چرا گاهی دعای ما مستجاب نمیشود؟
در برنامه «درسهایی از قرآن»، حجتالاسلام والمسلیمن محسن قرائتی، امدادهای الهی و غیبی را مورد بحث و بررسی قرار داده است. متن سخنان حجتالاسلام قرائتی به شرح زیر است:
یکی از آثار ایمان به غیب این است که خدا دل آدم را نگه میدارد. ما جوانهایی در جبهه داشتیم ممکن بود خودنویسش را به برادرش ندهد، مسواک که نباید داد. خودنویسش را به برادرش نمیدهد. دوچرخهاش را به برادرش نمیداد. ولی انقلاب که شد، جانش را برای دین میدهد. این همان بود که خودنویسش را نمیداد، چطور شد قلبش اینطور شد؟ به فرعون گفته بودند پسری متولد میشود کاخ تو را زیر و رو میکند. دستور داد امسال هر زنی پسر زایید او را بکشید. مادر موسی پسر زایید، دلش فرو ریخت که حالا مأمورین موسی او را میکشند. خدا به قلب این مادر القاء کرد که بچهات را شیر بده، و در یک جعبه بیانداز. بعد میفرماید: «لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُم» (انفال/11) من قلب این مادر را نگه داشتم. مگر مادر میتواند بچهاش را در دریا بیاندازد؟ یک مرتبه یک تحولی در قلب این مادر شد. این یک امداد غیبی است.
ما خیلی راهها را میرویم. بعد میگوییم: خدایا باقیاش را هم تو درست کن. به حساب ما هرجا زیبایی است، دلها رو به او میرود. کعبه چه زیبایی دارد؟ در مکه هوای داغ بین چند تا کوه، در گودی، یک مکعب سیاه، ولی قرآن میگوید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم» (ابراهیم/37) ابراهیم گفت: خدایا من زن و بچهام را پای کعبه آوردم برای اقامه نماز دلها را متوجه کن. مردم پول میگذارند، پول سنگین هم میگذارند. سالها در نوبت هستند تا بروند آن سنگ سیاه را… کنارش کاخهای قشنگ و لوکس و سوپردولوکس پادشاهان سعودی است. کسی محلش نمیگذارد. سنگ سیاه چند هزار سال پیش را میبوسند، این ایمان به غیب است. یعنی تو این رقمی درست کن، من آن رقمی درست میکنم. من یک کاری میکنم سنگ سفید را نبوسند، سنگ سیاه را ببوسند. برای سنگ سفید یک ریال ندهند، برای سنگ سیاه میلیاردها بدهند. دست ما نیست!
معجزه پیامبران از مصادیق ایمان به غیب
روی محاسبه زغال را که به جایی کشیدید، چه رنگی میشود؟ سیاه، گچ را کشیدید، سفید! یعنی هر چیزی باید دلیل یک چیزی باشد. اما اگر دیدیم این زغال را که میکشیم، گاهی سفید میشود و گاهی سیاه. میگوییم: این دیگر دست ما نیست. زغال باید سیاه باشد. گچ باید سفید باشد. یک علت یک معلول دارد. این یک عصا است. خدا به موسی میگوید: «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْر» (شعرا/63) به آب بزن. «بحر» یعنی دریا، دریا خشک شد. آبها روی هم سوار شد. وسط دریا خشک شد. حضرت موسی لشکرش را عبور داد. پس این عصا به آب میخورد خشک میشود. یکبار دیگر میگوید: «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَر» (اعراف/160) «حَجَر» یعنی سنگ، عصا به سنگ میخورد، آب جاری میشود. یک عصا به آب میخورد، خشک میشود، به خشکی میخورد تر میشود. یعنی یک علت چند معلول متضاد دارد. این روی محاسبه عقلی نیست.
حکومت، «آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً» (نساء/54) قرآن میگوید: ما به سلیمان ملک عظیم دادیم. این هدیه الهی بود. حضرت سلیمان کودتا نکرد. لشگرکشی نکرد. پول خرج نکرد. انتخابات نشد. امام با دست خالی جمهوری اسلامی را تشکیل داد. شاه با داشتن ارتش و حمایتهای رؤسای جمهوری دنیا، محو شد. امام با دست خالی حاکم شد. شاه در کشور بود گریهکنان فرار کرد، امام بیرون کشور بود خنده کنان وارد شد.
