر علیه السلام، عفت و پاک دامنی او را دریافتند و بر همین اساس یکی از آنان موسی را به امانت داری ستود. بی تردید همین صفات اخلاقی بود که در پیشنهاد شعیب مبنی بر ازدواج او با یکی از دخترانش مؤثر افتاد.
4. روح جوانمردی در رفتار موسی، با یاری رساندن به دختران شعیب با وجود خستگی و گرسنگی زیاد و بدون هیچ چشم داشت مادی، موج می زند. او با این کار نشان داد که انسانی بزرگ و با فتوت است.
5. درباره جمله «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ؛ (5) پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی، سخت نیازمندم. » گفته اند: چون موسی علیه السلام بسیار گرسنه بود، پس از یاری رساندن به دختران شعیب، زیر سایه درختی رفت و از خدا خواست مشتی خرما یا تکه ای نان (6) به او ارزانی دارد.
این امر نشان می دهد حضرت هنگام ترک کاخ فرعون و دیار مصر تمام آنچه داشت را رها کرد و هیچ مالی به همراه نداشت، با این حال در کنار کسب امنیت، همسری شایسته نصیبش شد و از زندگی لذت بخشی بهره مند گشت.
این امر گویای تحقق وعده الاهی است که پیش از این نیز از آن یاد کردیم؛ اینکه با لطف خود همسران فقیر را بی نیاز می سازد. (7)
6. شعیب پیامبر با دیدن موسی علیه السلام و ارزیابی شخصیت انسانی و اخلاقی او، ازدواج با یکی از دخترانش را به وی پیشنهاد کرد، با آنکه این امر خلاف عادت است؛ زیرا خواستگاری باید از سوی داماد باشد؛ نه پدر عروس.
این امر نشان می دهد که از نظر قرآن آنجا که انسان به دامادی شایسته و برخوردار از سجایای اخلاقی برمی خورد و خود نیز دختری هم کفو و شایسته دارد، بسیار بجا و نیکو است که خود پیش دستی کند و با پینشهاد ازدواج، مقدمات این پیوند را فراهم آورد.
7. مهریه از شرایط ازدواج و هدیه ای است که خداوند برعهده گرفتن و پرداخت آن را از سوی مردان لازم دانسته است. در این ماجرا چون شعیب می دانست موسی علیه السلام توان مالی ندارد، با واگذاری مسئولیت اداره امور زندگی اش به مدت هشت سال یا ده سالی (در عین تحفظ بر اصل مهر) آن را متناسب با توان داماد در نظر گرفت.
افزون بر این، با مخیر ساختن موسی علیه السلام میان هشت یا ده سال و تأکید بر اصل عدم سخت گیری (8) این پیام مهم را به همه خانواده ها رساند که در ازدواج باید بر اصل آسان گیری و رعایت توان جوانان توجه کنند. رعایت همین نکات، پیوندی مستحکم میان حضرت و همسرش برقرار کرد و موسی در پاسخ به بزرگواری شعیب، به جای هشت سال، ده سال به او خدمت کرد. (9)
2. ازدواج علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام

بنا به مستندان تاریخی، اصحاب بزرگ پیامبر اسلام پیش از حضرت امیر درصدد خواستگاری از فاطمه برآمدند، اما هر بار پیامبر به ایشان می فرمود: «امر ازدواج فاطمه به دست خداست. اگر خدا بخواهد او را شوهر دهد، خود چنین می کند. » گاهی نیز می فرمود: «در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضای الاهی هستم. »
هنگامی که همه خواستگاران پاسخ رد شنیدند، بر آن شدند که علی علیه السلام را به این کار تشویق کنند. علی علیه السلام پس از پیشنهاد بزرگان اصحاب رهسپار خانه پیامبر (ام سلمه) شد.
پیامبر به ام سلمه فرمود: «برخیز و در را باز کن. این کسی است که خدا و رسولش او را دوست دارند. » ام سلمه پرسید: «او کیست که پیش از دیدار، او را می ستایی؟ » پیامبر فرمود: «ام سلمه! او مردی است که در برابر دشواری ها، سست و ناتوان نمی گردد. او دوست، برادر، پسر عمو و محبوب ترین مردم نزد من است. »
ام سلمه در را باز کرد و علی وارد شد. با این حال، نمی توانست مطلب خود را بازگوید و چشم بر زمین دوخت. پیامبر پرسید: «آیا برای حاجتی آمده ای؟ » علی علیه السلام لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدایت! مرا در دوران کودکی پروراندی و از پدر و مادر نسبت به من بیشتر محبت و مهربانی کردی و خداوند مرا به دست تو هدایت کرد. به خدا سوگند! شما ذخیره ام در دنیا و آخرت هستید. ای رسول خدا! برای خواستگاری فاطمه آمده ام. پیامبر با تبسم فرمود: خوش آمدی، پیش از تو اشخاصی دیگر آمدند و هر بار به فاطمه می گفتم نشانه ناخشنودی را در چهره اش می دیدم.
آنگاه پیامبر درخواست او را با دخترش در میان گذاشت؛ اما فاطمه به خاطر شرم با سکوت به پیامبر پاسخ داد و پیامبر با خوشحالی فرمود: «الله اکبر! سوکتها إقرارها؛ سکوت فاطمه به معنای رضایت اوست. »
بدین ترتیب مراسم خواستگاری با کمال سادگی و صفا انجام گرفت. پیامبر از دامادش پرسید: آیا چیزی داری که مراسم ازدواج با آن انجام گیرد؟ گفت: تنها یک شمشیر، یک سپر و یک شتر دارم که با آن آب کشی می کنم! پیامبر فرمود: به شمشیر برای جهاد در راه خدا نیاز داری؛ با شتر نیز نخلستان ها را آب می دهی و به کمک آن به مسافرت می روی و روزی اهل خانه ات را فراهم می سازی، پس سپر مناسب است؛ آن را بفروش و نزد من بیا!
مهاجر و انصار به دستور پیامبر در مسجد گرد آمدند و حضرت خطاب به آنها فرمود: بزرگان قریش فاطمه را از من خواستگاری کردند و در پاسخ آنان گفتم که به خدا سوگند! من، شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرد. جبرئیل به من نازل شد و خبر داد که خداوند، علی و فاطمه را در آسمان ها به نکاح هم درآورد و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد من نیز در روی زمین، فاطمه را به ازدواج علی درآوردم.
آنگاه در حالی که مهریه دخترش تنها 500 درهم بود، عقد ازدواج را میان آنان برقرار کرد. علی علیه السلام با راهنمایی پیامبر، سپر خود که «حطیمیه» (10) نامیده می شد، به حدود 500 درهم فروخت. پیامبر پول آن را سه بخش کرد، بخشی برای خرید جهیزیه، بخشی برای خرید عطر و بوی خوش شب عروسی و بخشی هم برای غذای ولیمه عروسی.
جهیزیه ای که با آن مبلغ اندک فراهم گردید، عبارت بود از: روسری بزرگ به چهار درهم؛ یک قواره پیراهن به هفت درهم؛ یک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود؛ چهار عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوشبوی «اذخر» پر شده بود؛ یک پرده پشمی، یک قطعه حصیر؛ یک مشک چرمی؛ یک عدد آسیاب دستی؛ یک تست مسی؛ یک ظرف برای دوشیدن شیر و یک سبوی گلی سبز رنگ. هنگامی که جهیزیه فاطمه را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، دست بر آن وسایل کشید و فرمود: «بارک الله لاهل البیت؛ خداوند بر شما اهل بیت مبارک گرداند. » آنگاه سر به آسمان برداشت و فرمود: «خداوندا! بر خانواده ای که مهم ترین ظروف آنها سفالین است، مبارک گردان. »
مراسم عروسی با فاصله چند ماهی پس از عقد، در خانه «حارث بن نعمان» انجام گرفت. با بخشی از مبلغ سپر و نیز کمک اصحاب پیامبر، ولیمه ای در شب عروسی ترتیب داده شد. غذای ولیمه عبارت بود از: نان، خرما، روغن، گوشت پخته و کشک. پیامبر، از داماد خواست مردم را برای ولیمه دعوت کند. او به مسجد آمد؛ در حالی که مسجد پر از جمعیت بود. حضرت همه را به ولیمه دعوت کرد. با اینکه غذا اندک بود، به برکت آنکه پیامبر دست خود را روی غذا گذاشت، همه میهمانان اطعام شدند. به دستور پیامبر همسران حضرت، فاطمه را با بوهای خوش، عطرآگین کردند و در حالی که شعر می خواندند، لباسی بهشتی را بر تنش پوشاندند.
پیامبر دخترش را در آغوش گرفت و بر استر سوار کرد و خود پیشاپیش مردم در حالی که مردان و زنان بنی هاشم، زنان مهاجر و انصار و همسران پیامبر آنان را همراهی می کردند، عروس را تا خانه شوهر همراهی کرد. در این حال ام سلمه، عایشه، حفصه و معاذه برای عروس و داماد شعر می خواندند و دیگران نیز اول بیت هر شعری را تکرار می کردند و تکبیر می گفتند. کاروان عروس با چنین مراسم، در هاله ای از شور و شادی مردم، وارد خانه شد. پیامبر دست آن دو را گرفت و در دست هم گذاشت و فرمود: «ای علی! فاطمه امانت من و همسری خوب است و ای فاطمه! علی نیز شوهر خوبی است. » (11)
پی‌نوشت‌ها:
1. قصص (28) : 28-23.
2. «[ما به گوسفندان خود] آب نمی دهیم تا شبان ها [همگی گوسفندانشان را] برگردانند. » (قصص (28) : 23. )
3. «پس یکی از آن دو زن در حالی که به آزرم گام برمی داشت، نزد وی آمد. » (قصص (28) : 25. )
4. عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 123- 122؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 87.
5. قصص (28) : 24.
6. در برخی از روایات، «خیر» را غذا یا تکه ای نان، و در برخی دیگر مشتی خرما دانسته اند؛ البته مضمون همه آنها تقاضای غذا است. (بنگرید به: عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 121؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 86. )
7. «إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ. » (نور (24) : 32. )
8. «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ. » (قصص (28) : 27. )
9. عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 124 و 125.
10. حطیمیه، نام قبیله حطیمیه بن محارب است که زره های خوبی می ساختند.
11. برای آگاهی از این داستان بنگرید به: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 134-97.