نمونه دیگر از ایمان داشتن به غیب و امداد الهی در داشتن سکینه و آرامش است. سران مکه تصمیم گرفتند یک شبه پیغمبر را ترور کنند و بکشند، حضرت علی جای او خوابید و پیامبر به غار رفت. نزدیک غار رفیق غار پیغمبر دلش میتپید. ولی خدا میگوید: بر پیغمبر سکینه نازل کردیم. که انسان در بین دشمنانش یک آرامشی داشته باشد. این نمونه «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» است.
نابودی دشمنان نیز از مصادیق «یومنون بالغیب» است. همین آب برای عبور حضرت موسی آبها رفت روی هم سوار شد، کف دریا خشک شد. موسی لشگرش را عبور داد. فرعون که داشت موسی را تعقیب میکرد که او را بگیرد، فرعون آمد دید جاده صاف است. فرعون که وارد شد، آبهایی که روی هم سوار بود همه روی هم ریخت و فرعون غرق شد. غرق فرعون هم مصداق «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» است. نزول فرشته، قرآن میفرماید: «یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلاف» (آلعمران/124) در قرآن سه آیه داریم. یک آیه داریم «الف» یعنی هزار تا فرشته فرستادیم. آیه بعدش میگوید: «بِثَلاثَةِ آلاف» سه هزار تا، بعد میگوید: اگر ایمانتان خوب بود دو هزار تا دیگر هم برای شما، مثل بازاریها، بازاریها اول یک میلیون نسیه میدهند، اگر خوش حساب بودی دو میلیون، خوش حساب بودی، ده میلیون. هرچه خوش حسابتر باشی، اعتبار شما بیشتر میشود. هزار فرشته، دو هزار فرشته، پنج هزار فرشته، آیهاش هم پشت سر هم است.
چرا دعای ما مستجاب نمیشود؟
تو چقدر به حرف خدا گوش دادی، که خدا به حرف تو گوش بدهد. خدا هرچه گفته گوش دادی، که حالا میخواهی هرچه میگویی خدا گوش بدهد. اگر شما هرچه خدا گفت، گوش دادی. تو هم هرچه بگویی دعایت مستجاب میشود. ما میخواهیم بنده خدا نباشیم اما خدا نوکر ما باشد. این نمیشود. قرآن میفرماید: «وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب» (احزاب/26) گاهی در دل دشمن ترس میاندازیم. امام را گرفتند در زندان کردند. شاه بیرون زندان بود و امام در یک اتاق کوچولو، در زندان. ولی شاه با همه قدرتش از این سید در اتاق تنها میترسید. این «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» است. و گرنه روی حساب تانک و توپ و تفنگ و هواپیما و اف چهار و اف چهارده و اف شانزده و تجهیزات شاه که با امام قابل قیاس نبود. امام یک چاقو هم در جیبش نبود. یک پاشنه کش در جیب امام نبود که لااقل بزند در سینه این. و او همه رقم امکانات داشت. اما خدا اراده کرد.
گسترش دین را نیز از مصادیق ایمان به غیب است: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه» (توبه/33) این آیه سه بار آمده است. اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. اصلاً خود جمهوری اسلامی از مصادیق ایمان به غیب است. ارتش زمان شاه متلاشی شد. بسیج هم آغاز کارش بود و سپاه آغاز کارش بود. یک لشگر مجهزی مثل صدام حمله کردند از زمین و آسمان، یک مشت آدمی که آغاز کارشان است. این آغاز کارها بر کهنهکارها پیروز شدند. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» خدا خواست. آب همه کفار را غرق کرد. نوح کشتی ساخت، افراد مؤمن سوار کشتی شدند. تمام زمین زیر آب رفت و فقط مؤمنین نجات پیدا کردند. این نمونهی ایمان به غیب است. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» است.
خنثی شدن توطئههای دشمن از مصادیق ایمان به غیب
اول انقلاب گروه فرقان امثال مطهریها را ترور کردند. شکست نخورد. منافقین چند هزار نفر را کشتند، نمونههای دسته جمعی مثل حزب جمهوری، ترورهای کور در بازار، در راه آهن، در خیابان، ما پنج هزار شهید زن داریم. طالبان را سبز کردند. خلق کرد و ترکمن و عرب و عجم و کشور را تکه تکه کردند. یعنی حزبهایی درست کردند. سی سال است هر کاری توانستند کردند. به هواپیما زدند. به هواپیمای مسافری زدند. کشتی را زدند. قایق را زدند. شهر را زدند. خانه را زدند. بمباران کردند. هرچه جنایت خواستند کردند، خدا جمهوری اسلامی را روز به روز بیشتر حفظ کرد. الآن قدرت ما، ابتکار، اختراع، صنعت، حالا یکبار پسته گران میشود. یکبار دلار گران میشود، یکبار آهن گران میشود، اینها موج است. اصل اسلام و اصل انقلاب این است. الآن ایران امروز از ایران سی سال پیش و ایران بیست سال پیش قویتر است. این نمونه «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» است. یازده برادر قوی تصمیم گرفتند برای محو یک برادر به نام یوسف، این یک برادر که در چاه انداختند عزیز شد، آن یازده برادری که بیرون چاه بودند، ذلیل شدند. خدا خواسته باشد کسی را از درون چاه عزیز میکند، کسی را بیرون چاه ذلیل میکند. اینها نمونههای قدرت نمایی خداست.
امداد الهی از طریق دشمنان
خدا از طریق دشمن آدم را حفظ میکند. فرعون کنار دریا نشسته بود، دریا را تماشا میکرد. دید یک جعبه روی آب است. گفت: بروید او را بگیرید. جعبه را گرفتند و آوردند دیدند یک نوزاد در آن است. همان نوزادی که حضرت موسی بود و مادرش او را شیر داد و در جعبه انداخت و در آب گذاشت. گفت: امسال ما بچهها را میکشیم، پس این را هم بکشیم. زن آمد و گفت: نه نکشید. ما که بچهدار نمیشویم، این معلوم نیست پدر و مادرش کیست و چه کسی او را زاییده است. او را بیاوریم در خانه بزرگش کنیم، بچهدار نمیشویم بچهی ما شود. «نَتَّخِذَهُ وَلَدا» (قصص/9) اولاد ما شود. فرعون گفت: بچه گرسنه است. هر دایهای را آوردند، شیر دایه را نخورد. دنبال این جعبهای که در رودخانه انداختند، مادر موسی به خواهر موسی گفت که عقب موسی برو و ببین سرنوشت چه میشود. این دختر همینطور بدون اینکه جیغ بزند و هیجانی شود. چون اگر جیغ میزد و هیجانی میشد، میفهمیدند که کدام خانواده و چه کسی زاییده است. خیلی آرام به قول وزارت اطلاعات میگوید: عادی سازی. خیلی قصه را عادی نشان داد. گفتند: این سینهی هر دایهای را میآوریم نمیمکد. گفت: «هَلْ أَدُلُّکُمْ» (قصص/12) اینجا نگفت: «الی اُمّه» نگفت: بروم به مادرش بگویم بیاید. چون اگر میگفت: بروم به مادرش، میفهمیدند این را چه کسی زاییده و او را میکشتند. گفت: «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى أَهْلِ بَیْت یَکْفُلُونَه» یک خانوادهای هست ممکن است «یَکْفُلُونَه» نه فقط شیرش بدهند، تحت تکفل بیاورند. خوراک، پوشاک، مسکن، نظارت، حفاظت، همهی این مسائل بچه را آن خانواده به عهده بگیرد. نگفت: مادرش گفت: «عَلى أَهْلِ بَیْت» یک خانوادهای. گفتند: برو بیاور. رفت به مادر گفت. باز مادر خیلی عادی آمد. چون اگر جیغ میزد لو میرفت که این او را زاییده است. وقتی شیر مادرش را خورد. فرعون گفت: پس تو در کاخ من بیا. مسئول تربیت این بچه شو. «فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّه» (قصص/13) اینجا موسی را شیر داد و در آب انداخت، این را گرفتند و آوردند. آن وقت مادر موسی در کاخ رفت، شیرش داد، لباس، غذا، دشمن فرعون در خانهی فرعون در اتاق فرعون، با دست فرعون، با سرمایهی فرعون حفاظت شد.
در مملکت ما یکی از راههای ایمان به غیب شنهای طبس بود. این بحث در زمانی پخش میشود که سالگرد شکست طرح آمریکا است. همهی مخهای سیاسی و نظامی جمع شدند، مدتها فکر کردند، با چه برنامهریزی طراحی کردند، شنهای طبس همه طرح آنها را خنثی کرد. این «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» است. اگر خدا بخواهد از چاه به کاخ میرود مثل یوسف، خدا بخواهد انسان دشمن خودش را در اتاق خودش پرورش میدهد. اگر خدا بخواهد اتاق تنگ برای انسان بهشت میشود، و بهشت برای انسان اتاق تنگ میشود. اگر خدا بخواهد سنگ سیاه مکه را میبوسند، کاخهای مرمر را تف هم نمیاندازیم. در انقلاب ما از این ایمان به غیبها زیاد بوده است.