منبع:نصیری، علی، (1389)، آیین همسر گزینی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول.

 4 نظر

فراخوانی خداوند

29 بهمن 1391 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

پیوند: http://rasekhoon.net/article/show/676033/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF/

چکیده:

بندگان در برابر استجابت پروردگار به دو گونه هستند یا به اجابت خواهند رسید و یا مورد استجابت قرار نمی‌گیرد چنانکه امیر المومنین علی علیه السلام می‌فرماید مصلحت‌ها را به خداوند نیاموزید و نگویید اگر خدا این کار را می‌کرد بهتر می‌بود چرا که خداوند بر مصالح افراد و جامعه داناتر می‌باشد و چیزی که برای دعا کننده‌ایی مصلحت باشد خداوند به آن بخل نمی‌ورزد و اوست که به مصلحت بنده‌اش داناتر است؛ لذا برای استجابت دعا قبل از هر عملی باید در تطهیر و خودسازی قلب و روح تلاش کرد و از تیرگی و ظلمت گناه کناره گیری کرد و از زندگی رهبران الهی الهام گرفت و کسی که خواستار اجابت درخواست از پروردگارش است نباید نسبت به یک سری امور بی‌تفاوت باشد از جمله مبارزه کردن با فساد و دیگران را به سوی حق دعوت کردن که به عبارتی امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد.
از اینرو اینکه دعا به چند گونه است و شرایط قبولی و استجابت دعا به چه مواردی بستگی دارد مورد بحث می‌باشد و این‌ها را از سوی آیات و روایات بررسی خواهیم کرد تا به آنچه وارد گشته است شناخت بیشتری از پیش پیدا کنیم. ان شاء الله.
کلید واژه: دعا، فطرت، حضور قلب، اخلاص، حسن ظن، تضرع داشتن، وفای به عهد
مقدمه:

خداوند همچون طبیبی است که از دل بیمارِ انسان‌ها آگاه است و خداوند آنچه را که مصلحت می‌داند به مخلوقش عطا می‌کند اما انسان‌ها در بعضی اوقات آن را به زیان خود می‌پندارد چون با دل او مخالفت دارد ولی در باطن اینطور نیست و هر چه را که خداوند برای انسان مقرر کرده باشد در آن خیری است ولی انسان می‌تواند با دعا کردن و با وجود شرایط از طرف دعا کننده خیلی از امور خود را تغییر دهد و او باید در این کار مصمم و با اراده باشد و با کوچک‌ترین سدی تسلیم نشود. چون خداوند مخلوقی را بهتر از بنده مؤمن، خلق نکرده است و او را گرفتار نمی‌کند مگر اینکه برایش خیر و عافیت داشته باشد و بهترین عمل در نزد خداوند دعا کردن در درگاه اوست که اگر این عمل را ترک بگوید نه تنها متکبر است بلکه دیگر ارزش و مقامی ندارد و این دعا است که انسان را به درجه برتر می‌رساند در صورتی که دعا فقط از روی زبان نباشد، از روی دل هم باشد.
دعا به صورت غریزی (فطری) و زبانی:
در سوره بقره آیه 186 عبارت أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ به إِذا دَعانِ مقید شده است و با اینکه وعده اجابت به صورت مطلق و بی‌قید و شرط است از قید وارده، فهمیده می‌شود که دعا باید حقیقتا دعا باشد نه اینکه خودش را به دعا کردن بزند و مجازی باشد و دعا کننده باید حقیقی دعا کند و منشأ خواسته‌هایش، فطری باشد به طوری که قلبش با زبانش موافق باشد و زمانی که درخواستش فطری باشد هرگز از اجابت تخلف ندارد از اینرو دعائی که به هدف اجابت نمی‌رسد یکی از دو چیز را دارا نمی‌باشد و این دو امر در جمله أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ نهفته است.
اولین امر: دعا واقعی باشد و درخواستش از روی جهل نباشد و اگر بداند هرگز آنچه را می‌خواست درخواست نمی‌کرد، مثلا اگر می‌دانست که بهبودی فرزندش چه خطرهایی برای او در پی دارد دعا نمی‌کرد.
دومین امر: فقط خداوند را بخواند و اینگونه نباشد که با زبان از خداوند مسئلت کند و در عمق دل همه امیدش به اسباب عادی باشد.
پس کسی که امیدش به غیر خداوند باشد شرط دوم اذا دعان (خدا را خواندن) را ندارد چون آن دعایی مستجاب می‌شود که شریک ندارد بنابراین دعای غریزی و فطری است که مورد استجابت خداوند قرار می‌گیرد. (1)
انسان زمانی که خلق شد با صفت ضعیف و عاجز و ناتوانی آفریده شد و همیشه در تمام لحظات در حال نیاز به سر می‌برد و در قرآن می‌خوانیم خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفا (2) انسان ضعیف و ناتوان خلق شده است. از اینرو انسان نمی‌تواند خود را از خواسته‌ها و خواهش نفس، نگهداری کند و صبر کند.
با این وجود انسان باید بر دعا کردن حریص بوده و همیشه اهل دعا باشد بنابراین دعایی را که از خداوند مسئلت می‌جوید بعد از آن به دو گونه اتفاق می‌افتد و دعا کننده باید آگاه باشد که:
1. ممکن است دعا مورد اجابت قرار بگیرد و آثار اجابت را ببیند.
2. ممکن است دعا مورد اجابت قرار نگیرد.
لذا به شرایط و ویژگی‌هایی که با رعایت آن‌ها موجب می‌شود دعا به اجابت برسد، خواهیم پرداخت.
شرایط قبولی و استجابت دعا

ادامه مطلب را در صفحه زیر بخوانید

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

معرفی حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم ع

شهرری، زمانی دارای حوزه‌های بسیار بوده و یک مرکز علمی محسوب می شد که مهم‌ترین عامل آن، حُسن‌ همجواری با مشاهد شریفه سه امامزاده بزرگوار، خصوصاً حضرت عبدالعظیم(ع) است که در این باره یکی از مراجع عالی‌قدر شیعه، حضرت‌ ایة الله ‌بهجت به طلاب فرمودند: «شما در جوار گنج الهی هستید، قدر آن را بدانید». قدمت حوزه علمیه آستان حضرت عبدالعظیم(ع) به سال‌های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بر می گردد. در اواسط شهریور 1359 بنای مقبره رضاخانی تخریب و به جای آن حوزه علمیه احداث شد و در 1366 حدود هفتاد نفر طلبه برای سال اول پذیرفته شدند. حوزه ‌علمیه آستان ‌حضرت‌عبدالعظیم(ع) ظرفیت ‌پذیرش سیصد طلبه علوم دینی در دو سطح 2و 3 را داراست و ساختمان آن از کلّیه امکانات آموزشی و رفاهی برخوردار است و از این جهت جزء معدود حوزه‌های کشور است. زیر بنای کلّ ساختمان 11 هزار و 500 متر مربع و محوطه، 6500 متر مربع و مساحت کلّ مدرسه 18 هزار متر مربع است.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • طب سنتی و پزشکی
  • سیاسی
  • مناسبتهای سال
  • اخبار حوزه
  • علمی
  • مذهبی
  • عمومی
  • دست نوشته های یک طلبه
  • نرم افزار
  • شهداء
  • استفتائات
  • جدیدترین مقالات
  • برگی از زندگی علما
  • فراخوان
  • پژوهش
  • معرفی رسانه
  • منِ طلبه
  • نمونه سوالات امتحانی سطح2
  • داستان های پند آموز

پیوندهای روزانه


پشتیبانی سامانه وبلاگ مدارس
وبلاگ خانم یادگاری
گفته ها و ناگفته های یک طلبه
شبکه اجتماعی هادی نت
دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
دفتر مقام معظم رهبري

خبرنامه

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

اوقات شرعی

امروز: شنبه 10 خرداد 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی: